• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3574 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۴ تير

درباره «تصرف عدواني» ‌نوشته لنا آندرشون

گزارش يك عشق

علي مطلب‌زاده

رمان «تصرف عدواني، داستاني درباره عشق» نوشته لنا آندرشون با ترجمه سعيد مقدم منتشر شد. «تصرف عدواني» ششمين رمان لنا آندرشون، نويسنده و روزنامه‌نگار سوئدي است كه يك عشق فلج‌كننده و مخرب را روايت مي‌كند. عشقي كه تمام روح  و  روان شخصيت زن داستان را دچار اضمحلال كرده و تا جايي او را دچار ضعف مي‌كند كه در برابر شريك احساسي خود نيز اعتماد به نفسش را از دست مي‌دهد. آندرشون ايده اصلي اين رمان يعني «تصرف عدواني» را از يكي از قوانين مدني سوئد برداشت كرده است؛ هرچند اين قانون در قانون مدني هم مورد اشاره است.
بر اساس قانون مدني سوئد كه در ابتداي كتاب به آن اشاره شده است «هر كس... به شكل غيرقانوني، مالي را از تصرف ديگري بي‌رضايت او خارج يا به هر نحو ديگر آن را حيف و ميل كند، به اتهام تصرف عدواني محاكمه خواهد شد... .»  اين قانون در ادامه اضافه مي‌كند كه اگر كسي بي‌آنكه مالي را از تصرف خارج كند، در آن ايجاد اختلال كند، با نصب يا شكستن قفل، يا به هر صورت ديگر، به شكل غيرقانوني، به ملك ديگري دست‌اندازي كند، يا به‌زور يا با تهديد بر به كار بردن زور، مانع از آن شود كه صاحب حق از حق خود استفاده كند، به اتهام تصرف عدواني محاكمه خواهد شد.
داستان «تصرف عدواني» داستان شكاف ترسناك بين انديشه و زبان، اراده و بيان آن و امور واقعي و تخيلي چيزهايي است كه در اين شكاف‌ها پديد مي‌آيند و رشد مي‌كنند و به صورت روايت‌هايي گزارش‌گونه و كوتاه با نگاه به زندگي شخصيت اصلي اين رمان يعني «استر نيلسون» با شخصيت‌پردازي او شروع شده و در ادامه با روايت‌هايي از او ادامه پيدا مي‌كند؛ «آدمي بود به اسم استر نيلسون. شاعر و مقاله‌نويس بود و تا سي‌ويك‌سالگي هشت رساله كوتاه منتشر كرده بود. عده‌اي اين رساله‌ها را لجوجانه و سركشانه مي‌دانستند، عده‌اي ديگر بازيگوشانه و سبك‌سرانه، اما بيشتر مردم هرگز نام نويسنده آنها را نشنيده بودند. استر نيلسون مي‌كوشيد هستي را با دقتي موشكافانه، از درون آگاهي خود دريابد و بلندپروازانه باور داشت واقعيت جهان چنان است كه او آن را تجربه مي‌كند. يا به عبارتي بهتر، آدميان را طوري ساخته بودند كه جهان را چنان‌كه واقعا بود، تجربه كنند؛ البته اگر هوش و حواس‌شان را به كار مي‌بردند و خود را فريب نمي‌دادند. ذهني، عيني بود و عيني، ذهني. به هر رو او تلاش مي‌كرد چنين بينديشد.» استر نيلسون سيزده سالي را با همين ديدگاه زندگي كرده و در اين مدت رابطه آرامي را با مردي (پر) شكل داده است. داستان از آنجا آغاز مي‌شود كه يك روز تلفني از او خواسته مي‌شود تا در صورت تمايل درباره هنرمندي با نام «هوگو رسك» سخنراني كند؛ «هر چه بيشتر مي‌نوشت، با موضوع سخنراني خود احساس