نميتوان«ماهي و گربه»را در يك خط توصيف كرد
«ماهي و گربه» و «درباره الي» فيلمهاي منتخب منتقدان شيكاگوريدر
بهار سرلك/ منتقدان نشريه هنري شيكاگوريدر كه ويژه سينما و تئاتر است، فهرست 10 فيلم برتر خود را معرفي كردهاند. «درباره الي» ساخته اصغر فرهادي هشتمين فيلمي است كه «جي. آر جونز» منتقد اين نشريه آن را معرفي كرده است. اما فيلم تحسينشده «ماهي و گربه» شهرام مكري جايگاه نخست فهرست فيلمهاي منتخب «بن ساشز» ديگر منتقد شيكاگوريدر را به خود اختصاص داده است. معرفي فيلم «ماهي و گربه» را از زبان ساشز و همچنين گزيدهاي از مصاحبهاي را كه او با شهرام مكري داشته در ادامه ميخوانيم.
فيلم «ماهي و گربه» ساخته شهرام مكري كه اثر برجستهاي از سينماي ايران است تمامي المانهاي آثار كالت كلاسيك را در خود دارد. اين فيلم جزو نخستين فيلمهاي اسلشر سينماي ايران است. «ماهي و گربه» در يك برداشت 130 دقيقهاي مكررا ذهنيتهاي مشترك را نقض ميكند و برداشت متوالي فيلم، وحدت زمان واقعي را حفظ ميكند؛ داستان فيلم با گريز به گذشته و آينده و اغلب به همان رويدادها بازميگردد تا نشان دهد جزييات اصلي داستان تغيير كردهاند. داستان مهيج و سرگرمكننده و بازيهاي درخشان بازيگران نشان از اين دارد كه مكري 36 ساله يك فيلمساز مبتكر است و اميدوارم يك كمپاني پخش فيلم امريكايي اين اثر را براي اكران عمومي در اين كشور برگزيند. مطمئنا ماهي و گربه يكي از فيلمهاي محبوب من است كه امسال در شيكاگو روي پرده رفت.
اوايل سال جاري وقتي «ماهي و گربه» در «مركز فيلم جين سيسكل» (سينماتكي كه به مدرسه هنر شيكاگو وابسته است) نمايش داده شد در مقالهام نوشتم كه اين فيلم ايدهاي جدي دارد و قصد ندارد يك بازي جانانه راه بيندازد. با تماشاي چندباره اين فيلم فهميدم درست متوجه شدم. مكري ساختار سرگيجهوار فيلم را با چند شخصيت تكميل كرده است: كامبيز دانشجوي بهروزي كه تحت سلطه پدرش است، پرويز پسر ورزيدهاي كه از سطحينگريهاي خودش به ستوه آمده است، ناديا زن منزوي جواني كه از توانمنديهاي رواني برخوردار است و شخصيتهاي آشپز با آن ديالوگهاي كميك و شومشان يادآور آثار ساموئل بكت، نويسنده ايرلندي- فرانسوي هستند. قبل از نمايش فيلم در مركز سيسكل، مكري يك ساعت از وقت خود را براي مصاحبه با من اختصاص داد و من از حرفهاي او فهميدم كه فيلم «ماهي و گربه» تفسيري ضمني نيز در مورد برخورد فرهنگي نسل هزاره ايران و نسل والدين آنها است.
اعتماد به نفس نوشتن درباره فيلم ماهي و گربه را نداشتم تا اينكه براي بار دوم اين فيلم را تماشا كردم. بار اولي كه فيلم را ديدم ساختار فيلم من را درگير كرده بود و شخصيتهاي داستان را درست و حسابي زيرنظر نگرفته بودم. ماهي و گربه يك پازل واقعي است.
الهام اصلي من نقاشيهاي «ام. سي (موريس) اشر» بود كه شبيه پازل هستند. منظرهاي كه او ميكشد مدام تغيير ميكند اما همچنان ادامه دارد. ميخواستم فيلمي مثل آثار او بسازم. متوجه شدم بايد فيلمم را در يك سكانس پلان بسازم چون جادوي نقاشيهاي اشر دنبال كردن طرح است.
فيلم بارها به يك مجموعه رويداد بازميگردد اما هيچچيز دقيقا همانطوري كه دفعه قبل روي داده، اتفاق نميافتد. اصلا مشخص نيست، بيننده يك داستان را از نگاه شخصيتهاي مختلف ميبيند يا به طور كل داستانها متفاوت است.
به نوعي اين فيلم چالشي را در برابر تئوريهاي «آندره بازن» (منتقد مشهور فرانسوي)، در مورد رئاليسم سينمايي راه مياندازد. در تئوري او، برداشتهاي بلند شبيه به واقعيت است (چون اين نوع برداشتها پيوستگي زمان واقعي را حفظ ميكند)، اما در اين فيلم ما خيلي از واقعيت فاصله گرفتيم و به فضاي سوررئال نزديك شديم. مدام از زواياي مختلف به داستان نگاه ميكرديم. ابتدا، داستان خيلي به ژانر وحشت و مخصوصا فيلمهاي اسلشر نزديك بود. نخستين داستان فيلم درست مثل فيلمهاي اسلشر بود، اما كمكم از اين نوع داستانگويي فاصله گرفتيم.
همچنين در اين فيلم با دو نسل متفاوت روبهرو ميشويم؛ نسل قديمي و جوانهاي امروزي جامعه. جوانها هميشه با يكديگر در مبارزهاند گرچه اين مبارزهها در فيلم نيست و در داستان فيلم مخفي است و گاهي شخصيتها در مكالمههايشان به اين مبارزهها اشاره ميكنند. اين در حالي است كه آدمهاي نسل قديم با همديگر كنار ميآيند. اين فيلم تركيبي از سينما و تئاتر هم هست... ميدانيد كه نميتوانم «ماهي و گربه» را در يك خط توصيف كنم. هر بار كه اين فيلم را براي يكي از بازيگران توصيف ميكنم نكتهاي متفاوت را ميگويم؛ گاهي درباره فيلمهاي اسلشر حرف ميزنم و گاهي درباره رياضي يا تئاتر حرف ميزنم.
چطور رياضيات روي فيلم تاثيرگذار بوده است؟
در دبيرستان رشتهام رياضيات بود و عاشق اين رشتهام. در دانشگاه سينما خواندم و هميشه به راهي براي تركيب كردن سينما يا رياضي و علم فكر ميكردم. «ماهي و گربه» از تئوري در فيزيك كوانتوم ميگويد؛ بحث اين تئوري اين است كه يك شخصيت ميتواند در يك زمان اينجا باشد و هم نباشد. همچنين از تئورياي در رياضيات الهام گرفتم كه ميگويد ميتواني يك چرخه كامل را سفر كني و يكجورهايي جلوتر از نقطهاي كه شروع كردي، سفرت تمام ميشود.
قبل از اينكه شروع به نوشتن فيلمنامه كنم، نقشهاي با دو دايرهاي كه روي هم ميافتادند، كشيدم. دايره بزرگتر نيمه اول فيلم را نشان ميداد و دايره كوچكتر نيمه دوم فيلم را. از آنجا، شروع به پيدا كردن نقاطي كردم كه بتوان اين دو دايره را به هم مربوط كرد. داستانهاي كوتاه بسياري درباره شخصيتها نوشتم كه بعد از آن اين داستانها را وارد دايره بزرگتر كردم. حالا در دايرههاي كوچك و بزرگ يك داستان نبود اما شخصيتهاي زن و مرد داخل دايرهها يكي بودند. اين موضوع چيزي است كه فقط در تئوري كوانتوم امكان دارد.