• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3580 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۳۱ تير

درباره «سال خرگوش» نوشته آرتو پاسيلينا

گزارش يك سفر متفاوت

علي مطلب‌زاده

رمان «سال خرگوش» نوشته آرتو پاسيلينا، نويسنده فنلاندي با ترجمه فرناز تيمورازف توسط انتشارات كتاب‌سراي نيك منتشر شده است. «سال خرگوش» داستان روزنامه‌نگاري است به نام «كارلو واتانن» كه شغلش را رها مي‌كند و راهي جنگل‌هاي فنلاند مي‌شود. واتانن اين كار را براي جست‌وجوي زندگي واقعي و ارزش‌هايي راستين و براي مقابله با پوچي و بي‌معنايي زندگي مدرن انجام مي‌دهد. او از شغلش خسته شده و سال‌هاست كه از زندگي زناشويي‌اش‌ ناراضي است. او روزهايش را با آزردگي مي‌گذراند تا اينكه يك‌روز در راه برگشت از يك مصاحبه كسل‌كننده اتفاقي مي‌افتد. عكاسي كه او را همراهي مي‌كند با ماشين بچه خرگوشي را زير مي‌گيرد و روايت رمان از همين اتفاق شكل مي‌گيرد. برخورد واتانن با اين اتفاق جور ديگري است؛ او خرگوش را دنبال مي‌كند و همين مقدمه آغاز سفري مي‌شود تا به واسطه آن هيجان را به زندگي‌اش برگرداند، آن هم در حالي كه دوست عكاسش او را رها كرده و رفته است: «موقعيت چنين بود: وسط وسط جنگل در يك غروب تابستان و در حالي كه يك كت بر تن داشت، تنها نشسته بود. جاي بحث باقي نمانده بود. همكارش او را رها كرده بود. معمولا انسان در چنين شرايطي چه‌كار مي‌كند؟ با خود فكر كرد كه بايد به فريادهاي عكاس پاسخ مي‌داد. حالا شايد مجبور باشد راهش را به جاده پيدا كند، منتظر ماشين بعدي بماند كه از آن مسير مي‌گذرد، درخواست كند كه او را سوار كند و با كلافگي از خود پرسيد به هاينولا برود يا هلسينكي. » اين ايده‌اي نيست كه براي واتانن جالب باشد؛ «واتانن بلند شد. به آخرين اشعه‌هاي سرخ‌رنگ خورشيد كه در پشت درخت‌ها محو مي‌شد، چشم دوخت و سرش را به سمت خرگوش جنباند. نگاهي به جاده انداخت ولي به آن سمت نرفت. خرگوش را از روي چمن بلند كرد، او را با احتياط در جيب بغل كتش جاي داد و از چمنزار قدم به جنگلي گذاشت كه داشت تاريك مي‌شد.»
رفتن واتانن به جنگل را مي‌توان فرار او از زندگي قبلي‌اش آن هم در جامعه مدرن قلمداد كرد. او با اين تصميم در واقع بر اين انتخاب صحه مي‌گذارد. اما «سال خرگوش» بازتابي از زندگي روزمره مردم فنلاند هم هست و در سراسر آن با صحنه‌هايي از اين زندگي روبه‌رو مي‌شويم. توصيفات آرتو پاسيلينا در اين رمان در حقيقت اداي ديني است به اين زندگي در مقايسه با جامعه مدرني كه قرار است به بهانه فرار، آن را نقد كند؛ «فرداي آن روز واتانن كه در يك كاه‌داني خوش‌بو خوابيده بود، با آواز پرندگان از خواب بيدار شد. خرگوش در زير بغل او دراز كشيده بود و ظاهرا داشت پرواز پرستوها را از زير بام شيب‌دار دنبال مي‌كرد. واتانن از پرواز مداوم پرستوها به داخل و خارج كاه‌داني به اين نتيجه رسيد كه شايد دارند در آن بالا آشيانه مي‌سازند يا به جوجه‌هاي خود غذا مي‌دهند. نور خورشيد از
 لابه لاي تيرچه‌هاي قديمي كاه‌داني به داخل مي‌تابيد و يونجه‌هايي كه روي هم تلنبار شده بودند، تختخواب گرم و نرمي بود. واتانن غرق در انديشه، حدود يك ساعت روي علوفه لم داد، سپس بلند شد و در حالي كه خرگوش در آغوشش بود، از طويله بيرون رفت. در آنجا مرغزاري مملو از گل‌هاي وحشي به چشم مي‌خورد و صداي آرام و خوشايند جويبار از سويي ديگر به گوش مي‌رسيد.»
داستان زندگي آرتو تاپيو پاسيلينا هم دست‌كمي از رمانش يعني «سال خرگوش» ندارد. پاسيلينا خودش هم روزنامه‌نگار بوده. او بعدها زندگي متفاوتي را تجربه مي‌كند و بعد از فراز و نشيب‌هايي در زندگي‌ حرفه‌اي‌اش روزنامه‌نگاري را كنار مي‌گذارد و نوشتن رمان «سال خرگوش» را آغاز مي‌كند.
«سال خرگوش» بعدتر موفقيت بيشتري را براي اين نويسنده رقم مي‌زند و نام اين رمان به عنوان معروف‌ترين اثر پاسيلينا سر زبان‌ها مي‌افتد. پاسيلينا «سال خرگوش» را در سال 1975 نوشت. «سال خرگوش» در همان سال به عنوان يكي از پرفروش‌ترين كتاب‌ها در فنلاند و فرانسه انتخاب مي‌شود. رمان به 18 زبان ترجمه مي‌شود و سه جايزه بين‌المللي را براي پاسيلينا به ارمغان مي‌آورد. موفقيت‌ها ادامه مي‌يابد و بعدتر دو فيلم با اقتباس از «سال خرگوش» ساخته مي‌شود. اولين فيلم دو سال بعد از نگارش اين رمان و با همين عنوان يعني «سال خرگوش» در فنلاند ساخته شد. فيلم دوم حدود سي سال بعد در فرانسه ساخته مي‌شود؛ آن هم با نام «خرگوش واتانن.»
زبان صريح، بي‌پيرايه و شوخ و شنگ اين نويسنده در رمان «سال خرگوش» از نقاط قوت آثار پاسيلينا هم هست. رماني با روايتي واقع‌گرا كه در آنها با وجود ساختار اتفاقي و تصادف‌گونه روايت و ماجراها در نهايت به واسطه وجود يك شخصيت واحد (در اينجا واتانن)، در نهايت به صورت يك اثر يكپارچه و منظم به نظر مي‌رسد. او براي اين كار از طنز هم استفاده مي‌كند و با استفاده از لحني هجوآميز براي خواننده‌اش جذابيتي تاثيرگذار ايجاد مي‌كند. همين موضوع باعث مي‌شود كه خواندن آثار او صورت
 سهل و ممتنعي پيدا كند؛ «در حالي كه خرگوش را در يك سبد حمل مي‌كرد، عقب اتوبوس نشست. چند روستايي نيز ته اتوبوس نشسته بودند تا بتوانند سيگار بكشند، وقتي خرگوش را ديدند، شروع كردند به صحبت كردن درباره خرگوش‌ها: تابستان امسال بيش از حد معمول خرگوش در اين حوالي وجود داشته است. سعي كردند بفهمند خرگوش نر است يا ماده و پرسيدند وقتي كه خرگوش بزرگ بشود، آيا واتانن قصد دارد آن را بكشد و بخورد؟ واتانن گفت كه  مسلما چنين قصدي ندارد. نظر اكثريت چنين بود: هيچ‌كس سگ خود را نمي‌كشد. برخي اوقات دلبستگي به يك حيوان راحت‌تر است تا به يك انسان.»
واتانن هم همين تصميم را مي‌گيرد. براي همين مقدمات جدايي از زنش را فراهم مي‌كند تا در ادامه سفرش را با خرگوش كامل كند. سال خرگوش با فصل‌هايي كه هر كدام عنوان‌هايي گزارش‌گونه دارند پيش مي‌رود. واتانن بعد از تهيه مقدمات سفرش به ميكلي مي‌رود. همانجا براي نگهداري خرگوش مجوز مي‌گيرد. بعدها در نورمس به خاطر اينكه قيافه‌اش با يك خرگوش به خل و چل‌ها مي‌زند بازداشت مي‌شود. همين موضوع بهانه‌اي مي‌شود تا با سرپرست تازه بازنشست شده حوزه انتظامي كيورووِسي با نام هانيكاينن در مورد رييس‌جمهور فنلاند گپ مي‌زند و چه نقدي بهتر از اين شكل گفت‌وگوي باري به
هر جهت؟ اما پاسيلينا در اين رمان جامعه يا سياست را به طور مستقيم مورد خطاب قرار نمي‌دهد.
نمونه موفق آن جايي است كه در برخورد با هانيكاينن گفت‌وگو به سياست‌بازي‌هاي دولت كشيده مي‌شود: «از نظر هانيكاينن، قانون اساسي فنلاند به رييس‌جمهور قدرتي بيش از تصميم‌گيري درباره مسائل دولتي مي‌داد. وقتي واتانن گفت كه نمي‌دانست رييس‌جمهور ككونن موفق شده است از اختياراتي كه برايش در نظر گرفته بودند، به خوبي استفاده كند، هانيكاينن پاسخ داد: «سال‌هاي زيادي درباره رييس‌جمهور ككونن تحقيق كرده‌ام... و به نااميدكننده‌ترين نتيجه رسيدم، حال خودم را خراب كرد. منظورم اين نيست كه از كارهايش آشفته شدم. طرفدار نسبتا پروپا قرص جناحش هستم، ولي بي‌خيال و . . . تنها كاري كه مي‌كنم جمع‌آوري اطلاعاته. اطلاعات را با هم مقايسه مي‌كنم، اون‌ها رو سبك سنگين مي‌كنم و بعد نتيجه‌گيري مي‌كنم. نتيجه بيش از حد تصور نااميدكننده است.» «و به چه نتيجه‌اي رسيده‌اي؟» يك راز بزرگه. هيچ‌كس جز ساوولاينن و يك نجار در پومالا از اون خبر نداره. هيچ‌كدوم از اونها رازم را برملا نمي‌كنند. مي‌دوني چيه؟ اگه نتايج تحقيقاتم را پخش كنم بلوا به‌پا ميشه. ممكنه من را به دادگاه عمومي بكشونند يا بهم بخندند.»
