دو پرده از واقعيت
ابراهيم عمران
چهار زن و چهار مرد و سه بچه در نشيمن مشغول گپ زدن هستند؛ دختر بچه 13، 14 ساله از مادرش ميپرسد «نادر ابراهيمي» كيست؟ مادر جواب ميدهد حتما بايد شاعر باشد، زن ديگر ميگويد نادره ابراهيمي؟! دختر ميگويد تحقيقي است كه خانم معلمشان داده و بايد تا فردا دربارهاش بنويسد. مردي ميگويد اسمش خيلي آشناست! دختر بچه ميگويد زود بگوييد كه بود؟ بعد چند دقيقه مادر ميگويد از فلاني بپرسيد كه در جمع است؛ حتما ميداند. فلاني كه از او صحبت ميكنند، مدتي است از شنيدن اين حرفها آرام و قرار ندارد و به خود ميگويد مگر ميشود فردي ادبيات بخواند و حاليه نيز كارشناسي ارشد قبول شده باشد و نداند و نشناسد نويسنده «آتش بدون دود» را؟! به هر ترتيب فلاني من باب احترام به جمع، كوتهسخناني درباره خالق «آلني اق اويلر» ميگويد و با عذرخواهي از آنها براي دقايقي از جمعشان دور ميشود تا اين فضاي نامناسب را از ذهنش پاك كند. دختر بچه پرسشكننده حالا كه فكرش از متن درخور فلاني راحت است و حتي بسان اين روزهاي بزرگترهاي به اصطلاح دانشجو، به خود زحمتي نميدهد با يك جستوجوي ساده اينترنتي، بداند آفريننده «بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم» كيست به سراغ تلويزيون و به طريق اولي ماهواره ميرود...
جمع دوستان نامتجانس با فلاني كه اصولا مشخص نيست براي چه در ميان آنان است، جمع است و از هر دري سخن ميرانند و ازسير تا پياز مسائل حادث شده در شبكههاي مجازي وغيرمجازي باب روز را بهتر از فاعلان امور ميدانند! پاسي از شب كه ميگذرد فلاني تقاضا ميكند شبكهيي كه سريالي درباره مناسبات طلبهها و مسائل مبتلا به پيرامونشان را توانسته تا حدودي پوشش دهد؛ ببيند كه با عشوه و ناز مخاطبان روبهرو ميشود كه در اين ساعت فلان شبكه «سريال نخ نما شده مضموني هميشگي تركها» را دارد و كار به جاي حساسي رسيده و ميخواهد بداند اره و اوره و شمسي كوره به كجا رسيدند... جالب آنكه فردي كه ليسانس ادبيات بود، آنچنان از زير و بم بازيگران ايفاكننده نقش در زندگي واقعي و خصوصي اطلاع داشت كه شايد ساكنان تركيه برخي از آن موارد را نميدانستند! به هر ترتيب باز هم به احترام جمع در ميانشان ماند و آخر شب با ذهني درگير ازآنان جدا شد...
«فلاني» اين نوشته انگار دست تقدير برايش رقم زده بود شاهد غيب برخي امور، به سادگي، رخ كند و داغ دلش را همچنان نگاه دارد. در بدو ورود به تاكسي، گوينده از شمارگان كتاب ميگفت و تاثير مستقيم و غيرمستقيم تلويزيون بر آن. و اينكه چه ارتباطي است مابين اين دو گزاره. فلاني كه خود در كوران اين دو پارامتر بود؛ انگار ميخواست هرچه در توان دارد، فرياد برآورد و نميدانست در اين ميان مقصر كيست؟ كم مايگي و بيدانشي يا همراهي صرف با مدرنيتي كه بنمايه لازم را ندارد...؟! و اينكه عذر تقصيري آورد به نويسندهيي كه نوشته بود: «تو هرگز از حركت باز نخواهي ايستاد»