• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3491 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۷ اسفند

قضيه بهار

سيد علي ميرفتاح

حواس‌تان به اين هواي دل‌انگيز بهاري هست؟ صبح كه هم آفتاب بود و هم باران مي‌باريد و هم نسيم خوش نوروزي مي‌وزيد ياد اين بيت سعدي افتادم كه «چگونه پير، جواني و جاهلي نكند/ در اين قضيه كه گردد جهان پير، جوان؟» حقيقتا قضيه بهار قضيه عجيب و غريبي است؛ عالم در حال نوشدن و سرسبز شدن و شاداب شدن است و هر كس كه ذوقي و حالي و احوالي داشته باشد ناگزير از همراهي و همدلي با آن است. اصلا مگر مي‌شود همراه و همدل بهار نشد؟وقتي چوب خشك اشكوفه مي‌كند و خاك مرده احيا مي‌شود، وقتي حتي جماد تغيير حالت مي‌دهد و جان مي‌گيرد، گر - دور از جان- ذوق در تو نيست، كج‌طبع جانوري. وقتي سگ و گرگ و شير و اشتر و سمور در موسم ربيع عاشقي مي‌كنند وجور معشوق مي‌كشند و از شدت سرخوشي آواز كوك و ناكوك سر مي‌دهند، حيف نيست كه آدميزاد، همچنان گره بر پيشاني بيندازد و عين زقوم تلخ سخن بگويد و با عالم و آدم دعوا داشته باشد؟ حيف نيست اين يك برج را هم عين يازده برج قبل، بلكه عين برج زهرمار، پشمينه‌پوش تندخو باشيم و در حرف و عمل از آشتي بگريزيم و دائم از دعوا بگوييم؟ رمضان را مي‌دانيد چرا «ربيع» ناميده‌اند؟ براي اينكه فيض و لطف حق در بهار عام است و در اين فصل، باران رحمت الهي بر سر ما خلق‌‌الله بي‌دريغ مي‌بارد. باران لطف حق بر دل پرگل شما مي‌‌بارد، بر دل كويري و لم‌يزرع من نيز مي‌بارد. اصلا خاصيت بهار همين است كه لطف حق عام است. منجي آخرالزمان را هم به همين اعتبار «ربيع‌الانام» ناميده‌اند كه بقيه‌الله، خير مطلق است و هيچ بني‌بشري را از خود محروم نمي‌كند، مگر آن جانوران كج‌طبعي كه خود، خود را از اين در برانند و بر اين آفتاب پشت كنند و از اين نسيم دور بايستند. پيامبر، اين حقيقت را به راز گفته‌اند كه «تن مپوشانيد از باد بهار». يعني شما كار خاصي نبايد بكنيد. مگر نسرين و ريحان كار خاصي مي‌كنند؟ نه. همين كه خود را در معرض باد بهاري قرار دهند كافي است. همين كه خود را در برابر باد و باران بهاري نپوشانند كافي است...  مي‌گوييد «مگر كسي هم خود را مي‌پوشاند و از اين لطافت ساري و جاري محروم مي‌سازد؟» مي‌گويم «جانور كج‌طبع زياد است و آنها كه مغز خر خورده باشند زيادتر.» تعريف مي‌كنند كه بر ساكنان دوزخ در ميان آن همه تلخي و داغي و زشتي و عذاب، يكباره، نسيمي خوش و معطر وزيدن مي‌گيرد. مي‌پرسند اين باد سرد و سلامت از كجاست؟ مي‌گويند پيامبر رحمت است كه دارد از كنار شما مي‌گذرد، مي‌دانيد دوزخيان چه مي‌گويند؟ مي‌گويند درها را ببنديد، پشت ديوارهاي عذاب پناه بگيريد تا اين رحمت، عيش جهنمي‌مان را منغص نكند. در دنيا خواستيد دوزخيان را بشناسيد راهش همين است. همه آنها كه «محروم»اند و به عمد خود را محروم مي‌كنند دوزخي‌اند حتي اگر هيچ معصيت نكرده باشند. مگر معصيتي بالاتر از محرومي هم هست؟ نمي‌توانم در اين آخر سالي از اين حرف‌ها بزنم اما ابيات خواجه حافظ را ننويسم و آن حكمت‌هاي شيرين‌تر از قند او را يادآوري‌تان نكنم. معصيت بد است و كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكنيم، اما از ياد نبريم كه مستحق كرامت گناهكارانند. در بهار هم اين درختان مرده هستند كه به بركت نوروز جان مي‌گيرند و گل مي‌دهند... نصيب ماست بهشت اي خداشناس برو/ كه مستحق كرامت گناهكارانند... توي دل‌تان نگوييد كه كرگدن هم كلاس عرفان باز كرده و دارد اداي استاد الهي قمشه‌اي را درمي‌آورد، نه. من باور كنيد حد و مرتبه خود را مي‌دانم و هيچ وقت از موضع ناصح مشفق كسي را اندرز نمي‌دهم. من خود همانقدري كه خاك تشنه محتاج باران است مشتاق نصيحتم. به‌خصوص پير دانا كه ببينم. به‌قدر وسع، توشه‌ام را از پند و اندرز پر مي‌كنم. اينها هم كه تا اينجا گفتم نه حرف من كه حرف خردمندان است چون حافظ و سعدي و مولانا، وقت وقت عاشقي و سرخوشي و عيش و طرب است، بلكه وقت جواني و جاهلي است. وقت خنده‌‌هاي از ته دل، وقت مهرباني بي‌دريغ، وقت بخشيدن، وقت بخشيده شدن، وقت حلاليت خواستن و حلال كردن، وقت دستي به آيينه زنگار زده دل كشيدن... من با اين حرف كه مي‌گويند «مي‌بخشيم اما فراموش نمي‌كنيم» ميانه‌اي ندارم. نمي‌گويم حرف غلطي است، اما به نظرم نقد عمر آنقدر كوتاه است كه نمي‌ارزد فراموش نكنيم. اين همه خاطرات تلخ و ناراحت‌كننده را با خودمان كجا ببريم. حالا كه قرار است ببخشيم، فراموش هم بكنيم كه اگر نكنيم بذر كينه‌اي ديرپا را آب و كود داده‌ايم. مي‌بخشم و فراموش مي‌كنم بدين اميد كه ديگران هم ببخشندم و فراموشم كنند، بدين اميد كه پروردگار ببخشد و بدي‌ها را به روي‌مان نياورد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون