ايرج كريمي، روبهرو شدن با چشمانداز تازه
شمايل نسبتا كامل ايراني است از يك كوشش مكرر و نافرجام كه به صورت يك كليشه در تاريخ هنر و ادبيات شناخته شده. كليشه هنرمندي كه هرچه ميكند قواره آثار هنرياش با ارزشها و معيارهاي نقادانه او منطبق نميشود. فيلم روشنفكري ايرج كريمي را ميتوان مقدمه فيلمهاي امروز صفي يزدانيان و علي مصفا و... دانست. كريمي كه شيفته فضاي قصههاي مدرن واقعگراست نمونه ايراني آن را در موقعيتهاي مثل سفر، همراهي چند مرد ميانسال خوش مشرب، جايگزيني روابط دوستانه به جاي روابط خانوادگي، شوخ طبعي و گريز از شهر برميسازد اما هرگز مجال برداشت نمييابد. ايرج كريمي كه در بافت دهههاي شصت و هفتاد به پويايي و معنادار شدن در مقام يك منتقد و نويسنده ايراني نايل آمد هرگز نتوانست روزگار طلايي خويش را در سالهاي پس از آن تكرار كند، چرا كه در يك دهه اخير كه رويكرد رتروي (Retro) صنعت فرهنگ گذشته را تهي شده از واقعيت تراژيكش با شوخ طبعي زننده و كاسبكاري محض احضار ميكند و بازماندگان گذشته از جمله افرادي هستند كه از دور خارج شده و كارشان خريدار ندارد.