حرفهايي براي گفتن باقي مانده
اعتماد| عكسهايي كه از دوران انقلاب منتشر ميشود، اكثرا شبيه به يكديگرند؛ تظاهراتكنندگان ايراني، جمعيت استقبالكننده از امام خميني، لحظه ورود امام به ايران، همراهان امام و... هركدام از اينها تصاويري ثابت دارند كه همين حالا هم بدون اينكه بخواهيم آن عكسها را ببينيم، ميتوانيم اين تصاوير را در ذهن پيدا كنيم و در هاله عكسهاي سياه و سفيد، حدس بزنيم كه هركدام از اين سوژهها چه تصاويري دارند. اما گاهي هم اتفاق ميافتد كه در ميان مجموعه عكسهاي منتشر شده و نشده، ناگهان يك تصوير متفاوت از بقيه باشد. تصويري كه احتمالا در شلوغي آنروزها چندان مهم نبوده و يكجايي در گنجينه عكسهاي عكاسهاي دوران انقلاب، مانده و بعد از اينهمه سال و اينهمه عكس، ناگهان اهميت پيدا ميكند. اين عكسها معمولا، عكسهايي هستند كه تصويرهاي آن دوران را روشنتر و واضحتر ميكنند و برعكس تمام آن سوژههاي جمعي و عكسهاي تكراري ديده شده دريچههايي تازه از روزهاي انقلاب و اتفاقهايي كه در خيابانهاي اين سرزمين رخ ميداد و مردمي كه انقلاب، تجربه زيسته آنهاست، ارايه ميدهند. درست شبيه همين عكسي كه در تمام اين سالها ديده نشده و تصوير زن مبارزي است كه مسووليت امنيت خيابانها را به عهده داشته و يك روز بعد از 22 بهمن در دانشگاه تهران به عكاسي كه مقابلش دوربين به دست ايستاده «ايست» ميدهد؛ اين تصوير گويا و واضح، به جز تمام آن تصاويري كه زنان را در تظاهرات نشان ميدهد، راوي ماموريتها و مسووليتهاي بيشتر زنان در دوران انقلاب و روزهاي مبارزه سخت است.