نگاهي به كتاب «فاشيسم چيه؟ پرندهس يا لكلك؟!» نوشته «ييلماز گونِي»
اگر جنگ نبود...
احمدرضا حجارزاده
شايد شما هم اين جمله مشهور را شنيده باشيد كه «هر كتابي ارزش يكبارخواندن را دارد.» بسياري از منتقدان و صاحبنظران اين نكته را تاييد كردهاند كه هر كتابي را ـ فارغ از خوب يا بد ـ ميتوان يكبار ورق زد و خواند. فرقي هم ندارد مربوط به كدام گروه سني باشد و درباره چه موضوعي، دستكم براي ما بزرگترها. مهم اينست كتاب چيزي بر دانش ما بيافزايد. مجموعه داستان «فاشيسم چيه؟ پرندهس يا لكلك؟» جزو كتابهايي است كه اگر نخوانيد چيزي را از دست نميدهيد اما اگر بخوانيد، بيشك يكي از كتابهاي محبوبتان ميشود و براي هميشه تاثير و محتواي آن در خاطرتان باقي ميماند. اين كتاب در ظاهر براي كودكان و نوجوانان نوشته شده و نخستين تجربه «ييلماز گونِي» در عرصه نويسندگي است اما او آنقدر براي نوشتن كتابش وسواس داشت كه بارها آن را نوشت و پاره كرد. نتيجه اينكه نگارش «فاشيسم...»، شش سال طول كشيد. ييلماز گونِي، بازيگر، كارگردان و تهيهكننده تُركتبار بود؛ فيلمسازي كه بيشترين سالهاي عمر را به خاطر انديشه و فعاليتهاي سياسي در زندان گذراند و اگر اواخر عمر از حبس نگريخته بود، تا پايان زندگي در آن محيط سر ميكرد و همانجا بدرود حيات ميگفت. جالب آنكه او قصههاي همين كتاب را هم سال 1978 در زندان براي پسرش نوشت. گوني كه خود را هنرمندي انقلابي ميدانست، در اين قصهها سعي كرده اثري انقلابي براي فرزندش و آيندگان به جا بگذارد. در نگاه نخست به نظر ميرسد كتاب از قصههايي ساده و معمولي تشكيل شدهاند. در حاليكه داستانهاي اين اثر، داراي لايههاي زيرين در عمق خود هستند و پيامشان در ميان سطرهاي داستان و روايت ماجراهاي آن پنهان است. نويسنده در كتاب «فاشيسم...»، خواننده را براي ترسيم و تشكيل آيندهاي روشن به انديشيدن، مبارزه و بيداري و آگاهي دعوت ميكند. در همه دوازده قصه كتاب، مخاطب شاهد چالشهاي يك پسربچه كوچك و رودررويي او با معضلهاي اجتماعي و اغلب سياسي است و چون خودش به طور معمول از آنها چيزي سر درنميآورد يا راههايي خطا را براي مقابله با مسائل در پيش ميگيرد، از پدر ياري ميطلبد. پدر او در مقام شخصي دانا و آگاه به بحرانهاي روز جامعه و دنيا، پسرش را با آرامش و منطقي موثر، به ناملايمتهاي غيرطبيعي جهان آشنا ميكند و شيوه برخورد با آنها را به او ميآموزاند. در حقيقت تمام داستانها، كنايهاي از ناامنيهاي سياسي دنيا ـ و در جهان داستاني كتاب، به طور مشخص كشور تركيه ـ است كه به دليل خودكامگي ديكتاتورها و رهبران زورگوي كشورهاي موسوم به «ابرقدرت»، تاثيرش بر زندگي و حال و روز طبقه كارگر و فرودست جامعه متجلي ميشود. بازيهاي كودكانه پسربچه، نمادي از جنگ فرمانروايان جهان را در خود دارند. نويسنده در قالب داستانهاي كتاب، جنگ و درگيري ـ از هر نوع- را تقبيح ميكند و انسانها را به سازش و گفتوگوي مسالمتآميز فرا ميخواند. گرچه از سويي، صلح را پيامد جنگ ميداند. گوني در يكي از داستانهاي كتاب با عنوان «اگر جنگ نبود، صلحي هم نخواهد