سخن گفتن با زبان اشارت
سيدمحمد بهشتي
برخي يكپارچگياي را كه ايرانيان در انتخابات سال گذشته از خود نشان دادند دستاورد شبكههاي اجتماعي نظير فيسبوك و تلگرام و... ميدانند. اين يعني اگر اين شبكهها نبود شاهد چنين انسجامي در رفتار اجتماعي نبوديم. اما اگر شبكههاي اجتماعي حقيقتا واجد چنين عامليتي باشد پس به جز ايران بايد در هر كشور ديگري شاهد چنين انسجامي در رفتارهاي اجتماعي باشيم، در حالي كه چنين نيست. براي اينكه بفهميم چرا در ايران شبكههاي اجتماعي آنقدر مورد استقبال قرار گرفته و موثر بوده است بايد يكبار ديگر در مفهوم جامعه و رفتارهاي اجتماعي تامل كنيم.
صرف سكونت كردن در يك سرزمين، يك شهر، يك محله يا حتي در يك خانه سبب نميشود كساني را «هموطن» و «همشهري» و «هممحلهاي» يا «خانواده» بدانيم. چيزيكه «جماعتي» از افراد را تبديل به «جامعه» ميكند اشتراك در محل زندگي نيست، بلكه پيوندهايشان است. اين پيوندهاي عميق و محكم است كه از اجزاي متفرق و پراكنده، پيكرهاي واحد و منسجم ميسازد كه چون عضوي از آن به درد ميآيد بقيه اجزا نيز از روي همپيوندي آرام و قرار از دست ميدهد. در اين معني هميشه هم نميتوان به اهل يك خانه، خانواده گفت، اهل يك شهر را همشهري دانست يا اهل يك سرزمين را هموطن ناميد. اي بسا در شرايط بحراني خانه و شهر و سرزمين محل زيست جماعتي از افراد متفرق است كه با هم نسبت و ارتباطي ندارند و تشكيل «جامعه» نميدهند. براي ايجاد جامعه نخست بايد در واحدهاي متفرق تمناي ايجاد پيوند وجود داشته باشد و دوم اينكه شرايط بيروني نيز بايد مهياي اين پيوند باشد. با مهيا شدن اين دو شرط، افراد و اجزا به تكاپوي استخدام واسطههايي براي ارتباط ميافتند. در مقياس يك شهر يا يك كشور شبكههاي اجتماعي چون فيسبوك و توييتر و تلگرام و... حكم اين واسطهها را دارد، يعني تقاضاي در حال شكلگيري براي ارتباط و پيوند را تشديد و ارتباط را تسهيل و رساتر ميكند.
شبكههاي اجتماعي در هر وضعيت از احوالات جامعه نقش متفاوتي ايفا ميكند. در شرايطي كه فضاي بيروني مستعد ايجاد جامعه است و در اجزا تمناي پيوند وجود دارد؛ شبكههاي اجتماعي با رسوخ در فضاهاي خالي بين اجزا ارتباط را تسهيل و فضاهاي خالي را پر ميكند. در اين حالت البته هرقدر شبكههاي اجتماعي روزآمدتر باشد دامنه تاثير بيشتري خواهد داشت. ليكن اين بدين معني هم نيست كه در فقدان اين شبكهها روند تشكيل جامعه متوقف ميشود، اي بسا در گذشته كه اين شبكهها به معني امروزين متداول نبود نيز در هر برههاي از جامعه، واسطههايي را به خدمت ميگرفت.
