تاملي در خطبه 216 نهجالبلاغه
علي شكوهي
اي مردم! نصيحتم كنيد!
پس از هشدارهايي كه امام علي به مردم ميدهد و از تمجيد و ستايش رهبران و حاكمان، بازشان ميدارد، به بيان انتظارات خود از مردم ميپردازد كه اصليترين آنها، نصيحت كردن، مشورت دادن در اجراي عدالت و او را با پادشاهان جبار يكي ندانستن، پرهيز از تملق و چاپلوسى، بيان حق و پرهيز از كتمان حقايق تلخ به جهت ناخوشايند بودن آن و انتقاد سالم و سازنده است: «با من همانگونه كه با پادشاهان سركش سخن ميگويند، حرف نزنيد و همانطور كه نسبت به حاكمان تندخو و جبار مرسوم است، با من محافظهكاري پيشه نكنيد و با من با ظاهرسازي و به صورت تصنعي و ساختگي رفتار نكنيد. گمان نكنيد كه گفتن حرف حق بر من سنگين ميآيد و عرضه عدالت به من، برايم دشوار است. همچنين تصور نكنيد كه درصدد بزرگ جلوه دادن خويش بر ديگرانم. كسي كه شنيدن سخن حق بر او سنگين باشد يا عرضه عدالت بر او گران بيايد، طبعا اجراي حق و عدل بر او سنگينتر خواهد آمد.»
روشن است كه امام علي به عنوان يك انسان، همه حاكمان را در معرض اين خطر بزرگ ميبيند كه به جباران و گردنكشاني تندخو تبديل شوند اگر تاب شنيدن انتقاد و حرف حق را نداشته باشند. طبعا كساني كه تاب انتقاد را ندارند در مقام عمل هم نميتوانند هيچ اصلاحاتي را انجام دهند و حقي را جامه عمل بپوشانند و عدالتي را محقق كنند. ايشان خودشان را نيز – خواه براي نشان دادن زميني بودن نحوه حكومت كردنشان يا به خاطر آموزش به همه حاكمان تا خودشان را خالي از اشكال نبينند – نيازمند نصيحت و خيرخواهي ميدانند و ميفرمايند: «از گفتن سخن حق يا مشورت عادلانه، خوددارى نكنيد زيرا من خود را بالاتر از آن نمىدانم كه اشتباه كنم و از خطا در كارهايم ايمن نيستم مگر اينكه خداوندى كه از من قادرتر است، مرا از خطا حفظ كند. همان پروردگاري كه به يقين من و شما بندگان و مملوك اوييم و جز او پروردگارى نيست. همان پروردگاري كه آنچنان در وجود ما توان تصرف دارد كه ما آنگونه، قدرت تصرف در خويش را نداريم. همو كه ما را از آنچه در آن بوديم به سوى صلاح و رستگارى راهنمايى كرد، ضلالت را به هدايت تبديل نمود و بصيرت و بينايى را بعد از ضلالت و كوردلى به ما عطا فرمود.» اين نگرش امام علي به خداوند و همهچيز را از او دانستن و قدرت زميني را در مقابل عظمت الهي هيچانگاشتن، كمترين نتيجهاش در عرصه سياست و حكومت اين است كه صاحبان قدرت خود را در موضعي برتر از مردم نميبينند، احتمال خطاي تصميمگيري و تشخيص و ضعف در عمل را براي خود منتفي نميدانند، با تمام وجود نياز حكومت و دولتمردان را به انتقاد و شنيدن حرف حق حتي از زبان افرادي با كمترين وجهه اجتماعي، احساس ميكنند، براي خود در مقابل مردم، حقي عليحده قايل نيستند و براي مردم هم بسان حاكمان، حقوقي قايلند كه در مقابل قدرت حاكمان قرار دارد. امام علي به اين سخنان باور و ايمان داشت و براي ايجاد اصلاحات اجتماعي و اجراي عدل و حق، ترديد نميكرد. آن حضرت همه حكومت را براي اجراي حق و عدالت ميخواست و در ميان مردم، كساني را كه به او انتقاد و عيب و اشكال كارها را گوشزد ميكردند، به خويش نزديكتر ميدانستند. اين سخن متعلق به فرزند ايشان (امام محمد باقر) است اما قطعا خودشان بيش از همه به اين كلام معتقد بودند كه: «اتبع من يبكيك و هو لك ناصح ولا تتبع من يضحكك و هو لك غاش، يعني از كسي كه از روي خيرخواهي با يادآوري عيبهايت و با بيان سخن حق و عدل، تو را به گريه درآورد پيروي كن، نه از كسي كه از روي ناخالصي، تو را با سخنان تمجيدآميز و متملقانه و خوشايند نفس تو، به خنده واميدارد و خوشحال ميكند»
(الكافي، ج ۲، ص ۶۳۸).
جمعبندي
نسبت ما با مضامين بلند اين خطبه شريف
حضرت علي (ع) چيست؟ چنين به نظر ميرسد كه روح انديشه حاكم بر نظريات سياسي موجود با آنچه آن امام بزرگوار ميفرمايد، سازگار نيست. بسياري از ما از حكومت ديني اين را ميفهميم كه خداوند حق حكومت كردن را براي قشري خاص لحاظ كرده و ديگران جز اطاعت از اين قشر در امرها و نهيها و مصلحتانديشيها، وظيفه و مسووليتي ندارند در حالي كه امام علي حتي حكومت خودشان را كه ما شيعيان، حكومت امام معصوم ميدانيم، مبتني بر حق متقابل حاكمان و مردم ميدانند و بدون رعايت حق مردم از سوي حاكمان، اساسا معتقد به تعيين حقي براي حاكمان نيستند. از طرفي، كشاندن هالهاي از قداست بر گرد حاكمان و مصون دانستن آنان از خطا و اشتباه، از مواردي است كه با روح اين خطبه امام علي سازگاري ندارد. امام علي اصرار بر ايستادگي مردم بر اصول روشن دين و ارزشها و آرمانهاي انساني و اسلامي دارد و همين ايستادگي را عامل اصلاح رهبران و حاكمان معرفي ميكند. امام علي، محافظهكاري در مقابل خود را نهي ميكند و بر بيان حرف حق اصرار دارد و نصيحت و خيرخواهي براي خود را ضروري ميشمارد. اينكه امام علي تاكيد ميكند كه امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد تا اشرار بر شما مسلط نشوند، يك وجه آن اين است كه حتي خوبان جامعه در نبود نظارت همگاني و نقد و انتقاد، به اشرار جامعه تغيير وضعيت ميدهند و آنگاه هر چه براي دفع شر آنها، دعا هم بكنيد، مستجاب نخواهد شد. نبايد تصور كنيم كه همگان قادرند با تكيه بر رابطه خود با خدا، از اين استحاله تدريجي در امان بمانند و نيازي به نظارت خلق خدا ندارند. متاسفانه اين واقعيت را در طول تاريخ و از جمله در همين سالهاي تشكيل جمهوري اسلامي شاهد بوديم كه تقواي الهي به تنهايي كارساز نيست و نظارت همگاني مردم هم ضرورت دارد.