وابستگي بيشتري مي‌كرد، يكشنبه به هوگو رسك احساس احترام داشت. سه‌شنبه تا پنجشنبه، اين احساس به اشتياق ملال‌انگيزي بدل شد و جمعه، احساس دلتنگي سنگيني بر او چيره شد. برايش روشن شد آدمي مي‌تواند حتي دلتنگ كسي شود كه او را فقط در خيال خود ديده است. عاشق آفريده خود نبود. كسي را كه دوست داشت نيافريده بود. هوگو رسك بي‌او نيز وجود داشت، اما اين بود كه واژه‌ها را برگزيده و جمله‌ها را ساخته بود. اكنون، واژه‌هايش آثار رسك را در برمي‌گرفتند و نوازش‌شان مي‌كردند.»
داستان «تصرف عدواني» با گزارش نخستين ديدار استر نيلسون و هوگو رسك در سميناري كه براي بزرگداشت او ترتيب داده شده ادامه مي‌يابد و بدين شكل رابطه‌اي ذهني بين اين آغاز مي‌شود؛ رابطه‌اي كه بعدتر به خاطر قرارهاي كاري اين دو مثل قرار براي مصاحبه يا ديدارهاي اتفاقي در كافه يا خيابان ادامه مي‌يابد. شيوه روايت ساده و گزارش‌گونه اين رمان را مي‌توان يكي از نقاط قوت آن محسوب كرد؛ روايتي كه در ترجمه هم همان اندازه ساده و تاثيرگذار نشان مي‌دهد.
با اين حساب خواننده اين رمان با موقعيت‌هاي رسمي «تصرف عدواني» به همان شكلي مواجه مي‌شود كه قرار است در موقعيت‌هاي ذهني راوي يا تجربه احساسي او از موقعيت شريك شود.
صورت كامل اين شكل روايت را مي‌توان در گفت‌وگوي ميان سردبير مجله ادبي «غار» و نيلسون و حتي گفت‌وگويش با هوگو رسك براي اين مجله ديد. نيلسون گه‌گداري براي اين مجله مطلبي مي‌نويسد و سردبير مجله اين‌بار به او پيشنهاد مي‌دهد كه با رسك گفت‌وگويي ترتيب دهد؛ «از آنجا كه هوگو رسك هميشه به شكلي، با مسائل اخلاقي پيوند داشت، سردبير پيشنهاد كرد استر مصاحبه‌اي با او بكند در مورد «تنش بين خود و ديگري» در آثارش و در خود او.»
رمان در ادامه با شناخت بيشتر استر از هوگو ادامه مي‌يابد. و رابطه‌اي شكل مي‌گيرد كه قرار است در پايان داستان با كامل شدن اين شناخت و بعد از 21 بخش صورت ديگري به خود بگيرد؛ «صحبت كردن هيچ سودي ندارد. پاسخ صادقانه نمي‌دهند... و آن هم به واسطه ملاحظاتي... آدم نوميد مي‌كند و به‌نوبه خود، نوميد مي‌شود... و هيچ چيز براي صحبت كردن وجود ندارد، چون وقتي خواست و اراده وجود نداشته باشد، هيچ تعهدي هم وجود نخواهد داشت. آنچه را به واسطه ترحم انجام مي‌دهند، براي كسي كه اميد داشته آن را از روي عشق انجام دهند، ارزش ناچيزي دارد. استر آنچه را مي‌خواست بگويد، نگفت. فقط رسيد، بگويد: «فكر كردم ما شايد... » [... ] استر در را به هم زد و از پله‌ها دويد پايين. نرده را گرفت و سُر خورد پايين تا در راه‌پله، با زن دوم، كه زن اول بود، روبه‌رو نشود.»
پايان اين رابطه و پايان اين شناخت پايان رمان هم هست و اين‌طور مي‌شود كه بعد از كامل شدن اين شناخت رمان با اين توضيح كوتاه درباره استر تمام مي‌شود كه «در رابطه‌اش با هوگو چيزي ديگري براي فهميدن وجود نداشت.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون