رستگاري در اقليم اعداد
صادق پيرزادنيا٭ - سياوش شهشهاني٭٭/
نكته اساسي اين است: ما بايد بپذيريم كه عقبافتادهايم، كه بسياري راه و روشهايمان نامناسب است و نياز به تغيير داريم. دنگ شائوپينگ، ١٩٧٨
ميشد انتظار داشت كه پس از فرونشستن هيجان آميخته به شادي و غرور به مناسبت موفقيت «مريم ميرزاخاني» در كسب مدال فيلدز، فرصت مغتنمي براي بحث و تحليل درباره جايگاه علم رياضي در كشور پديد آيد. برخي اساسا منكر ارتباط اين رويداد با اوضاع علمي كشور شدند، چراكه «مريم ميرزاخاني» استاد يك دانشگاه خارجي است و تحقيقاتي را كه منجر به دريافت اين جايزه شده است، در خارج از ايران به ثمر رسانده است. اين موضعي قابل گفتوگوست كه بعدا به آن خواهيم پرداخت. در مقابل، بعضي ديگر هم بلافاصله درصدد چهرهسازي برآمدند و با پيشنهاد اعطاي عضويت افتخاري در اين و آن نهاد، دكتراي افتخاري و نامگذاري مدال و. . . به نام او، عملا در راه لوثكردن اين موقعيت قدم گذاشتند. براي ما كه عادت داريم هر دانشمند، شاعر و فيلسوفي را كه در اين نواحي- از ماوراءالنهر تا شمالآفريقا- نفس كشيده، ايراني قلمداد كنيم، حتي اگر پايش هرگز به سرزميني كه امروز ايران ميخوانيم، باز نشده باشد، انكار ارتباط «ميرزاخاني» با ايران خيلي غريب است. البته نيت آني انكار، ممكن است فقط هشداري باشد كه بيجهت اين افتخار را شاخص پيشرفت علمي كشور تلقي نكنيم؛ هشداري كه نوشته حاضر هم از منظرهاي گوناگون مطرح خواهد كرد. از سويي ديگر، بيانصافي است كه شكلگرفتن جوهر علمي «ميرزاخاني» در ايران را ناديده بگيريم. فراموش نكنيم كه حدود ٢٠سال پيش، همين «مريم ميرزاخاني» كه آن زمان دانشآموز دبيرستان فرزانگان در كشور بود، خبرساز شد؛ چون براي بار دوم در المپياد جهاني رياضيات مدال طلا ميآورد و اين بار با نمره كامل. در بيش از يكربع قرني كه از شركت نخستين دانشآموزان كشورمان در المپيادها ميگذرد، اين ارتباط جهاني و موفقيت جوانان ما موجب اقبال بيش از قبل به علوم پايه و بالاخص به رياضيات شده است. هرچند پيش از آن هم هر سال، تعداد انگشتشماري استعدادهاي برجسته در دانشگاه به رشته رياضي وارد ميشدند؛ ولي حركت المپياد، رشتههاي علوم پايه را به شكل جدي براي تحصيل دانشگاهي مطرح كرده است. رفتهرفته، تعداد قابلملاحظهاي از شركتكنندگان در المپياد جهاني و به دنبال آن تعداد بيشتري دانشجوي علاقهمند و بااستعداد به تحصيل در رشته رياضي روي آوردند كه «مريم ميرزاخاني» و دهها جوان ديگر- كه ممكن است براي عموم ناشناخته باشند- از اين گروهند. تجمع بيشتر اين دانشجويان در يك دانشگاه، تعامل سازنده آنها با همديگر به دور از رقابتهاي نمره و معدل و استقبال دانشگاه و ترغيب آنان به شركت در درسها و سمينارهاي پيشرفتهتر از آنچه در سطح كارشناسي مرسوم است، بهتدريج جرياني را پديد آورده است كه محصولات آن در بالاترين سطح علم رياضي در جهان نمود پيدا كرده است. اهميت اين امر وقتي معلوم ميشود كه توجه كنيم رياضيات، به عنوان دانش جديد، هنوز در ايران نوپاست. از ٢٠٠سال پيش كه عقببودن كشور از قافله صنعت اروپا در شكستهاي پياپي نظامي و تندادن به تفوق خارجيان معلوم شد، ما كه خود را مركز همه علم و معرفت ميپنداشتيم، برتري اروپاييان را فقط در پارهاي جهشهاي فني و سختافزاري، مستقل از پيشرفتهاي علمي پايهاي و اوضاع اجتماعي، تلقي كرديم. البته هنوز هم بساط تمايل به يافتن راههاي ميانبر، برچيده نشده است و شعار و كاربرديكردن علم و تحقيق در كشور، ادامه همان مسير است. وقتي مردم بيرون صحنه، اين فريادها را ميشنوند، لابد تصور ميكنند كه در كشور تحقيقات علمي محض، با هزينههاي هنگفت صورت ميگيرد كه به كار پيشبرد صنعت، توسعه، درآمد ملي و آباداني كشور نميآيد. واقعيت امر اين است كه از بدو تاسيس آموزشهاي نوين در كشور و فرستادن دانشجو به خارج، همواره سياست ملي بر ترويج رشتههاي كاربردي بوده و اگر اين كوشش، دستاورد كافي نداشته است، به اين سبب نيست كه تحقيقات محض، مورد لطف ويژهاي بوده يا سهم بزرگي از امكانات را به سوي خود جلب كرده است.
حال با اين توضيح كه تحصيل دانشگاهي در رشته رياضي تا پايان دوره كارشناسي در كشور به سطح آبرومندي رسيده و در بعضي دانشگاهها حتي رقابتپذير با دانشگاههاي طراز اول دنياست، پس از آن چه؟ همانطور كه درباره موفقيت در المپيادها هشدار دادند و داديم، درخشش دانشآموزي و دانشجويي را نميتوان شاخص پيشرفت علم در كشور دانست؛ بلكه اين فقط نشانهاي است از وجود خميرمايه مناسب انساني كه هنوز راهي طولاني براي شكلگرفتن در پيشروي دارد. درنهايت شاخص جايگاه علمي كشور در هر رشته، ميزان توليد كار تحقيقاتي باكيفيت، در مقياس جهاني آن رشته است. حدود ٣٠سال پيش، دورههاي دكتراي رياضيات در كشور تاسيس شد كه يكي از مهمترين اهداف آن، نهادينهكردن پژوهش رياضي بود. با هر شاخصي، ميزان تحقيقات رياضي در كشور قبل از آن را بايد بسيار ناچيز و پراكنده ارزيابي كرد. اكنون پس از گذشت ٣٠سال، تصوير ما از وضع موجود و چشمانداز آينده نزديك چيست؟ بيشك در اين ٣٠ سال، پيشرفتهايي حاصل شده است. نظر نگارنده اين است كه در ميان تعداد نه چنداناندك دانشآموخته اين دوره، تعداد محدودي فارغالتحصيل در سطح شايسته بينالمللي ظاهر شده و تعداد معدودي اثر تحقيقاتي خوب هم در كشور پديد آمده است. اگر ميشد انتظار داشت ٣٠سال بعد هم با همين آهنگ، پيشرفت داشته باشيم، جاي خوشبيني بود كه در پايان به يك كشور درجه دو در رياضيات ارتقا يابيم؛ ولي متاسفانه نشانههاي موجود، چنين آيندهاي را نويد نميدهد. البته هميشه ميتوان براي دلخوشي مقامات و مردم ابراز اميدواري و خوشبيني كرد، ولي وقتي شواهد عيني و حاضر، برخلاف اين روند دلالت دارند اينگونه پيشبيني، غيرمسوولانه است. بدبيني ما به معناي يأس نيست، بلكه معتقديم با تداوم شرايط موجود، ميتوان نسبت به آينده كوتاهمدت و ميانمدت خوشبين بود. بايد شرايط نامطلوب را شناسايي و تحليل كرد و در مقام مبارزه با آنها برآمد. به عقيده نگارنده، عوامل بازدارنده را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد: يك دسته برنامهريزيهاي ريز مديريتي مركزي مبتني بر كميتگرايي و دسته ديگر، تمايلات انزواگرايي و بيگانههراسي كه به طرز مخربي با شعار پوپوليستي «فرار مغزها» آميخته شده است.
آييننامهها و برنامهريزيهاي متمركز وزارت علوم كه در همه دانشگاهها و رشتهها به يك چشم ديده ميشوند، از ميراثهاي گذشته است كه سالهاست تاريخمصرف آن گذشته و مانع بزرگي در مقابل نوآوري و شكوفاسازي ظرفيتهاي متنوع دانشگاهي، رشتهها، دانشجويان و استادان است. اين مشكل با پررنگشدن ركن پژوهش دانشگاهي كه ماهيتا در رشتههاي مختلف، وجوه و سنتهاي متفاوت دارد، به محرك بزرگ فساد و تقلب در كار تحقيقاتي تبديل شده است زيرا ارتقاي سمت در دانشگاه، طبق آييننامههاي متمركز وابسته به امتيازهاي پژوهشي مطابق با مدل رشتههاي مهندسي و بعضي علوم تجربي است و سنخيتي با سنتها و عملكرد ديگر رشتهها ندارد. اين موضوع نياز به بحث مفصل جداگانه دارد و در اينجا من به ذكر موردي كه اثر مخرب آن در رشته رياضي بسيار مشهود است، اكتفا ميكنم.
پديده سرقت علمي و تقلب در مقالات پژوهشي به همان اندازه در رسانههاي ما گزارش ميشود كه ادعاي دستاوردهاي بزرگ علمي. تقريبا هفتهاي نيست كه كشف يك مورد رسوايي تازه مطرح نشود. كافي است در خيابان انقلاب- روبهروي دانشگاه تهران- گشتي بزنيم تا آگاه شويم بساط سوداگران مقاله «آياسآي» و رساله فوقليسانس و دكترا همانقدر رونق دارد كه بساط فروشندگان سيدي و كتاب ممنوعه. در شماره آنلاين مورخ ١١ دسامبر ٢٠١٤ مجله ساينس، گزارشي هست در مورد مقالات جعلي كه به سايت معروف arXiv ارسال ميشوند. در اين وبگاه بسياري مقالات فيزيك، رياضي و علوم كامپيوتر، قبل از ارسال براي چاپ، در معرض ديد علاقهمندان قرار ميگيرد. طبق اين گزارش حدود ١٥درصد از مقالاتي كه با نشاني ايران به اين وبگاه فرستاده ميشوند، حاوي سرقت علمي قابلملاحظهاند. اين در حالي است كه به ظن قوي، بيشتر مقالات جعلي اصلا به اين وبگاه ارسال نميشوند زيرا طبيعي است كه پديدآورندگان اينگونه محصولات از قراردادن آن در معرض عموم احتراز ميكنند. به علاوه ثبت مقاله در اين سايت، طبق آييننامههاي جاري، امتياز پژوهشي چنداني براي ارتقاي مقام يا رسميشدن در دانشگاه- كه از عمدهترين انگيزههاي تقلب هستند- ندارد. به عقيده نگارنده اين فقط جزو كوچكي از طيف گسترده نادرستي است كه دامنگير آموزش عالي شده است. تازه اينگونه تقلب، كار افراد تازهكار و ناشي است و به نسبت هم تبعات فسادآور آن زياد نيست؛ زيرا زود شناسايي ميشود. افراد كاركشتهتر، فن سرقت علمي و غصب آثار پژوهشي را به چنان قلههاي رفيعي از تكامل و ظرافت رساندهاند كه فقط اهل فن با شناخت نزديك، آن را تشخيص ميدهند و محكومكردن آن در دادگاه هم كار سادهاي نيست. بخشي از اين موارد در مقالههاي مشترك، بهخصوص ميان يك فرد ارشد و همكار جوانتر ديده ميشود كه در آن، معيشت و آينده حرفهاي فرد جوان در گرو افزودن نام استاد به عنوان نويسنده مقاله است. چهبسيار مواردي كه اين استاد قادر نيست حتي پنجدقيقه درباره محتواي مقاله صحبت كند، اسم اين را هم ميگذارند مديريت علمي. اينگونه مقاله مشترك، در علم رياضي در كشورهاي پيشرفته بسيار نامعمول است. معمولا يك استاد شناختهشده حاضر نميشود نام خود را به عنوان مولف اثر يك محقق تازهكار مطرح كند زيرا كار رياضي مانند كار ادبي و هنري مسيري تكاملي طي ميكند و رساله دكترا، ابتداييترين كار تحقيقاتي محسوب ميشود، مگر در موارد استثنايي. در كشور ما برعكس، ارتقاي مرتبه اعضاي هياتعلمي تا حد زيادي وابسته به امتيازگرفتن از همين آثار ابتدايي شده است. اينكه معيار كار پژوهشي در مملكت به شمارش تعداد مقالات با برچسب «آياسآي» خلاصه شده است و محتواي نوشتهها و عمق و كيفيت، اصلا جايگاهي ندارد، اثر ويرانگري بر يك دانش نوپا، مثل رياضيات در كشور دارد. سالها زحمت كشيده شده است كه جوانهايي با استاندارد سواد و درك پژوهش رياضي در سطح بينالمللي، به عضويت هياتعلمي دانشگاههاي ما درآيند. اكثر اين افراد با الزامات توليد كمي مقاله مشكل دارند، درحاليكه همكاران كمسواد و فاقد استاندارد آنها، از هر طرف جايزه و پژوهانه ميگيرند و به عنوان پژوهشگر نمونه انتخاب ميشوند. وقتي خواست مقررات هيچگونه تناسبي با بضاعت و امكانات موجود ندارد، دوره بيشتر وجود ندارد؛ يكي دورويي و تقلب و ديگري ترك يا تعويض ميدان يا خانهنشيني. متاسفانه در حال حاضر شاهد هر دو پديده در جامعه علمي كشور هستيم. نكته ديگري كه در پس ذهن بسياري است، سوالهايي از اين قبيل است: چرا «ميرزاخاني» و دهها دانشمند ديگر ايراني در خارج هستند؟ چه كاري بايد كرد كه تعداد بيشتري دانشمند ايرانيتبار در ايران بمانند؟ آيا بهتر نيست به نوعي دانشجويان را از ادامه تحصيل در خارج بازداريم؛ زيرا تجربه نشان داده است كه بسياري از آنها به كشور مراجعت نميكنند؟
اينگونه سوالها، سالها بلكه دهههاست كه نهتنها در ايران، بلكه در سراسر جهان از چين و هند گرفته تا امريكاي لاتين و حتي اروپا مطرح است. اگر واقعبينانه به موضوع نگاه كنيم موضوع آنقدر درهمپيچيده نيست و هروقت همت واقعي براي تعديل آن صورت گرفته، نتيجه داده است؛ ولي بايد فارغ از انگيزههاي جانبي و شعارهاي فرصتطلبانه، به موضوع بپردازيم. براي من جاي شگفتي بوده است كه چطور برخي افرادي كه عليه فرار مغزها شعار ميدهند، نهتنها خود تحصيلكرده خارجند؛ بلكه هنوز هم يك پا در خارج دارند، سالي چندبار به خارج سفر ميكنند و دانشآموختگان داخلي خودشان را به فقدان بينش جامع علمي و در سطح بينالملل متهم ميكنند. شايد بهتر باشد چند مورد واقعه حادثشده را بازگو كنم. در تابستان امسال، همراه با «مريم ميرزاخاني»، سه رياضيدان جوان ديگر هم مدال فيلدز گرفتند. نهتنها «ميرزاخاني»، بلكه هيچيك از سه فرد ديگر نيز در كشور زادگاه خود، مشغول به كار نيست: يكي برزيلي است كه در فرانسه كار ميكند با تابعيت فرانسه، فرد ديگر هنديتبار است كه در كانادا به دنيا آمده، ولي اكنون در دانشگاه پرينستون امريكاست و چهارمي هم اتريشي است كه در انگلستان كار ميكند. مسافرت و مهاجرت نخبگان علمي از عهد باستان قاعده بوده است، نه استثنا. كار علمي در انزوا صورت نميگيرد، بلكه در برخورد افكار با همتايان شكل ميگيرد. بااينحال، همه دانشمندان جوان ما هميشه به حضور دايم در مهمترين كانونهاي علمي نياز ندارند و بسياري كه حضورشان در كشور ميتواند منشا حركت علمي جدي شود، حاضرند درصورتيكه وجود و حضورشان تحمل شود، به كشور بازگردند. چند نمونه اخير را از جامعه رياضي و دانشگاه خودم مثال ميزنم، مثال در ديگر رشتهها نيز قطعا موجود است. رياضيدان جواني كه در دوره كارشناسي با اختلاف، برترين دانشجوي رشته رياضي بود و با رتبه كنكور يكرقمي وارد دانشگاه شده بود، چند سال پيش به كشور بازگشت؛ ولي پس از يكسالونيم كه پروژه استخدامياش دستبه دست ميشد و حقوق استاديار پايه يك دريافت ميكرد، تصميم گرفت برگردد. اين در حالي بود كه همدورهايهاي او كه در ايران مانده بودند، مدتها بود به رتبه استادي كامل رسيده بودند. آخرش هم گفتند كه آمده بود زن بگيرد و برود. اخيرا يك جوان بااستعداد ديگر كه دوره پسادكتراي خود را در يكي از بهترين دانشگاههاي امريكا گذرانده است، جوياي استخدام شد، ولي درخواست او را با اين بهانه رد كردند كه تحقيق و مقاله نوشتن در رشته تخصصي او بسيار دشوار است؛ بنابراين ممكن است اين جوان با مقررات جاري براي ارتقا و رسميشدن، دچار مشكل و دلسردي شود. (يعني ما كساني را ميخواهيم كه در تخصصهاي ساده، توليد انبوه كنند!) فرد باسوادي داشتيم از بهترين مدرسان كه ترجيح داد خانهنشين شود و اخطار كمبود مقاله نگيرد. باز فرد ديگري، باسوادترين در كار خود و محبوب و مورد مراجعه قويترين دانشجويان كه حاضر بود حتي با يك شغل اداري در كتابخانه به كارش ادامه دهد ولي كسي براي مقاله نوشتن مزاحمش نشود. او هم استعفا داد و رفت. «مريم ميرزاخاني» چند سال پيش، از سه دانشگاه هاروارد، شيكاگو و استنفورد پيشنهاد استادي دريافت كرد، ولي بد نيست بدانيد اگر او در ايران بود، هنوز هم نميتوانست طبق مقررات، به رتبه استادي ارتقا يابد.
٭ مدرس دانشگاه و فعال فرهنگي
٭٭ استاد رياضيات