• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3491 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۷ اسفند

نوروز: تير آرش نشسته در دل‌هاي ما ايرانيان

سيد محمد بهشتي

هر قدر به روزهاي آخر اسفند نزديك مي‌شويم همه‌چيز حال و هوايش عوض مي‌شود؛ اين تغيير احوال را نه فقط در طبيعت كه در دل و جان‌مان هم احساس مي‌كنيم. روزهايي كه شيداييم و «دل‌مان بي‌قرار» است، «دل در دل» نداريم، احساس مي‌كنيم «دل‌تنگ» خيلي جاها و آدم‌ها و اوقاتيم، خلاصه همه به نوعي گرفتار دليم. ظهور بيروني‌ بي‌قراري دل در ايامِ نزديك نوروز، اغتشاش   و درهم‌برهمي شهر است. همه در اين روزها احساس مي‌كنيم وقت تنگ است و نبايد زمان را از دست بدهيم. «دل‌مان رضا نمي‌دهد» اين اوقات را مثل كل سال سپري كنيم؛ هر كاري مي‌كنيم كه «دل‌مان آرام و قرار ‌گيرد». كارهايي كه حول و حوش ايام نوروز مي‌كنيم معمولا با منطق اوقات ديگر سال جور نيست؛ در اوقات ديگر عقل حسابگر است كه زمام زندگي ما را به دست دارد وليكن نزديك نوروز بيشتر گوش به حرف دل مي‌سپاريم. اگر در روزهاي ديگر سال از شلوغي پرهيز داريم در اين ايام‌اي بسا به بهانه‌هاي كوچك در جاهاي پرازدحام سرك بكشيم. مشاهده شور و حال بقيه «دل‌مان را باز مي‌كند». كارهاي ناتمام را تمام مي‌كنيم، خانه‌تكاني مي‌كنيم، سفره هفت سين مي‌چينيم و از هر كجا كه باشيم لحظه تحويل سال خودمان را به خانه و نزديك عزيزان‌مان مي‌رسانيم. اين بي‌قراري منحصر به ايرانيان مقيم ايران نيست؛ با اينكه ايرانيان خارج از كشور در اين ايام مجبورند اقتضائات روزمره زندگي‌شان را رعايت كنند، اي‌بسا مصمم‌تر از ايران‌نشينان نوروز را جشن مي‌گيرند؛ آنان در اين روزها بيش از هر وقت ديگر «مرغ دل‌شان» براي ايران و عزيزان‌شان پر مي‌كشد و با به جا آوردن تمام و كمال مراسم نوروز در اصل آبي به آتش بي‌قراري دل مي‌زنند. بي‌شك همه اين كارها توام با سختي و دردسر است. با اين حال اگر كسي از ما بپرسد چرا اينهمه خودمان را به زحمت مي‌اندازيم از اين پرسش تعجب مي‌كنيم چون به زعم همه ما «نوروز» برهان قاطع براي متحمل شدن همه اين سختي‌هاست. برهاني كه به جاي عقل و منطق، دل ما را متقاعد و راضي مي‌كند.
آرش كمانگير اسطوره شد زيراكه او پرّان‌ترين تيري كه مي‌توانست در چله كمان گذاشت و همه قدرتش را در بازوانش جمع كرد و تيرش را به دورترين نقاطي كه مي‌توانست پراند تا سرحدات ايران را تعيين كند. مرزهاي سياسي ايران كنوني كه از ششم دي ماه ۱۳۰۴ رسميت يافت، تنها اندامي از پيكره‌اي است كه آرش حدود آن را تعيين كرد. يعني نام «ايران» اعتبارا بر بخشي از ايران حقيقي گذاشته شده است وليكن حقيقت ايران هنوز در تمام حدود اصيلش زنده است. مرزهاي حقيقي ايران همه آن جايي است كه در وقت نوروز دل‌شان بي‌قرار مي‌شود. چراكه نوروز همان تيري است كه آرش آن را در چله گذاشت و پرتاب كرد و مقصد تير آرش نه مرزهاي خاكي ايران كه قلب همه ايرانيان بود. ما ايرانيان در هر كجاي جهان كه باشيم به وقت نوروز شيدا و دلداده و عاشق مي‌شويم و اين وراي اراده و منطق ما است. اگر روزي هر يك از ما تصميم بگيريم بنا به