• ۱۴۰۳ جمعه ۲۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3127 -
  • ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۷ آذر

نگاهي به كتاب «كجا مي‌ريم، بابا؟»

پاسخ به پرسشي چندهزار ساله

 راحله فاضلي/ «كجا مي‌ريم، بابا؟» كتابي است نوشته ژان لويي فورنيه، نويسنده و هنرمند فرانسوي. اين كتاب كه در سال 2008 برنده جايزه فمينا، يكي از جوايز ادبي معتبر فرانسه، شده روايت زندگي خصوصي فورنيه و دو فرزند معلول اوست. مي‌توان گفت اين كتاب نوعي زندگي نامه خودنوشت است و خواننده را وارد دنياي پدري با فرزندان متفاوت مي‌كند. هرچند معمولا حرف زدن از كودكان معلول و مشكلات آنها براي پدر و مادرها كار ساده‌يي نيست اما فورنيه تصميم مي‌گيرد با نگاهي تازه به روايت زندگي‌اش بپردازد. شايد در ابتدا به نظر برسد كتابي تاريك و سراسر اندوه مقابلمان است اما فورنيه با زباني طنزآميز، تلخي ماجرا را كم مي‌كند و از چيزهايي حرف مي‌زند كه شايد ما هرگز حتي به آنها فكر نكرده باشيم. كتاب شروع غم‌انگيزي دارد. از اندوه پدري مي‌گويد كه دلش مي‌خواهد مانند هر پدر ديگري براي بچه‌هايش كتاب تن‌تن هديه بخرد و با هم درباره‌اش حرف بزنند. اما دو پسر او عقب مانده ذهني هستند و از كتاب چيزي نمي‌فهمند. هديه كريسمس آنها هميشه يا مكعب بوده يا ماشين‌هاي كوچك. خواننده از همان ابتدا با پدري اندوهگين روبه رو مي‌شود كه آرزوهاي كوچكي دارد؛ حرف زدن بچه‌ها، درست راه رفتنشان، مدرسه رفتن و بازي كردن مانند بقيه بچه‌هاي همسال خود. اما اين نويسنده هيچ‌وقت به آرزوهايش نمي‌رسد ولي نكته قابل توجه اين است كه فورنيه همان‌طور كه خودش نيز تاكيد مي‌كند قصد ندارد اشك خوانندگان را درآورد و مدام شكوه كند. او مي‌خواهد در مقام نويسنده‌يي نام آشنا به ويژه براي خوانندگان فرانسوي، دنياي تازه‌يي را پيش چشم ديگران بگذارد. مي‌خواهد روزنه‌يي به زندگي خصوصي‌اش بگشايد و روايتي سرراست از آنچه تجربه مي‌كند داشته باشد. او نمي‌خواهد از يك فاجعه حرف بزند بلكه از دو كودك معلولش مي‌گويد كه بارها ناخواسته او را خندانده‌اند. فورنيه نيز با بازگويي رفتار و كارهاي خاص دو فرزندش گاهي مخاطب را مي‌خنداند. وقتي مي‌گويد برخلاف ساير پدر و مادرها هرگز دغدغه درس و مشق و موقعيت شغلي بچه‌هايش را نداشته چون هميشه معلوم بوده آنها هيچ كاره مي‌شوند، لبخندي تلخ بر لب‌مان مي‌نشيند. او نگران نيست بچه‌هايش خلافكار شوند، به بيراهه بروند، صاحب بچه معلول شوند يا طلاق بگيرند. تقريبا همه‌چيز زندگي آنها از قبل معلوم است و تغييري نخواهند كرد. فورنيه در بخش 73 كتاب از آرزوهايش مي‌نويسد: «من براي بچه‌ها كارتون درست كردم اما بچه‌هاي خودم آنها را نديدند، براي‌شان كتاب نوشتم اما متعلق به خودم آنها را نخواندند. دلم مي‌خواست كه آنها به من افتخار مي‌كردند. كه به دوستان و همكلاسي‌هاي‌شان پز مرا مي‌دادند و مي‌گفتند: باباي من خيلي بهتر از باباي تو است». اگر بچه‌ها نياز به فخر فروختن و افتخار كردن به پدران‌شان را دارند، لابد كه پدرها هم براي خاطر جمع‌تر شدن به همان ميزان به تعريف و تمجيد بچه‌هاي‌شان نياز دارند.»اين كتاب حجم چنداني ندارد و تنها 160 صفحه است. فورنيه كتاب را به 89 بخش تقسيم كرده و در هر بخش ماجرايي را روايت مي‌كند. مي‌شود گفت چيزي بين زندگي‌نامه و داستان كوتاه. با اين حال نمي‌توان قالب مشخصي براي كتاب تعيين كرد. فقط بايد آن را خواند و از تجربه‌يي متفاوت و ناب لذت برد. ماتيو پسر اول فورنيه، هم ذهني و هم جسمي معلول است و كنارآمدن با اين واقعيت براي او و زنش كار دشواري است. او صادقانه از احساساتش مي‌نويسد. از ياس‌ها و سرخوردگي‌هايش هنگام مقايسه فرزند خود با كودكان سالم. گاهي عميقا او را دوست دارد و دلش برايش مي‌سوزد و گاهي نيز چنان خسته و شاكي مي‌شود كه وسوسه مي‌شود او را از پنجره بيرون اندازد اما به قول خودش بچه‌هاي سالم هم پدر و مادرشان را اذيت مي‌كنند و همين او را آرام مي‌كند. توصيفات نويسنده بسيار دقيق و جذاب است طوري كه حس مي‌كنيم ماتيو پيش چشم ما با توپش بازي مي‌كند يا صداي ماشين درمي آورد. دو سال بعد از تولد ماتيو، برادرش توما به دنيا مي‌آيد. فورنيه و زنش ابتدا فكر مي‌كنند بچه سالم است و از اين بابت بسيار خوشحالند اما به زودي معلوم مي‌شود او نيز معلول است و براي بار دوم دنيا براي فورنيه به آخر مي‌رسد. «كجا مي‌ريم، بابا؟» جمله‌يي است كه توما هروقت سوار ماشين پدرش مي‌شود مي‌پرسد و بدون آنكه منتظر جواب بماند باز هم سوال خود را تكرار مي‌كند. اين جمله ساده نه تنها ذهن پدر توما بلكه انسان‌هاي زيادي در طول تاريخ را به خود مشغول كرده. همه مي‌خواهند بدانند كجا مي‌روند و چه آينده‌يي پيش روي‌شان است. اين نكته در طرح جلد كتاب نيز مورد توجه قرار گرفته و پدر و فرزندي را مي‌بينيم كه دست در دست هم در جاده‌يي پيش مي‌روند و معلوم نيست از كجا سر درخواهند آورد. موقعيت‌هايي كه فورنيه بازگو مي‌كند مانند عكس گرفتن، استخدام پرستار كودك، ريش درآوردن پسرها، دوست داشتن، موسيقي گوش دادن، هركدام يكي از زواياي پنهان زندگي‌اش را آشكار مي‌كند كه با آنچه ديده و شنيده‌ايم متفاوت و براي‌مان جذاب است. اما ماتيو در 15 سالگي مي‌ميرد و فورنيه را با توما تنها مي‌گذارد زيرا زنش با دختري كه بعد از پسرها به دنيا آمده، آنها را ترك كرده است. نويسنده تقريبا سعي كرده حوادث را به ترتيب زماني بازگو كند اما اين نظم همه جا حفظ نشده و در پايان به نتيجه بخصوصي نمي‌رسيم. او ديگر نمي‌داند كيست و كجاست يا چندساله است. فقط به نوشتن ادامه مي‌دهد و راهش به يك مسير بي سرانجام ختم خواهد شد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون