نوروز سينماي ايران
سيد محمد بهشتي
در هر جامعهاي همواره دو گروه اصلي درگير سينما است؛ سينماگران و مخاطبين سينما. سينما از آنجا كه با روايت سروكار دارد بهشدت عموم جامعه را درگير ميكند، به سخن ديگر هر سرگرمي ديگري به جز سينما مخاطبين خاص خود را دارد و تنها سينماست كه اين قابليت را دارد كه همه اقشار جامعه، از هر شغل و متعلق به هر طبقه اجتماعي را به خود مشغول كند. اين استعداد سينما به صفت ذاتياي در آدميزاد مربوط است و آن اينكه آدمي در هر سن و سالي به داستان و روايت تعلق خاطر دارد و خيلي زود ميتواند با داستانها همداستان شود. شايد به سختي بتوان كسي را پيدا كرد كه به هيچ نوعي از فيلم علاقهاي نداشته باشد و با ديدنش براي دقايقي احساس لذت نكند. از اين جهت سينما در هر جامعهاي به خوبي ميتواند احوالات عمومي جامعه را به منصه ظهور رساند. همه وجوه سينما از فيلمهايي كه روي پرده نمايش است، تا ميزان استقبال از هر فيلم، تا تعداد سالنهاي سينماهاي فعال، تا تعداد فيلمها و ژانرهايشان، همه و همه، چيزهايي درباره احوالات آن جامعه ميگويد. ليكن بسيارند مسائلي در سينما كه در شرايط روزمره حيات سينما، يا ذاتا محجوبند يا در شرايط عادي در پشتپردهاي از اغراض و سوداگريها پنهان ميمانند. از سوي ديگر از آنجا كه سينما به جز وجههاي فرهنگي و هنري، وجههاي اقتصادي و صنعتي و سوداگرانه نيز دارد، لاجرم در بسياري از مواقع اكران فيلمها دستخوش مهندسي و دستكاري ميشود. پس وراي حيات روزمره سينما بايد اوقاتي وجود داشته باشد كه در آن اوقات، امور پوشيده و پنهان از ديدهها از پرده بيرون افتد و عيان شود. از همين موقعيتهاست جشنواره ساليانه فيلم فجر كه در آن وجهه هنري و فرهنگي سينما كه مهمترين وجه سينماست، وراي وجهه اقتصادي و صنعتي آن فرصت آشكار شدن پيدا ميكند و به همين خاطر فارغ از دخالت و مهندسي و دستكاري، هرآنچه را در سايه است، عيان ميكند. در واقع جشنواره سينمايي فجر همچون آينهاي بيغل و غش و شفاف، بزنگاه بيارادگي سينماي ايران را پيش چشم ميگذارد. اگر در اكران عمومي، «فيلم» ديده ميشود، در جشنواره است كه «فيلمساز» و در واقع همه عوامل دخيل در ساخت فيلم به ديده ميآيد. به اين اعتبار جشنواره فرصتي است كه حجاب ضخيم روزمرگي از روي ارزشهاي سينمايي كنار ميرود و سينما با همه زير و بمهاي فرهنگي و هنرياش خود را در اين آينه نمايان ميكند. آينه جشنواره ارادهاي ندارد در اينكه چه چيز را چگونه نشان دهد. آينه نميتواند متكي بر خود، ابراز شادماني كند درحالي كه كسي كه مقابلش نشسته غمگين است و قادر نيست شاديها را انكار كند و به نمايش نگذارد. نيمنگاهي به سابقه جشنواره فجر حكايتهاي جالبي برايمان دارد؛ چه بسيار موقعيتهايي كه مردم در شرايط دشوار جنگي و زير موشكباران و حملات هوايي و در شرايطي كه همه مردم دنيا از مكانهاي عمومي چون سينما گريزانند، اميدوارانه در مقابل سينماها صفهايي طولاني كشيدند و لحظات پرهيجاني را رقم زدند و بهعكس چه بسيار شرايطي كه جامعه ظاهري آرام داشت ولي مردم به دليل ناخوشاحوالي اجتماعي، دل و دماغي براي رفتن به سينما نداشتند و جشنواره بيرونق برگزار شد. همين خاصيت آينگي و شفافيت جشنواره فجر است كه سبب شده مردم و مديران و خصوصا سينماگران آن را چون شخصيتي حقيقي به جا آورند. جشنواره فجر «جايي» شده؛ «كسي» شده؛ «وقتي» شده و در واقع «صاحبمحضر» سينماي ايران شده است؛ به همين خاطر اهل سينما وقتي ميخواهند مجموعه سينماي ايران را از مديران گرفته تا دستاندركاران مخاطب سخنشان قرار دهند، معمولا جشنواره را مخاطب قرار ميدهند؛ زمانيكه كارگردان يا هنرپيشهاي ميخواهد شدت تلخكامياش از كسي يا موضوعي را نشان دهد با جشنواره قهر ميكند و يا سيمرغ جشنواره را پس ميدهد؛ اگر كسي بخواهد شكايت به مرجعي معتبر برد، گلايه به محضر جشنواره ميبرد و خلاصه اگر منتظر تحسيني است، تحسين جشنواره برايش اهميت دارد. همه اين عوامل دست به دست هم داده و جشنواره را تبديل به «برندي» نامآشنا كرده كه خودش معرفه و معتبر است و همه صنوف مرتبط با سينما اعم از بازيگر و كارگردان و فيلمبردار و صدابردار و تهيهكننده و... به نوعي ميتوانند از آن كسب اعتبار كنند. اين موضوع بهخصوص اين روزها كه بسيار سخن از برند و برندسازي ميشنويم قابل تامل است، برند عبارت است از كالا، محصول يا اثر و فعاليتي كه وراي وجه كاركردياش، شخصيتي معرفه پيدا كرده؛ يعني «كسي» شده، «جايي» شده و «وقتي» شده است. همين فارغ بودن از كاركرد، سبب ميشود كه برندها فارغ از جنبه عملكردي ارزشي ماهوي داشته باشند به طوري كه در بسياري از مواقع ارزش برند دهها برابر ارزش كاركردي موضوعِ آن برند قيمتگذاري ميشود. از اين جهت جشنواره فجر همه خصوصيات برند بودن را دارد، يعني براي اينكه بفهميم برند چيست خوب است نگاهي به قامت رعناي جشنواره فجر كنيم كه قاطعانه ميتوان آن را مهمترين و شناختهشدهترين برند سينمايي دانست. البته درك اين مطلب براي مديراني كه تمايل به بدعتگذاري دارند و وقتي رضايت خاطر پيدا ميكنند كه باني نخستينها باشند، دشوار است.
همانطور كه نوروز روزها و ماهها و سالها را از روزمرگي خارج ميكند و همه زمانها در نسبت با نوروز است كه شأن و شخصيتي پيدا ميكنند، در سينماي ايران نيز جشنواره حيات سينما را از افتادن به دام روزمرگي ميرهاند و براي آن شرايط دراماتيك و به يادماندنياي را رقم ميزند. با اينكه در جشنوارهها عده قليلي از سينماگران موفق به دريافت نام و نشان و جايزه شدهاند ليكن در اوقاتي كه جامعه حالش خوب بوده، خاطرهانگيزترين اوقات حيات حرفهاي هر هنرپيشه، فيلمساز، سناريست، تدوينگر و گرافيست و... را افتتاحيه و اختتاميه جشنواره ساخته است. از سوي ديگر ديدن فيلمي در جشنواره براي بسياري از مخاطبان و علاقهمندان به سينما حكم پيروزي را داشته كه پس از ايستادن در صفهاي طولاني و حتي انتظار شبانهروزي به دست آمده و به اين ترتيب كمتر پيش ميآيد طعم ديدن فيلمي در جشنواره به راحتي از زير دندان برود. اين اعتبار از يكسو و تداوم سي و چند ساله جشنواره فجر از سوي ديگر سبب ميشود آن را ثروتي بدانيم كه گاهي بيتوجه به ارزشش زير دست و پا مياندازيمش. تذكر ارزش و اهميت اين ثروت گهگاهي لازم است و ايام برگزاري جشنواره از بهترين اين اوقات است.