عللي، خود را از همه ظواهر ايراني بودن خلاص كنيم از نوروز خلاصي نخواهيم داشت. نوروز كاري با دل ما كرده كه هيچ نيرو و انگيزه بيروني‌اي نمي‌تواند بكند. هيچ نيرو و جبر سياسي و اجتماعي نمي‌تواند جمع كثيري از ايرانيان را مجاب كند كه با وجود همه گرفتاري‌ها در وقت خاصي خانه‌هاي‌شان را نظافت كنند، هفت سين بچينند و همه دور هم جمع شوند و به ديد و بازديد هم بروند و نحسي روز سيزده را بيرون از خانه و شهر به در كنند، تنها انگيزه‌اي باطني و قلبي است كه قادر است چنين كاري با آدميزاد كند.
حقيقت نوروز آنقدر شگرف و ذومراتب است كه نمي‌توانيم تصور كنيم نياكان ما تنها مبتني بر حساب و كتاب و قرارداد آن را به عنوان آغاز تقويم خود برگزيده باشند. گويي بيش از اينكه ما نوروز را انتخاب كرده باشيم، نوروز ما را برگزيده است. نوروز دلالت مي‌كند كه ما ايرانيان اهل دليم. نياكان ما، حقيقت نوروز را «به جا آوردند» و آن را مبدأ تقويم خود قرار دادند. نوروز تيري است كه مرزهاي زمان هزاران ساله را درنورديده و در دل ما نشسته، چون ما مستعد اين ابتلا بوده‌ايم. همين تير است كه دل‌هاي همه ايرانيان از سند تا قفقاز و از ورارود تا ميان‌رودان را به درازناي هزاران سال به هم دوخته است. در نوروز هر آنچه «قلبي» دارد «منقلب» مي‌شود و هر چه «احوالي» دارد «متحول» مي‌شود. به اعتبار تاثير حيات‌بخش تيرِ نوروز بر دل است كه در دعاي تحويل سال از گرداننده حال‌ها و از مقلب كننده قلب‌ها مي‌خواهيم عميق‌ترين مرتبه وجود ما يعني قلب ما را دريابد. نوروز حتي با مبدأ ديگرِ تقويم‌ها و سالشمارها قابل قياس نيست چراكه وراي زماني تقويمي و قراردادي، «وقت» است؛ وقتي كه در آن بيش از هر زمان ديگر آدمي حضور قلب دارد و طعم خوشِ وقت را مي‌چشد. به همين سبب نوروز آنقدر مقام و منزلت دارد كه چون مغناطيسي قدرتمند، ميدان تاثيري وسيع حول خود ايجاد مي‌كند كه عمر ما را از يكنواختي درمي‌آورد و هر ماه و روز و ساعت در نسبت با نوروز شأن و شخصيتي پيدا مي‌كند.
بسياري تلاش مي‌كنند كه توضيح دهند چطور ايرانيان پس از اسلام به سختي توانستند نوروز را كه آييني باستاني بود با مضامين اسلامي پيوند بزنند و آن را حفظ كنند وليكن به نظر من به عكس، ايرانيان تلاشي براي اين پيوند نكردند؛ ايرانيان مسلمان شدند چون نوروز را جشن مي‌گرفتند، مسلمان شدند چون اهل دل بودند و در اين رمزي بزرگ است اگر بفهميم. بي‌گمان اگر بدانيم ايرانيان وراي ظاهر مسلماني، قلب و باطن و معنويت اسلام را به جا آوردند و به آن مشرف شدند بسياري از گره‌هاي زندگي ما باز خواهد شد. ايرانيان وراي مسلماني، مستعد رسيدن به مقام «ايمان» شدند و مقام ايمان ميسر نمي‌شود مگر با دل. همه آنچه گفتيم نشان مي‌دهد كه نوروز آيينه‌اي است كه ما در آن مي‌توانيم قد و قامت فرهنگ خود را به كمال ببينيم و در واقع خود را بشناسيم. در اين ايام بر ما است كه قلب‌مان را مهياي نشستن تير حيات‌بخش نوروز كنيم زيراكه اين گرفتاري گرفتاري خجسته‌اي است.
خاك را زنده كند تربيت باد بهار/ سنگ باشد كه دلش زنده نگردد به نسيم (سعدي)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون