به ياد ايرج كريمي و آخرين اثرش
هارون يشايائي
تهيهكننده
هفته گذشته توفيق پيدا كردم در نمايش خصوصي فيلم «نيمرخها» ساخته روانشاد ايرج كريمي حضور داشته باشم، آنچه قبل از نمايش فيلم جلب نظر ميكرد يادواره بزرگداشت ايرج كريمي به عنوان فيلمسازي صاحب سبك همراه با حضور مسوولان امور سينمايي و بعضي شخصيتهاي سياسي و دوستان فيلمساز، هنرمند و همكاران او در فيلم «نيمرخها» كه نشان از ارزش و شخصيت هنري ايرج كريمي بود.
بد نيست يادآور شوم كه نويسنده نه منتقد سينمايي است و نه خود را صاحبنظر در مفهوم تخصص سينما و فيلمشناسي ميدانم، همين قدر هست كه به عنوان تماشاچي علاقهمند سينما بعد از ديدن هر فيلم لااقل در انديشه خودم به قضاوت درباره آن ميپردازم. «نيمرخها»، فيلمي است خوش ساخت و تاثيرگذار، يعني تماشاچي را بعد از بيرون آمدن از سالن سينما مدتي به خود مشغول ميدارد و راضي از سالن سينما بيرون ميرود. به ويژه آنكه تماشاچي از قبل بداند كارگردان پس از ساختن اين فيلم مرگ را در آغوش گرفته و داستان فيلم در واقع روايتي از زندگي او است و دانسته يا ندانسته زندگي خود ايرج كريمي در اين فيلم به تصوير كشيده شده است. «نيمرخها» فيلمي است كه ذكاوت كارگردان در تعريف فيلمنامه و بازي گرفتن از هنرمندان در تمام جريان فيلم كاملا مشهود است، لوكيشنهاي انتخاب شده با رنگآميزي خاكستري مناسب با تقسيمبندي فضا به قسمي كه حتي يك مكان اضافي براي نصب تابلويي كه مادر قهرمان قصه آورده است، پيدا نميشود. چيدمان صحنه بدون هيچ شيء اضافي يا كم رختخواب با پوشش همخوان با لوكيشن، پوشش پرسوناژها جمعا نشاندهنده هنر، سليقه و انتخاب صحيح كارگردان و همكاران او است.
بازي بازيگران در جريان فيلم سراسر فوقالعاده و بينقص است، هر كدام دانستهاند كجاي قصه قرار دارند و وظيفه آنها چيست. هيچ كس مانع كار ديگري نيست، بابك حميديان بار سنگين معرفي كاراكتر اصلي فيلم را به دوش ميكشد و بيماري او را باوركردني به نمايش ميگذارد و بقيه پرسوناژها وظيفه خود را به نحو احسن انجام ميدهند.
موضوع طرح اختلاف سليقه معمول بين عروس و مادرشوهر در سينماي ايران در اشكال مختلف گفته شده است. اما كارگردان فيلم «نيمرخها» اين مناسبات را در موقعيت كاملا متفاوت به تصوير ميكشد. پرسوناژ اصلي فيلم، شوهر يكي و فرزند ديگري در بستر بيماري سخت است. نمايش خصوصيات عروس و مادرشوهر در چنين شرايطي كاري است دشوار كه «ايرج كريمي» به خوبي از عهده آن برآمده است و تماشاچي كاملا به موضوع اشراف پيدا خواهد كرد و درباره آن خودپنداري ميكند كه بايد فيلم را ديد و درباره آن قضاوت كرد.
براي اينكه صادقانه اظهارنظر كرده باشم، به سليقه من بهتر بود بعد از مرگ شخصيت اصلي، فيلم به پايان ميرسيد و پيگيري سرنوشت ديگران نتيجه حاصل و تداوم موضوع فيلم و مرگمحوري را زير سايه ميبرد و نتيجه را چون ساير فيلمهاي مشابه به صورتي متداول به تماشاچيان منتقل ميكند.