بود»، مينويسد: «... اگه باز تو رو زد، تو هم اونو بزن. البته نه اينكه يكي بزني و خودتو بِكشي عقب. نه، اين تازه اولشه، كاريرو كه شروع كردي، بايس تموم كني، البته اونم ميتونه تورو بزنه اما نترس. عقب نكش. اگه آدم از مبارزه بترسه، هيچوقت موفق نميشه. بدونِ در نظرگرفتنِ جنگ، صلحي در كار نخواهد بود». همچنين نويسنده در ديگر داستانها، با زبان پدر، شخصيتها را از سكوت در برابر زورگويي، تجاوز و قدرتنمايي منع ميكند. پدر، فرزندش را به تلاش و مبارزه در جهت تحقق اهداف و خواستههاش تشويق ميكند. در نهمين داستان كتاب، جايي پدر به صراحت فرزندش را كه از ترس تمسخر دوستان، دوچرخهسواري ناشيانهاش را كنار گذاشته، خطاب قرار ميدهد كه: «مادرِ منم، مثل مادر تو بود. منو خيلي دوست داشت... ميترسيد برام اتفاقي بيافته. همهش ميگفت: «بالاي درخت نرو ميافتي، تو آب نرو خفه ميشي، كشتي نگير يه جات درميره... .» اونقدر گفت كه منو يه تماشاچي بار آورد اما پسرم در زندگي، تماشاچيبودن كار خيلي بدييه، خيلي بد.» با وجود مفاهيم جدي و مهم كتاب، گوني آنها را با زباني طنز ـ و نه فانتزي ـ بامزه و خواندني به رشته تحرير درآورده و شايد همين ويژگي قصههاست كه كتاب را بااهميت جلوه ميدهد و ماندگار ميكند. نويسنده، كنجكاوي و در عينحال سادهلوحي شخصيت كودك را با يكديگر درهم آميخته و فضايي سرشار از تعجب و پرسشهاي بيپاسخ براي قهرمان داستانها خلق كرده؛ پرسشهايي كه حتا مادر نيز قادر به پاسخگويي آنها نيست و براي رسيدن به درك و پاسخ درست، فقط بايد آنها را تجربه كرد تا به حقيقت زندگي پي بُرد. در كتاب «فاشيسم...» به ترتيب قصههاي زير را خواهيد خواند: اجبار، هسته شفتالو، من انقلاب نميخوام من آلوچه ميخوام، شوخي/ دروغ، گول نخوري، دو تخممرغ، دشمنت را فراموش نكن، بچههاي ارابهچوبي، پسرم در زندگي تماشاچي نباش، خيالات، اگر جنگ نبود صلحي هم نخواهد بود، فاشيسم چيه؟ پرندهس يا لكلك؟ ترجمه روان ايرج نوبخت، كتاب ييلماز گوني را خواندنيتر كرده. هاصلت سويدوز نيز تصويرگري كتاب را بر عهده داشته است. بخش كوتاهي از قصه «دشمنت را فراموش نكن» را بخوانيد: «ديوار اتاق پر بود از عكسهاي گوناگون. يك طرف عكس پدربزرگ، عموها و پدرش كه آنها را در جريان يك اعتصاب كارگري نشان ميداد و همچنين عكسهايي بود از انبوه مردم در حال پيادهروي يا ميتينگ. طرف ديگر ديوار عكس بعضي از روساي كشورها، رهبران حزب و هنرپيشههاي مشهور سينما به چشم ميخورد. بچه كه صاحب بعضي از اين عكسها را در روزنامه و تلويزيون ديده بود و ميشناخت، مرد خوشخندهاي را نشان داد و گفت: ـ بابا اين كارتِر نيس؟ پدر عكس را كه تازه از آن طرف ديوار كنده بود، در كنار عكس كارتِر چسبانده بود. در بين عكسهاي اين رديف، عكسي خيلي دقت بچه را به خودش جلب كرده بود؛ مردي را نشان ميداد كه علامتي روي بازو داشت و دستش را بالا گرفته بود. پرسيد: اين مرد كيه؟ اون علامت چيه؟ پدرش گفت: پسرم اين مرد رو خوب بشناس. اون قاتل ميليونها انسانه. اسمش هم هيتلره. علامتي هم كه رو بازوش بسته، صليب شكستهس، علامت نازيها.»