نامه به يك آفتابهدزد
ولي خليلي
دبير گروه اجتماعي
«اگر دزد هستي حداقل شريف باش و پيش از سرقت به تبعات آن هم فكر كن.» روي سخن با دزداني نيست كه سرقت شغل ذاتيشان شده و به صورت حرفهاي در باندي عضويت دارند يا سازمانيافته قلاب گرفته و از ديوار بالا ميروند و همچون سيل به خانه مردم ميزنند يا دست به اسلحه شده و وارد بانك و جواهر فروشي ميشوند يا با قمه زورگيري و خفتگيري ميكنند؛ بلكه روي سخن با كساني است كه به قول خودشان «آفتابهدزد» هستند و هنوز «تخم مرغ» دزدند و نه «شترمرغ» دزد و البته قصد هم ندارند كه هيچوقت «شترمرغ دزد» شوند. افرادي كه بعد از سرقت هميشه مدعي هستند چيز مهمي ندزديدهاند. دوست و برادر عزيز آفتابه دزد شايد بگويي كه كار خاصي انجام ندادهاي و
در روشهاي دزدي به دليل آنكه دست زياد شده به دنبال كارهاي جديد و روشهاي خلاقانه ميگردي و علاقهمند به اينكه از راههاي جديد بهره بگيري ولي بهتر است قبل از هركاري كمي به عاقبت آن هم فكر كني و چند قدم جلوتر را هم ببيني و بعد براي سرقت آستين بالا بزني؛ درست است كه دست به اسلحه نميبري، قمه در دست نميگيري و رعب و وحشت ايجاد نميكني ولي باوركن گاهي ممكن است تبعات كاري كه تو ميكني از سارق مسلح بانك، طلا فروشي و... كه حتي كسي را در حين دزدي با بيرحمي ميكشد هم بدتر باشد!
مصداق بارز اين اتفاق را ميتوان درحادثهاي كه هفته گذشته براي كودك 5 ساله درحوضچه پارك كوهسار رخ داد و پمپ آب نما او را بلعيد و جان سپرد، ديد. جداي از اينكه در اين حادثه چقدر مسوولان شهري، شهرداري و پيمانكار نگهداري پارك مقصر بودند و كوتاهي كردند كه البته كردند و بايد به سهمشان مجازات شوند بدان كه تو مقصر اصلي اين حادثه هستي چون توري و حفاظ آهني روي گودال حوضچه را برداشتي و كودك 5 ساله ناگهان در آن افتاد و جان خود را از دست داد، آيا لحظهاي به اين فكر كردي كه با دزديدن يك توري كه شايد حداكثر 200 هزارتومان قيمت داشته باشد (و مطمئنا با اين قيمت از تو آن را نميخرند) چه اتفاقي خواهد افتاد؟ مردم شهر درباره حادثهاي صحبت ميكنند؛ آيا فكر كردي كه مقصر اصلي تو هستي؟
شايد پول آن حفاظ آهني پارك دود چند بست ترياك و شيشهات شده باشد يا خرج چند شب خانوادهات را تامين كرده باشد و حالا دريك گوشه از اين شهر درندشت زير سايهاي يا روي كارتني خواب باشي، ولي بدان با برداشتن توري از خانوادهاي كه سه فرزند داشتند؛ دو كودك معلول و فاطمه 5 ساله؛ همه اميدشان يعني فاطمه را گرفتي. دختربچهاي كه روي اعلاميه فوتش در كنار تصوير خندانش اين شعر جاي گرفته است: «اي كاش بداند كه پس از او عمري/ در خلوت ما هميشه جايش خاليست.»
از اين دست حوادث و مصداقها كم نيستند و فقط كافي است حادثه خوان باشيد تا هر از چندي در روزنامه از اين خبرها ببينيد؛ مثلا حادثه خروج قطار گرگان از ريل در منطقه اينچه برون در استان گلستان كه چند ماه پيش اتفاق افتاد، ارتباط مستقيمي با يكي از همين در اصطلاح «آفتابه دزديها» داشت؛ اين چه كاري است كه پيچ و مهرههاي روي ريل آهن را ميدزدي و باعث خروج قطار از ريل ميشوي؟ آيا به اين فكر ميكني كه ممكن است جان چند نفر را به خطر بيندازي؟
آن روز كه قطار گرگان از ريل خارج شد 70 مسافر آن شانس آوردند كه بلايي به خاطر كار سرقت چند پيچ و مهره، سرشان نيامد اما اگر سرعت قطار كمي بيشتر بود شايد حالا با تعدادي از اين مسافران جان سپرده و خانوادههاي داغدارشان همچون خانواده فاطمه رو به رو بوديم. بازهم به حوادث مشابه ديگري نگاه كنيد؛ دزديدن شير و پيچ سر علمك گاز خانهها كه خطر انفجار يك منزل را ميتواند در پي داشته باشد يا كابل برق منازل كه باعث سوختن تمام وسايل برقي يك و چند خانه ميشود و...
روي سخن حالا دوباره با آن دوست آفتابهدزدي است كه توري روي حوضچه پارك را دزديد و قاتل كودك شد؛ اگر دوست داري دزد بماني، بمان ولي به آخر و عاقبت كارهايت از اين پس بيشتر فكر كن و تصور نكن كه تنها يك توري را دزديدهاي و اين موضوع هيچ اهميتي ندارد؛ نه اين داستان سري دراز دارد. مادر فاطمه دو روز پيش در گفتوگو با يكي از خبرگزاريها (ايلنا) گفت: «بچه من چرخ شد نه سر داشت، نه دست و نه پا، اصلا جسدي نداشت، موقع دفن نتوانستيم شانههايش را تكان دهيم چون شانهاي نداشت.»