قلعهنويي و روزهاي پيشرو
رضا سالار
از روزگاري كه قلعهنويي آلترناتيو همه تيمهاي ايران بود، خيلي نميگذرد؛ مديراني كه براي پيشبرد اهداف خود حتي به يك عكس دو نفره با قلعهنويي هم راضي بودند و مدام به بهانههاي مختلف او را به شهر و تيم خود دعوت ميكردند. پسوند پرافتخارترين مربي ليگ برتر كم عنواني نيست كه هميشه مايه مباهات اميرخان بوده. براي همين هم ناز قلعهنويي در هر تيمي كه بود خريدار داشت. چه مديران كه به ساز او ميرقصيدند و چه تماشاگران كه با بودن قلعهنويي روي نيمكت، ذهن خود را از گفتههاي پشت سرش پاك ميكردند. حتي وقتي به تيمي مانند سپاهان هم رفت، هواداران تيفوسي اصفهاني يادشان رفت كه قلعهنويي چه جملاتي در وصف تيمهاي اصفهاني و چه انگهايي به مديران اين تيمها زده. يا وقتي به تبريز رفت كسي نگفت خون قلعهنويي آبي است و كسي در تبريز جز قرمز تراكتور و پرسپوليس را دوست ندارد يا اگر هم دارد در اقليتي ناچيز است. براي همين بود كه قلعهنويي در هر تيمي كه بوده، ناز داشته و آخر فصل هم با اما و اگر ميمانده. در همين استقلال هم هر بار ساز رفتن در آخر فصل را كوك ميكرد، هواداران و مديران زانوي غم بغل ميكردند و كاسه چه كنم را دست ميگرفتند.
تا امسال كه بيسرو صداترين قرارداد قلعهنويي در استقلال بسته شد. از بهانههاي پيش از عقد قرارداد خبري نبود و از پيش شرطها هم كسي حرفي نگفت. حتي امروز هم با كسب نتايج نه چندان خوب و حتي در حد فاجعه براي او و تيمش، باز هم از رفتن و استعفا هيچ حرفي نميزند. چرا؟
آيا اخلاقش تغيير كرده؟... اين ميتواند درست باشد. چرا كه ديگر قلعهنويي را با لجاجتي تمام عيار و بازيكنستيز نميشناسيم. انگار چندي است تغيير رويه داده و كمي آيندهنگرتر شده. اما اين دليل بر استعفا ندادن نيست.
آيا تيمي ديگر او را نميخواهد؟ نه... اين هم نميتواند باشد. چرا كه هنوز نام و اعتبارش ميتواند تا چندين سال براي او تيم فراهم كند. اما اين هم دليل قاتعكنندهيي براي ماندن در استقلال نيست.
بهانهيي كه ميتواند قلعهنويي را به ماندن و جنگيدن تشويق كند چيست؟
به نظر ميرسد كه قلعهنويي دانسته كه نسل جديدي از بازيكنان استقلال وارد جرگه مربيگري شدهاند كه ميتوانند به راحتي او را كنار زده و تمام اعتبار او را نزد هواداران به فراموشي بسپارند؛ بازيكناني كه هوداران دوستشان دارند و از قضا در مربيگري هم موفق عمل ميكنند. همانها كه تمام اين سالها، پشت سر موفقيتهاي قلعهنويي مانده بودند و راهي به اين تيم نداشتند. مظلومي و مرفاوي خيلي خوششانس بودند كه در دورهيي به استقلال آمدند كه مديران آن دوره هيچ علاقهيي به قلعهنويي نداشتند و ديديم كه با تغيير مدير، باز هم فرشته نجات استقلال به نام امير خورد.
اما حالا منصوريان آماده است. پشت در استقلال كه تا امير رفت، سكو و نيمكت و همه ستارهها را به نام خود بزند. مجيدي هم هست كه حتي با نداشتن تجربه مربيگري، ميخواهد «اينزاگي» استقلال باشد. به اعتبار هواداراني كه قلبشان با هفت ميزند. حتي يكي مثل مرفاوي كه نشان داده ميتواند بيحاشيه كار كند و حتي ناز كردن را هم خوب بلد است. يكي مثل پاشازاده كه سرمربيگيري در ليگهاي پايينتر را به دستياري ترجيح ميدهد.
پس قلعهنويي ميداند كه امروز وقت ناز كردن نيست. بايد بماند و بجنگد. با همين بازيكنان نصفه و نيمه و تيمي كه شور بردن را كم دارد. تيمي خسته كه مدام ترس سكو و جريمه دارد. اما ميماند و براي اعتبارش ميجنگد.
استقلال قلعهنويي اين ويژگي را دارد كه با او هنوز ترسناك است، چرا كه ميتواند رمضاني را رو كند، چرا كه ميتواند شهباززاده را در ميان ستارههاي استقلال زود جا بزند و با داشتن ابراهيمي، ناز «آندو» را نخرد.
همين است كه قلعهنويي استعفا نميدهد. ميماند و ميجنگد. تنها راه حيات ژنرال استقلال همين است.