• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3576 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۷ تير

درباره نمايش «مستاجر» ستاره امينيان

مستا جر مرگ

مستاجر نوشته «رولان توپور» نويسنده و كاريكاتوريست فرانسوي است؛ روايتي از سرگشتگي و بي‌خانماني ما انسان‌هاست، اينكه در هيچ كجا امنيتي نيست و هر لحظه انسان‌هايي از راه مي‌رسند كه حتي راه‌رفتن پاهاي عريانت را بر خانه استيجاري‌ات به تو گوشزد مي‌كنند، خانه بايد مامن باشد و احساس آرامش و امنيت مي‌طلبد اما وقتي از در و ديوارش مزاحمت و هراس سرازير باشد و مدام همسايگانت زندگي تو را تهديد مي‌كنند، زيست تو مختل مي‌شود و ماليخوليا به سراغت مي‌آيد تا گاهي مثل آقاي ترلكوفسكي مجبور بشوي خودت را از پنجره خانه به بيرون پرتاب بكني. ستاره امينيان كه كارگرداني و دراماتورژي مستاجر را بر عهده داشته، اتمسفر كافكايي رمان را با روايت سيال ذهن و تودرتو به درستي در اجرا به فرمي نمايشي تبديل مي‌كند. فردي به نام «ترلكوفسكي» وارد آپارتماني مي‌شود كه مستاجر قبلي آن، زني به نام «سيمون شول»، خود را از پنجره خانه به بيرون پرت كرده، همه‌چيز در فضاي نمايش به اين سمت و سو گرايش دارد كه ترلوكوفسكي را به شول تبديل بكند و او را وادار بسازند همچون قرباني قبلي از پنجره سقوط كرده و قتلي تدريجي را به مثابه يك خودكشي تصوير بكنند، امينيان ذهن پريشان كاراكتر ترلكوفسكي را با فضاسازي و طراحي درست در ميزانسن‌ها و نور و صدا بيروني مي‌كند و تماشاگر را با موقعيت رعب‌انگيز بازيگر اصلي نمايش همراه مي‌سازد، ساير كاراكترها كه بيشتر در حد تيپ ظاهر مي‌شوند؛ بي‌شباهت با سوژه‌هاي رولان توپور در كاريكاتورهايش
 نيستند.
قرينگي در طراحي صحنه نمايش كه اتاق ترلكوفسكي را در ارتفاعي تصوير مي‌كند كه با دو شيب در طرفين، دوگانگي كاراكتر اصلي نمايش را عيني مي‌كند و مسخ تدريجي او را به شخصيت سيمون شول نشان مي‌دهد، ميزانسن‌هاي يك‌شكل كه او و رقصنده‌اي همزمان و همسو با هم انجام مي‌دهند در طراحي حركات نمايش در راستاي همين قاعده عمل مي‌كند، چمدان ترلكوفسكي در خانه‌اش دزديده مي‌شود و او كه در جنون به سر مي‌برد، لباس‌هاي زنانه‌اي را كه از مستاجر قبلي باقي مانده مي‌پوشد، فردي سيگارهاي سيمون شول را به او مي‌دهد و كم‌كم همه قصد مي‌كنند تا اين مسخ كامل شده و ترلكوفسكي مثل قرباني قبلي از نردبان زندگي بالا برود و با سقوطي آزاد، در جهان مرگ به پرواز درآيد اما پيش از آنكه بميرد با دست‌ها و تن خوني‌اش به سمت همسايگانش كه او را محاصره كرده‌اند، فرياد مي‌زند: «به من نزديك نشيد، وگرنه همه‌تونو به كثافت مي‌كشم!» موسيقي انتخابي پاياني نمايش اثر ابراهيم معلوف؛ آهنگساز لبناني كه با ترومپتي ديوانه‌وار و فضاي انتهايي نمايش را همراهي مي‌كند، كاملا در راستاي جان‌كندنِ ترلكوفسكي در خون و التهابش عمل مي‌كند، مردي كه نمي‌خواهد پيش از آنكه بميرد باور بكند به شخصي ديگر تبديل شده. امينيان كه در نگارش اين متن نمايشي قسمت‌هايي از يادداشت‌هاي زيرزميني داستايوفسكي را نيز استفاده كرده، بيش از آنكه به روايت رمان وفادار باشد، با تمهيدات بصري و شنيداري سعي در القاي پذيرش اين مسخ به تماشاگر دارد، روايت او قسمت‌هاي مختلف رمان را درهم مي‌تند و چون ذهن پريشان شخصيت اصلي نمايش، تماشاگر را از مكاني به مكان ديگر پرتاب مي‌كند.
براي مثال در رمان بخش‌هايي هست كه ترلكوفسكي براي ديدن مستاجر قبلي «سيمون شول» به بيمارستان مي‌رود و او با بدني سراسر بانداژشده، در حالي كه تنها چشم چپش از زير بانداژها ديده مي‌شود به او خيره مي‌ماند و سپس حفره سياه دهانش را باز مي‌كند و فرياد گوشخراشي مي‌كشد و چند روز بعد
مي‌ميرد.
در انتهاي رمان نيز ترلكوفسكي به همين شكل در بيمارستان است و همان فرياد را بر سر قرباني بعدي مي‌كشد. اين تكرار و تسلسل در نمايش مستاجر تنها با موتيف‌هاي بصري نشان داده مي‌شود كه تخت بيمارستاني كه گويا سيمون شول بر آن خوابيده به جلو آورده مي‌شود و سپس به تاريكي‌هاي عمق صحنه باز مي‌گردد.
تصوير انتهايي نمايش سقوط مجدد ترلكوفسكي است و تختي كه اين‌بار بدن بانداژشده او را جلو مي‌آورد. در پايان بايد به نقطه قوت اصلي كار اشاره كنم كه بي‌شك بازي مرتضي اسماعيل‌كاشي است؛ او چنان تسلطي بر بدنش دارد كه اشيا در دستانش جان مي‌گيرند و دكورهاي دروغين نمايش، زير پاهايش حقيقي جلوه مي‌كنند و ما را از مكاني به مكان ديگر مي‌برند، او با ظرافت خيره‌كننده‌اي كه در هدايت اندامش دارد، به درستي از پس اين مسخ برآمده و در تنانگي يك زن را به زيبايي نمايان
 مي‌سازد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون