در واكنش به آنچه كه بحران فرهنگي است و بلاهت خوانده ميشود
بايد برگرديم و دقيقتر نگاه كنيم
كيانوش عياري
صراحت لهجه يوسف اباذري، قابل تقدير است. اما با وجود اين تقدير، نميتوانيم كاسهكوزهها را برسر مردم بشكنيم و به نارساييها، بيتوجه باشيم؛ وقتي با پديدهيي مثل عزاداران مرتضي پاشايي روبهرو ميشويم، حرفها و بحثها شروع ميشود و از خلال آنها ميبينيم كه اتهامهاي هميشگي مثل سطح نازل سليقه مخاطب يا جوگيري، درست و واضح به نظر ميآيند، اما از سويي ديگر، نميتوانيم جاي خالي عناصري كه در تربيت فرهنگي نقش دارند را ناديده بگيريم و بگوييم اين عادت ناخوشايند، تنها برآيند يك تصميم جمعي است و عوامل تاثيرگذار در آن وجود ندارد. در سالهايي كه گذشت، محدوديتها و حصارهايي در عرصه فرهنگ و هنر، هر روز بيشتر از ديروز هنرمندان را به پستوها كشيده و تبديل به زخم چركيني شده كه حالا سرباز كرده و خودنمايي ميكند. هشت سال تمام، توقيف پشت توقيف، جاي خالي زيادي براي هنرمندان و مخاطباني ساخته كه نياز دارند ببينند، بخوانند و بشنوند تا به آگاهي بيشتر برسند. در جامعهيي كه آمار بيسوادي كم نيست، در جامعهيي كه مردم از هر لحاظي محروميت دارند، طبيعي است كه حوزههاي فرهنگي هم متاثر از شرايط پيرامون خود باشد. مگر ميشود فعاليتهاي فرهنگي را كاملا جدا از متغيرهاي اجتماعي دانست و براي بررسي، آنها را در يك حصاري جدا گذاشت؟ نه، همهچيز كاملا در هم تنيده است. سينما، موسيقي، ادبيات و تمام آنچه هنر و فرهنگ ميخوانيم، متاثر از شرايط است؛ وقتي شرايط به يك اندازه سخت و در حال سقوط باشد، نميتوانيم از مخاطب، از مردم انتظار بيشتري داشته باشيم. مردم، به همان اتفاقي واكنش نشان ميدهند كه وجود دارد؛ ديدهايم كه در اين سالها و با همه سختي شرايط، به همان اندازهيي كه پاي سريال «جواهري در قصر» نشستهاند و سرنوشت آشپز امپراتور ژاپن را دنبال كردهاند، براساس آمار منتشر شده صدا و سيما، مخاطب گستردهتر دكتر قريب سريال «روزگار قريب» بودهاند. ديدهايم كه به همان اندازه كه سينماها براي فيلمهاي تجاري و مبتذل پر ميشود، براي فيلم «جدايي نادر از سيمين» هم پر شده و اتفاقاتي از اين دست كه شايد تعدادشان كم باشد، اما انكار هم نميشوند. براي همين است كه اگر امروز نگران سطح سليقه مردم هستيم، نگران نزول درك و فهم از آنچه كه هنر واقعي است و آنچه كه نيست هستيم و اگر جامعهيي آگاهتر ميخواهيم، بايد به آنچه كه گذشته و آنچه كه در پيشرو داريم، دقيقتر و درستتر نگاه كنيم و هركسي به اندازه سهم خودش، براي رسيدن به مسيري درستتر، قدم بردارد. مديران فرهنگ و هنر با دلسوزي و وظيفهشناسي، بايد از آن حصار و توقف سالهاي گذشته حذر كنند و راهي براي هنرمندان به پستو نشسته پيدا كنند و هنرمندان هم حساستر و واقعبينانهتر از قبل به مردم و مخاطب نگاه كنند تا راهها و مسيرهاي درست، به جاي اينهمه فراز و نشيب خودنمايي كند.