تاكيد بر حفظ امانت
سيد علي ميرفتاح
سيدحسين موسويان قبل از اينكه ديپلمات شود سردبير تهران تايمز بود؛ دهه شصت. سن و سالي نداشت اما انصافا يكي از دورههاي اوج تهران تايمز، همان دورهاي بود كه او سردبير بود. موقعي كه حضرت آيتالله خامنهاي - به عنوان رييسجمهور- به سازمان ملل ميروند كه سخنراني كنند، موسويان، نيز ملتزم ركاب است. او در آنجا با سفير امريكا در سازمان ملل- ورنون والترز- مصاحبه ميكند. رابطه امريكا و ايران خصمانه است و طبيعي است كه طرفين به هم اعتماد نداشته باشند. بهخصوص والترز ميترسد كه موسويان بياعتنا به اصل مصاحبه، به اقتضاي مصالح حكومتي، هرچه ميخواهد از قول او چاپ كند. براي همين يك ضبط عليحده ميگذارد. بعد هم به موسويان جوان ميگويد: «شما كه جرات نميكنيد جوابهاي من را منتشر كنيد چون نظام ديكتاتوري داريد.» موسويان ميگويد: «شما اجازه بدهيد من هر سوالي خواستم بپرسم، بعد جواب شما را چاپ ميكنم.» والترز ميزند زير خنده كه «اينجا كشور دموكراتيك است و شما آزاديد هر سوالي خواستيد بپرسيد.» موسويان هم قول ميدهد كه پاسخ والترز را عينا و بدون سانسور منتشر كند، هر چند والترز باور نميكند.
اين طوري كه موسويان خاطرهاش را در مصاحبه با مجله وقايع تعريف كرده وسط گفتوگو والترز عصباني ميشود و داد ميزند: «شما آمدهايد با من مصاحبه كنيد يا داريد محاكمهام ميكنيد؟» موسويان جوان اما با يادآوري كشور دموكراتيك آب سردي روي عصبانيت سفير ميريزد.
در راه برگشت به ايران داخل هواپيما موسويان عين واقعه را براي رييسجمهور تعريف ميكند. لابد اشارهاي هم به سوال و جوابها ميكند. آيتالله خامنهاي اما تاكيد ميكنند: «امانت را حفظ كنيد و سوالها و جوابها را درست و كامل منتشر كنيد.» بعدا در ايران رييس مجلس وقت هم آيتالله هاشمي به موسويان همين حفظ امانت را توصيه ميكنند. مصاحبه كامل و بيسانسور چاپ ميشود، چند نسخه هم به دفتر والترز فرستاده ميشود. رييس دفتر سفير به روزنامه تهران تايمز زنگ ميزند و ميگويد: «آقاي سفير از ديدن انتشار متن كامل مصاحبه شوكه شدهاند. ايشان باور نميكردند در ايران تا اين حد آزادي باشد...»
حالا اما به رغم توصيه مسوولان عالي مقام هيچ كدام از ما روزنامهنگاران نه با والترز كه حتي با دوستان و رفيقان و جبهه خودي هم نميتوانيم حفظ امانت كنيم و حرفشان را تمام و كمال چاپ كنيم. متاسفانه در زمينه آزاديهاي رسانهاي به جاي اينكه پيش برويم پس رفتهايم. حالا تنها چيزي كه براي ما اهميت ندارد حفظ امانت است. آنقدر نگران بقاي خود هستيم، آنقدر ذهنمان به گزك ندادن و گاف ندادن و چيزي از قلم در نرفتن مشغول است كه ديگر به حفظ امانت فكر نميكنيم. فقط هم در مناسبات سياسي نيست كه حرفهايمان را درز ميگيريم و از گفتنيها طفره ميرويم. در مسائل اجتماعي هم روزنامهها سعي ميكنند سري را كه دردنميكند دستمال نبندند. روزنامهها مارگزيدههايي شدهاند كه از ريسمان سياه و سفيد هم ميترسند.
ميترسند كه «حرفي»، «شعري»، «نقل قولي»، چيزي باعث سوءتفاهم شود و به دردسرشان بيندازند... بحث خبر به كنار حتي از تحليل هم دست و دلمان ميلرزد. هم من روزنامهنگار خودسانسوري ميكنم هم او كه مقابل من نشسته و ميخواهد به سوالهاي من جواب بدهد. نميخواهند به دردسر بيفتند. ايضا دلشان نميخواهد مسبب بيكار شدن جماعت روزنامهنگار بشوند. براي همين است كه افتر ريكورد همه چيز را با جزييات ميگويند اما موقع ريكورد حرفشان را فرو ميخورند و جوانب احتياط را رعايت ميكنند. تقصير ارشاد هم هست. او هم براي تامين آزادي و حفظ امانت كاري نميكند. ارشاد ميتوانست مباني فقهي، حقوقي، عرفي و اعتقادي آزادي مطبوعات را كار كند و در اختيار نهادهاي ذيربط قرار دهد. با همين قانون و با همين مباني اعتقادي ما ميتوانيم آزادترين كشور جهان باشيم. وقتي در مقابل «دشمن» مكلف به حفظ امانتيم تو خود قياس كن كه در مقابل دوست تا چه اندازه مكلفيم. اما حالا كه ديوارهاي سوءتفاهم بلند شدهاند و حالا كه غبار رقابتهاي سياسي جلوي چشمها را گرفته و حالا كه همه در كمينند تا از هم گاف بگيرند و صلاي «حالا ديگه سوزيدي» سر بدهند، وظيفه نهادها و سازمانهاي فرهنگي است تا از آزادي حراست كنند و جلوي محدود شدن آن را بگيرند. تحديد آزادي به تهديد آزادي ميانجامد شك نكنيد. اتفاقا الان وقت مناسبي است تا ارشاد مباني آزادي بيان و آزادي رسانهها را انتشار دهد. زمانش همين الان است. به جاي تلاش در عرصههاي ناموفق كار درست و حسابي و اساسي كنيد كه فردا دير است.