از سوي ديگر در شرايط بحرانزده اجتماعي كه جامعه معني پيكر منسجم و واحدي ندارد بلكه بيشتر «جمعيتي» متفرق و پراكنده از افراد است كه تمنايي براي ايجاد پيوند ندارند، نقش و تاثير شبكههاي اجتماعي تغيير ميكند. در اين حالت اي بسا شبكههاي اجتماعي در جهت هرچه متفرقتر كردن اجزا پيش رود به اين معني كه با رسوخ در فضاهاي خالي فاصلهها و جداييها را بيشتر كند. تاملي در نقاط عطف تاريخ ايران نشان ميدهد كه بسياري از اوقات پخش شبنامهها و اعلاميهها در جهت تخريب و افشاگري و حتي شايعهپراكني بوده است و در واقع بيش از اينكه روشنكننده فضا باشد فضا را تاريكتر ميكرد و با ايجاد جوي از رعب و بياعتمادي افراد را از هم دور و دورتر ميكرد.
لذا اين تصور كه جامعه متفرق را ميتوان به كمك شبكههاي اجتماعي به هم پيوند داد يا بهعكس كساني را كه تمناي جامعه شدن دارند ميتوان به واسطه عقيم كردن شبكههاي اجتماعي از هم دور كرد اشتباه است. امروز هم اگر فيسبوك و تلگرام و توييتر و... حذف شود باز هم از آنجا كه تمناي جامعه شدن در مقياس شهري و سرزميني در ايران وجود دارد، ايرانيان واسطههايي ديگر را براي ارتباط به خدمت ميگيرند؛ واسطههايي كه در فضاي بسته و كنترلشده هرچه بيشتر به سمت نامحسوس شدن پيش ميرود. به بيان ديگر پيوندهاي اجتماعي هميشه لايهها و سطوح مختلفي دارند و هر مرتبهاي از اين واسطه پيوندها كه آمرانه حذف شود، اگر تمناي پيوند وجود داشته باشد، بلافاصله واسطههايي از نوع ديگر جايگزين آن ميشود. بهخصوص ايرانيان كه در غامضترين شرايط مفري براي بروز و ظهور پيوندهايشان يافتهاند؛ اشتباه نيست اگر بگوييم ايرانيان ميدانند چطور واسطههاي ساده و روزمره چون زبان را كه به آساني نميتوان آن را از افراد اجتماع سلب كرد به نحوي به خدمت بگيرند كه پاسخگوي اين نياز باشد. تا جاييكه زبان فارسي آنقدر پردهپرده است كه به سادگي قابل كنترل نيست؛ حتي اگر بتوان زبان در كاركرديترين مرتبهاش را كنترل كرد نميتوان طنازي را از سرشت زبان فارسي زدود. زبان فارسي اين امكان را ميدهد كه هر موضوع را چنان در لايهها و لفافههاي خاصي بيان كنيم كه تنها كسانيكه اهليت دارند آن را متوجه شوند. حتي نحوه استفاده كاربران ايراني از شبكههاي اجتماعي نيز با ديگر سرزمينها قابل مقايسه نيست؛ يعني ايرانيان شبكههاي اجتماعي را به نحوي اهلي كردهاند كه بتواند پاسخگوي پيچيدگي و ايهامي باشد كه در ارتباطات مدنظر دارند؛ ايرانيان به نحوي از امكانات اين شبكهها بهره ميبرند كه به قياس كلام سعدي آن چيز را كه «بايد بشنوند» بشوند؛ همان چيزهايي را كه «بايد ببينند» ببينند و همان چيز را كه «بايد بگويند» بگويند و در واقع به نحوي نامحسوس روابط و مناسباتشان را با خودي و بيگانه در لايههاي مختلف مديريت ميكنند.
برآنم كه واسطه ارتباطي در فرهنگي به قدمت و پيچيدگي فرهنگ ما، از زبان هم ميتواند نامحسوستر باشد و به مرتبه نگاه برسد. در واقع وراي زبان عبارت، زبان اشارت نيز آن واسطهاي است كه چون از بروزات بيروني و مادي تهي شده است اي بسا بيشتر از هر واسطه ديگري در بزنگاهها به ياري اهلش براي برقراري ارتباط آمده است:
من اين حروف نوشتم چنانكه غير ندانست/ تو هم ز روي كرامت چنان بخوان كه تو داني (حافظ)