نگاهي به «به دنيا آمدن» ساخته محسن عبدالوهاب
مقايسه با «دعوت»
ونداد الونديپور / بعد از ديدن فيلم «به دنيا آمدن»، ساخته محسن عبدالوهاب، بلافاصله به فكر فيلم «دعوت» ابراهيم حاتميكيا افتادم؛ چون تم هر دو مشترك است: سقط جنين. لاجرم در ذهنم اين دو فيلم را با هم مقايسه كردم؛ مقايسهاي تا حد زيادي ميتواند به شناختن نقاط قوت «به دنيا آمدن» منجر شود. فيلم روايتگر داستان زن و شوهري است متعلق به طبقه متوسط كه يك فرزند 13،12 ساله دارند و زن، اكنون، ناخواسته باردار شده است و مرد اصرار بر سقط جنين دارد، اما. . . .
تم، تم فيلم اپيزوديك «دعوت» (البته خوشساخت بود) است؛ اما نگاه و نحوه پرداخت عبدالوهاب تفاوتي مشهود با نگاه حاتميكيا دارد؛ چيزي كه ميتواند مستورهاي باشد از نگاه دگماتيك و شايد سفارشي كارگردان دعوت و هم سنخان او، با نگاه مستقل و واقعبينانه و عادلانه سازنده «به دنيا آمدن». «دعوت» حكم صادر ميكند، اما «به دنيا آمدن»، طرح موضوع ميكند و همه جوانب امر را نشان ميدهد و تماشاگر را آزاد ميگذارد تا خودش تصميم بگيرد.
فيلم نشان ميدهد كه هر دوطرف، يعني آنهايي كه مخالف سقط جنين هستند و آنهايي كه موافقش هستند، هر دو به نوعي حق دارند، ولي بستگي دارد ديدگاهمان چه باشد و چطور و از چه جهتي به موضوع نگاه كنيم. البته فيلمساز در « به دنيا آمدن»، تلويحا (بهخصوص با درنظر گفتن سكانس پاياني)، نشان ميدهد كه نظرش بيشتر به دسته دوم نزديك است؛ به آنهايي كه معتقدند به دنيا آوردن نوزادي كه نطفهاش ناخواسته بسته شده و مهماني ناخوانده است، كار مسوولانهاي نيست، زيرا داشتن و بزرگ كردن صحيح يك بچه، آن هم «در جامعه پر از بلبشوي كنوني» (به قول شخصيت مرد فيلم) و پر از آسيبهاي ريز و درشت فردي و اجتماعي و اقتصادي و...، مسووليتي بسيار سنگين است و نه تنها از نظر مالي، بلكه از نظر روحي- رواني و عاطفي و... نيازمند والديني به معني واقعي، مسوول است.
فيلمنامه، دقيق و با هوشمندي نوشته شده؛ هوشمندانه از اين نظر كه داستان، بهجز ماجراي بارداري و بحثهاي مربوط به آن، چندان دراماتيك نبود و ميتوانست در دست يك فيلمنامهنويس كمتوان و سريساز (كه مثل بساز بندازها، كم نيستند!)، به اثري ملالانگيز و خستهكننده تبديل شود؛ ولي عبدالوهاب با اضافه كردن داستانكهاي نسبتا مرتبط با قصه، نظير ماجراهاي فرزند بزرگ آنها و عشق كودكانه او؛ كار هنري زن (تئاتر)، بدهي مرد و رفاقتش با مرد كافهدار، سفر به يزد و ملاقات با پدر زن، صاحبخانهاي كه فرزندان تركش كردهاند و به خصوص كار خود مرد (مستندساز اجتماعي و نظارهگر آسيبهاي اين حوزه)، شاخ وبرگهاي لازم را كه بيربط نيستند و در جهت تقويت تم اصلي هستند، به فيلمنامه اضافه كرده است و نيز، به شكل گذرا، به موضوعاتي حاشيهاي ولي مهم نظير اشاره به اينكه سانسور، مخرب كار هنري است، ميپردازد؛ شاخ و برگهايي كه بيقواره نيستند و به قصه به شكلي درست پر و بال ميدهند و فضا را آنطور كه هست ترسيم ميكنند و برخي دغدغههاي شخصيتهاي اصلي، به خصوص مرد را نشان ميدهند. نكته جالب فيلمنامه كه به نظرم در اين فيلم كم و بيش اتفاق ميافتد، همذاتپنداري دو دسته از تماشاگران با دو شخصيت اصلي فيلم است: آنهايي كه مخالف سقط هستند، با زن و آنهايي كه موافقند، با مرد همذاتپنداري دارند و اين از نقاط مثبت فيلمنامه است كه در آوردنش از نظر سناريونويسي، كار آساني نيست. در انتها بايد گفت، فيلمنامه به دنيا آمدن، نقطه قوت اثر است كه با پرداخت مناسب و سنجيده كارگردان، به ساخت فيلمي باارزش، تماشايي، واقعگرا، عادلانه و عاري از شعار درباره موضوعي مهم انجاميده است.