عامل قتل در مغازه جگركي پاي ميز محاكمه
به خاطر پدر مقتول اعتراف كردم
اعتماد| پرونده جواني كه يكي از دوستانش را با انگيزه سرقت ۹۵ ميليون وجه نقد به قتل رسانده بود راهي دادگاه كيفري شد. حادثه در آذرماه سال 93 اتفاق افتاد. آن هم زماني كه پدر و مادر مقتول به كلانتري نعمتآباد مراجعه كردند و گفتند كه پسر 23 سالهشان به نام ياشار مفقود شده است. آن روز پدر ياشار به كارآگاهان گفت: «پسرم در محله يافتآباد مغازه جگركي دارد. او دو روز قبل به خانه آمد و پساندازش را به همراه مقداري پول نقد كه من به او داده بودم برداشت و گفت كه ميخواهد براي خريد سكه طلا سرمايهگذاري كند.
اما دو روز است كه هيچ خبري از او نيست و گوشي تلفن همراهش هم خاموش است.» كارآگاهان در تحقيقاتي ميداني از حضور زني صيغهاي در زندگي ياشار مطلع شدند. اين زن درصحبتهايش به پليس گفت: «آن شب ياشار همراه با مقدار زيادي پول به خانه من آمد و با هم براي خوردن شام به مغازه پيتزافروشي رفتيم. صبح زود هم با تماس تلفني يكي از دوستانش از خانه بيرون رفت و من ديگر با او هيچ تماسي نداشتم.»
كارآگاهان بعد از اينكه متوجه بيگناهي زن شدند با جستوجو در تماسهاي تلفني مقتول پي بردند كه صبح روز حادثه كسي از يك سيم كارت سرقتي با او تماس گرفته است. به اين ترتيب تحقيقات از دوستان نزديك ياشار با فرضيه قتل او با انگيزه سرقت پولهايش آغاز شد.
سرانجام پليس بعد از هشت ماه در تحقيقات محلي از همسايههاي مغازه جگركي ياشار ردپاي يكي از دوستانش به نام حسين را پيدا كرد كه چند روز قبل از قتل درباره سرمايهگذاري پول با او صحبت كرده بود. حسين در مراحل اول بازجويي قصد گمراه كردن پليس را داشت و گفت: «يكي از دوستان مشتركشان ياشار را به قتل رسانده و به خارج از كشور فرار كرده است.» اما حسين بعد از مدتي وقتي مدارك و شواهد را عليه خود ديد به قتل اعتراف كرد. او به كارآگاهان گفت: «مغازه جگركي من و ياشار در نزديكي پاسگاه نعمت آباد و نزديك به
هم است.
ما با هم دوست بوديم تا اينكه ياشار چند روز قبل از حادثه به مغازه من آمد و گفت كه مبلغ 95 ميليون تومان پول نقد دارد و ميخواهد با اين پول به قصد سرمايهگذاري طلا بخرد. وقتي متوجه مبلغ سرمايه او شدم وسوسه سرقت پولهايش به جانم افتاد. تا اينكه بعد از چند روز نقشه قتل او را طراحي كردم.
فرداي آن روز سراغ ياشار رفتم و به او گفتم كه من در بازار كسي را ميشناسم كه ميتواند با قيمت پايينتري از او طلا بخرد. او هم خيلي زود قبول كرد و قرار شد چند روز بعد پولهايش را به مغازه بياورد و با هم براي خريد طلا به بازار برويم. وقتي ياشار حرفهايم را پذيرفت دو كارگر با قيمت 650 هزار تومان گرفتم و از آنها خواستم تا چاهي را به عمق هشت متر در مغازهام حفر كنند. بعد از آن يك تفنگ شاه كشي را همراه با 50 فشنگ به قيمت يك ميليونو هشتصد هزار تومان خريدم و در مغازهام گذاشتم. صبح روز حادثه هم با ياشار تماس گرفتم و گفتم كه همراه با پولهايش بيايد تا با هم براي خريد طلا به مغازه دوستم
برويم.
چند ساعت بعد او همراه با پولهايش وارد مغازهام شد و من با شليك دو تير او را به قتل رساندم. لباسهاي جسد را درآوردم تا كسي از روي لباسهايش او را شناسايي نكند. بعد هم آن را در پلاستيك گذاشتم و پشت يخچال انداختم. آن وقت در يك فرصت مناسب جسد را در همان چاه هشت متري انداختم و داخلش را با خاك پر كردم. دو روز بعد از دفن جسد شيلنگ آب را داخلش انداختم تا خاك نشست كند و جسد داخل آن مدفون شود. بعد هم براي اينكه كسي متوجه نشود يك كارگر گرفتم تا روي چاه را سراميك كند.
تفنگ و فشنگهاي باقيمانده را هم بالاي پشت بام مغازه پنهان كردم.» بعد از اعترافهاي حسين، كارآگاهان به محل اختفاي تفنگ رفته و آن را كشف كردند. حسين در ادامه اعترافهايش گفت: «من با اين 95 ميليون پول براي همسرم مقداري طلا خريدم. پدرم مبلغ چند ميليون به پدر مقتول بدهكار بود كه توان برگرداندن آن را نداشت، اين مبلغ را به او دادم تا بدهياش را تسويه كند. دو ماه بعد از قتل هم تعدادي از معتادان محلمان را همراه با مقداري پول به كمپ ترك اعتياد فرستادم تا اعتيادشان را ترك كنند. حالا مبلغ 20 ميليون تومان از آن پول باقي مانده است.
من 20 روز در بازداشت طاقت آوردم اما وقتي صورت پدر ياشار را ديدم كه در 8 ماه اندازه 40 سال پير شده بود نتوانستم با احساس عذاب وجدانم كنار بيايم و به قتل اعتراف كردم. من با اين كار فقط ياشار را نكشتم بلكه خودم و هر دو خانواده را هم كشتم. خانواده من از قديميهاي محل مان هستند و با اين كار آبروشان رفت و زندگي شان تباه شد. »
سرانجام پس از تكميل تحقيقات و بازسازي صحنه جنايت، قرار جلب به دادرسي عامل قتل در مغازه جگركي از سوي قاضي سعيد احمد بيگي بازپرس ويژه قتل تهران صادر شد. پس از صدور اين قرار، كيفرخواست متهم به اتهام مباشرت در قتل عمدي با اسلحه، سرقت مسلحانه و مقرون به آزار و نگهداري و حمل سلاح جنگي صادر شد تا حسين به زودي در دادگاه يك كيفري استان تهران پاي ميز محاكمه قرار گيرد. مغازه جگركي حسين و ياشار چند قدم با هم فاصله ندارد. خانههايشان هم در يك محله است.
حسين روي صندليهاي اتاق بازجويي صبحهاي زودي را به يادميآورد كه همراه با ياشار قفل در مغازههايشان را باز ميكردند و از زمين و زمان براي هم حرف ميزدند. از درددلهايشان، از شوخي و خندههايشان... حسين چشمهايش را ميبندد و هزار بار در دل آرزو ميكند كه اي كاش هيچوقت فريب آن 95 ميليون تومان را نميخورد.