پريدن از روي خاورميانه
مهرداد احمدي شيخاني
با يكي از دوستان درباره كتاب «سرزمين ما ايران» اثر «نصرالله كسراييان» گفتوگو ميكردم. او كتاب را بسيار پسنديده بود ولي نسبت به يكي از تصاوير كتاب اعتراض داشت، تصويري كه در آن شتري را ذبح ميكردند و عدهاي به دور آن گرد آمده بودند. دوستم بر اين عقيده بود كه چنين تصويري ضدتبليغ است و بر خارجيها اثري مخرب دارد. اما من به اشاره گفتم اين كتاب فقط ايران را از دريچه دوربين استاد كسراييان نشان داده و اصلا قصد تبليغ ندارد كه اگر ديگري عكاسي ميكرد نتيجه قطعا غير از اين ميشد كه در كتاب كسراييان ميبينيم. چنانكه بسياري كتابهاي تصويري ديگر درباره ايران تصاويري متفاوت با اين كتاب دارند. مورد ديگري كه به آن اشاره كردم و به گمانم بسيار مهمتر از اولي بود، جايگاه اهميت نگاه غيرايرانيان نسبت به خودمان است و بازتعريف خودمان بر اساس قضاوت غيرايرانيان. چند سال پيش، آلن لوكرنك (گرافيست صاحبنام فرانسوي)، سفرهايي به ايران داشت و متعاقب آن چند نمايشگاه از آثار گرافيستهاي ايراني هم در اروپا برگزار كرد. لوكرنك كه بسيار مجذوب آثار طراحان گرافيك ايراني شده بود، در اين سفرها به ابعاد ديگري نيز از گرافيك ايراني پي برد كه با گرافيك نمايشگاهي متفاوت بود. به ياد دارم در آخرين باري كه به ايران آمد، در موزه هنرهاي معاصر سخنراني داشت. مناسبت هم بيينال گرافيك تهران بود. لوكرنك در آن سخنراني با برافروختگي تصاويري از آنچه در خيابانهاي ما به عنوان گرافيك ديده بود نشان داد و گفت: «ديگر نميتوانيد ما را گول بزنيد، گرافيك شما اينهايي است كه در خيابانهاي شما بر در و ديوار نصب است و نه آنچه در نمايشگاههايتان نشانمان ميدهيد.» (نقل به مضمون)، و ديگر هم به ايران نيامد. يادم ميآيد تا همين چند سال پيش خيلي اين را ميشنيدم كه مثلا در برخورد با موضوعي اين جمله به كار ميرفت كه «اگر يك خارجي اين را ميديد چه تصوري در مورد ما ميكرد؟» اين جمله كه از اهميت نگاه ديگران براي ما حكايت ميكرد، خواه ناخواه رفتار و منشمان را متناسب با خوشايند ديگران شكل ميداد. نمايشگاههاي گرافيكمان هم بر همين پايه شكل ميگرفت و ميگيرد. ايرادي هم كه به آن تصوير استاد كسراييان ميگيريم در همين ريشه دارد، اينكه ديگران چه تصوري از ما دارند. يك جورهايي مثل همان عادت مهماننوازيمان كه خودمان نان خالي بخوريم ولي مهماني كه ميدهيم، هفت قلم خورش در سفره بگذاريم و با سيلي صورتمان را سرخ كنيم. اينكه هرطور شده نشان دهيم ما خيلي خوبيم و اين خوبيمان همان باشد كه ديگران خوب ميدانند. اما ما واقعا كه هستيم و حقيقت جامعه ما چيست؟ سالها پيش خوانده بودم كه هر كشور و جامعهاي، برآيند جوامع و كشورهاي اطرافش است، حالا كمي بالاتر يا پايينتر، ولي نه كاملا متفاوت. مثلا سوييس برآيند كشورهاي اطرافش است و جامعه نيجريه هم برآيند جوامع اطرافش. كشور ما نيز از اين قاعده مستثني نيست. وضعيت اجتماعي ما هم برآيند جوامع اطرافمان است. به وضعيت اجتماعي كشورهاي اطرافمان نگاهي بيندازيد، پاكستان، افغانستان، تركمنستان، ارمنستان، از برآيند اينها چه در ميآيد؟ بهترينشان بگوييم تركيه. اين يكي كه سرزمين كودتاهاست و تا همين پريشب داشت يادمان ميرفت كه حكومتهايش روي نُك سرنيزه راه ميروند. اصلا خيلي وقتها ما يادمان ميرود در كجاي جهانيم و توجه نداريم وضعيتي كه داريم خواهناخواه متاثر از جوامع اطرافمان است. وقتي در محلهاي زندگي ميكنيد كه در و همسايه صبح تا شب با يكديگر دعوا دارند، هر كار بكنيد سر و صدايشان را خواهيد شنيد. گيرم شما اهل دعوا نباشيد و با همه دوستي كنيد، سنگ را كه پرت ميكنند، يك وقتي خطا ميرود، ميخورد به شيشه پنجره شما. نميشود خانهمان دروازهغار باشد، بعد با ظاهر مردم نياوران روزگار سر كنيم. خودمان هم كه بخواهيم نميشود. چهار بار كه از كوچه رد بشويم و جملات آب نكشيده را بشنويم، گوشمان عادت ميكند و ذهنمان به خاطر ميسپارد. ميشود آن داستان مولانا كه مردي از بازار پوست و روده رد ميشد و بوي آنجا بيهوشش كرد و تا دماغش به بو عادت نكرد به هوش نيامد. هر چقدر هم كه ادا در بياوريم و خودمان را با مردم سوييس مقايسه كنيم، باز وسط خاورميانهايم. اينطرفمان بمب ميتركد و يكي خودش را ميان جمعيت تكهتكه ميكند، آن طرفمان تعداد كشتهشدگان شب عيد مسلمانان چنان زياد است و مدام از زير آوار بيرون كشيده ميشوند كه آخرش نميدانيم تعداد نهايي چند نفر بوده و به آخر هفته نرسيده، آنقدر باز منفجر شدهاند كه قبلي از ياد همه ميرود. اين را كه بگذاريم كنار، با اينطرف سرزمين كودتاها و آن طرف رياستجمهوريهاي مادامالعمر موروثي، ديگر از برآيندش چه ميماند؟ همين را ببين كه قرار بود تركيه الگوي كشورداري براي مصر باشد، حالا كودتاي مصر شده است الگوي تركيه. اين خاورميانهاي است كه در آن زندگي ميكنيم. با پريدن از روي خاورميانه و مقايسه خودمان با سوييس فقط دل خودمان را خوش ميكنيم و رويا ميبافيم ولي همچنان در خاورميانهايم.