ادامه از صفحه اول
برجام و عملكرد سيما
و اصولا اين همه گرايش به رسانههاي فرامرزي شاهد نميبوديم. در تمام طول دوره هشت ساله آقاي احمدينژاد و تيم مذاكرهكننده قبلي، كدام برنامه چالشي حتي براي چند دقيقه با حضور يك نفر مخالف آن سياستها در سيما برگزار شد كه اكنون انتظار دارند، مردم رفتارهاي امروز صدا و سيما را با حسن نيت نگاه كنند. اين همه اتفاقات ريز و درشت در سالهاي 1384 تا 1392 رخ داد، در چند مورد صداوسيما چنين برنامههايي را درباره آنها اجرا كرد؟ بنابراين وقتي كه چنين سابقهاي در عملكرد صداوسيما وجود ندارد، آوردن اعداد 2000 دقيقه و 3800 دقيقه به نفع اين و آن دردي را دوا نميكند. به علاوه از كي تا به حال گزارشهاي مسوولان دولتي جزو بخشبندي زمان موافقان و مخالفان قرار ميگيرد؟ دولتيها برحسب وظيفه خود مجبور به اطلاعرساني هستند و آنان را نميتوان جزو اين سهميهبندي موافق و مخالف آورد. ضمن اينكه آنان بهطور معمول مورد سوال خبرنگاران صداوسيما واقع ميشوند و اين را نميتوان مصداق وقت دادن به موافقان دانست.
2- فرض كنيم كه چنين ارقامي درست هم باشد، ولي دو عامل ديگر در اين ميان مهمتر است. اول اينكه مخالفان و موافقان به تشخيص صداوسيما انتخاب ميشوند، دوم اينكه برنامههاي موافق يا مخالف در ساعات و شبكههاي گوناگون پخش ميشود. در نتيجه معلوم است كه صداوسيما با انتخاب سوگيرانه در افراد موافق يا مخالف و نيز تنظيم ساعات و كيفيت برنامهها از حيث بيننده، سياستهاي مخالف خود را عليه برجام منعكس ميكند. بنابراين با ارايه آمار و ارقام و دقيقه و ساعت كه كسي هم نميتواند آن را سنجش كند، نميتوان از زير بار مسووليت رسانهاي شانه خالي كرد. پيشنهاد ميكنيم اگر صداوسيما بخواهد در اين باره تصوير دقيقي از عملكرد خود ارايه دهد، سفارش يك تحقيق به استادان گروه ارتباطات دانشگاه علامه يا تهران بدهد تا مجموعه گزارش و برنامههاي آن را تحليل محتوا كنند و هرچه نتيجه آن بود را در رسانه عمومي منعكس كنند، در غير اين صورت با اين اعداد و ارقام هيچ مشكلي حل نخواهد شد.
3- صداوسيما از طريق نظرسنجيهاي خود به خوبي ميداند كه مردم در موافقت با برجام، يك نگرش كاملاً هماهنگ داشتند، بهطوري كه گفته ميشود 85 تا 90 درصد مردم موافق آن بودند. آيا صداوسيما در تاريخ خود سراغ دارد كه موضوعي را مردم تا اين حد موافق آن باشند و آن را به بحث و گفتوگوي چالشي بگذارد؟ آن هم موضوعي كه به سياست خارجي كشور مربوط است. آيا تاكنون موضوعاتي چون سوريه، يمن، افغانستان و مسائل مهمي در داخل مثل آسيبهاي اجتماعي و اسيدپاشي و... را نيز به همين صورت در دستور بحث و گفتوگو قرار دادهايد؟
4- فارغ از همه اينها اينكه ايشان دانستن را حق مردم دانستهاند، گامي رو به جلوست. اميدواريم كه آن را در همه حوزهها مورد اجرا قرار دهند. نه اينكه در موضوعي انجام دهند و خيلي بيش از حد انتظار و تا سرحد رودررويي؛ ولي موضوعات مهم ديگر را ناديده بگيرند و از كنارش بگذرند يا آنكه درباره آنها تنها به قاضي بروند.
امتداد يا گسست رخدادهاي تاريخي؛ چرا و چگونه؟
هرچند اسناد و ساير آثار، تنها نشانهايي از وجود واقعه است كه تا اندازهاي ميتواند امكان معرفت تاريخي را فراهم كند.
3- با اين فرض كه واقعه براي افراد و جامعه روي ميدهد، در نتيجه وقايع تاريخي با هويت و باورها، همچنين تعلقات يك جامعه نسبت دارد و از طريق خاطرات تاريخي، بازخواني و نقل ميشود، به همين دليل ميتوان پذيرفت كه جامعه بيخاطره و بيهويت، جامعه بيتاريخ است. به عبارت ديگر، خاطرات تاريخي افراد و جوامع انساني، ناظر بر باورها و تعلقات آنهاست و از اين طريق، وجوه تاريخي و در نتيجه تاريخ يك جامعه شكل ميگيرد و تغيير ميكند. به اين اعتبار تغيير نسل و ظهور رخدادهاي جديد، الزاما به معناي پيوستگي و امتداد تاريخي نيست، زيرا تجربيات هر نسل در مواجهه با وقايع، ضرورتا يكسان و در امتداد هم قرار ندارند؛ زيرا با گذشت زمان و پيدايش باورها و تعلقات جديد، نگرش و روشها براي مواجهه با مسائل فردي – اجتماعي، همچنين وقايع تاريخي دستخوش دگرگوني ميشود. با اندكي تساهل ميتوان پذيرفت كه هويت، فرهنگ و تاريخ جوامع مختلف تفاوت دارد و تغيير ميكند. با اين توضيح تبيين چگونگي گسستها و امتداد تاريخي در جامعه ايران و ميان نسلهاي مختلف، درباره جنگ ايران و عراق، يك مساله اساسي است كه نياز به تامل و مطالعه دارد. با فرض اينكه در فرآيند تحولات سياسي- اجتماعي، چالشهاي هويتي براي تعيين جايگاه و موقعيتها، همچنين سهمخواهي سياسي و بسياري از عوامل ديگر در تغيير روايتها از جنگ و انقلاب تاثيرگذار خواهد بود، اين پرسش وجود دارد كه آنچه از موضوعات و رخدادهاي تاريخ معاصر ايران، از جمله جنگ و انقلاب در آينده حفظ يا تغيير خواهد كرد، كدام است؟ چرا؟