واتانن دو فصلي را با هانيكاينن مي‌گذراند. در كليسايي با كشيشي ديدار مي‌كند و بعدتر با لذت‌هاي زندگي جديدش بيشتر آشنا مي‌شود. درست‌ترش اينكه آن‌طور كه مي‌خواهد زندگي مي‌كند؛ «اواخر ماه جولاي واتانن مشغول جنگل‌داري شد. وظيفه‌اش زدن شاخ و برگ با  داس و خرد كردن شاخه‌هايي بود كه بيش از حد بلند شده بودند. در بيشه‌هاي هم‌مرز شهر كومو كار مي‌كرد و شب‌ها در يك چادر مي‌خوابيد و وفادارترين دوستش كه تا آن زمان تقريبا بالغ شده بود او را همراهي مي‌كرد. بيش از صد كيلومتر تا شمال كشور فاصله داشت و تقريبا به خط مركزي فنلاند رسيده بود. همان‌طور كه سخت كار مي‌كرد، متوجه گذر زمان نبود. قوي‌تر مي‌شد و كمتر به زندگي بي‌روح خود، كه آن را پانصد كيلومتر آن‌طرف‌تر، در پايتخت در جنوب كشور رها كرده بود، فكر مي‌كرد. [...] با خود فكر كرد هر كسي مي‌تواند اين طور زندگي كند به شرط آنكه از انواع ديگر زندگي دست بكشد.» واتانن مسير سفرش را رو به شمال ادامه مي‌دهد. زندگي‌اش را با كارهايي كه در مسير مي‌يابد، ادامه مي‌دهد. مواجهه‌اش را با كلاغ و يا شكار خرس در فصل‌هاي جداگانه شرح مي‌دهد. او براي كوچك‌ترين و بي‌اهميت‌ترين اتفاقات در راه مثل خوردن شام در خوابگاه ويتوماينن با حضور مقامات يا رفتنش از آنجا هم همين كار را مي‌كند. همين اتفاق آخر موجب مي‌شود مسير رمان عوض شود. با آتش‌سوزي در اين خوابگاه در نهايت واتانن باز راهي هلسينكي مي‌شود. پس از آن با زني به نام ليلا آشنا مي‌شود (اين ليلا را به خاطر بسپاريد)، اما بعدتر همان مسيري را در پيش مي‌گيرد كه از ابتداي رمان آغاز كرده بود. او به سوي سرزمين‌هاي شمالي مي‌رود. واتانن با خرگوشش ناخواسته از مرز مي‌گذرد و سر از شوروي در مي‌آورد. او بعدتر مورد بازجويي قرار مي‌گيرد و بازجويي‌اش شامل دويست صفحه به فنلاند فرستاده مي‌شود. از فنلاند براي واتانن 22 مورد ارتكاب جرايم به شوروي فرستاده مي‌شود. او را در نهايت به فنلاند برمي‌گردانند و به زندان مي‌افتد. واتانن درخواست مي‌كند تا خرگوش را به عنوان شريك جرمش معرفي كنند تا به همين بهانه در يك سلول باشند. اين درخواست برخلاف قوانين فنلاند بود. دست آخر با نامه‌نگاري اين امكان در اختيار واتانن قرار مي‌گيرد. دو صفحه پاياني كتاب شرح سرنوشت واتانن و خرگوش او از زبان نويسنده است؛ «كتاب حاضر در دست انتشار بود، كه روي ميز تحريرم يك تلگرام فوري ديدم. تلگرام از زندان صادر شده بود: واتانن و خرگوشش از زندان فرار كرده‌اند! [...] به علاوه، فرداي آن روز وكيل واتانن، ليلا هايكينن نيز ناپديد شد و تاكنون هيچ خبري از او در دست نيست. همين خبر اخير نشان مي‌دهد كه واتانن مردي است كه مي‌شود روي او حساب كرد.» چند خط پاياني كتاب را مي‌توان به آرتو پاسيلينا و موفقيتش در رمان «سال خرگوش» هم تعميم داد؛ در حقيقت پاسيلينا در «سال خرگوش» هم نشان مي‌دهد رمان‌نويسي است كه مي‌شود روي او و نوشته‌هايش حساب كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون