شهری بدون محور
مهرداد احمدی شیخانی
انسانها به دلایل متعدد گرد هم میآیند ولی فقط به یک دلیل است که در جایی استقرار مییابند؛ «کسب معاش». همه ما ممکن است از جایی خوشمان بیاید. سفر میکنیم و از سفر خاطرات خوشی با خود میآوریم، ولی اینکه از سفر لذت برده باشیم و حتی بهترین روزهای عمرمان را مربوط به فلان یا بهمان سفر بدانیم باعث نمیشود که در آنجا بمانیم.
به شهری رفتهایم، چند روزی را آنجا ماندهایم، کلی لحظات خوش و فراموش نشدنی را آنجا تجربه کردهایم، ولی باز هم آنجا نمیمانیم. برمیگردیم به جایی که خرج چنین سفری را آنجا بهدست آوردهایم. همانجا که شغلمان آنجاست و خرجمان را آنجا
در میآوریم. البته ممکن است بعضی جایی کار کنند و جای دیگر زندگی، ولی این وضعیت عمومی ما نیست. استثناهایی است که به دلیل ضرورت ناچاریم به آن تن دهیم، ولی غالب ماجرا یک چیز است، شهر ما جایی است که معاشمان را تامین میکند و اقتصادی را فراهم میسازد که امکان امرار معاش حول آن میسر میشود.
این نگاه به نوعی مفهوم کلاسیک شهر را هم در خود دارد، یعنی میتوان چنین گفت که شهر حول یک محور اقتصادی شکل میگیرد که به آن هویت میدهد. مثلا وقتی میگويیم یک شهر صنعتی است یعنی محوری که هویت شهر را ساخته «صنعت» است، یا شهر توریستی شهری است که اقتصاد آن بر محور توریسم شکل یافته یا مثلا اقتصاد پایتخت یک کشور گرداگرد محور سیاست صورتبندی شده است.
مردم هر کدام از این شهرها نیز معیشتشان به این محور اقتصادی وابسته است و معاششان از آن حاصل میشود. با این تعریف میتوان گفت که مثلا اصفهان یک شهر توریستی- صنعتی و تهران یک شهر سیاسی - صنعتی و مشهد یک شهر زیارتی- صنعتی است.
همچنین میتوان نتیجه گرفت که اگر به هر دلیلی محور اقتصادی یک شهر موجودیت خود را از دست بدهد، آن شهر نیز از دست رفته است، چرا که دیگر دلیل مشخصی برای مردمان آن شهر جهت ادامه زندگی باقی نخواهد ماند. شهرهای بسیاری را میتوان یافت که چنین شدهاند.
شهرهایی که محور اقتصادیشان که باعث شکلگیریشان بوده، از دست رفته و نهایتا شهر هم از بین رفته و یا دیگر آن شکل قبلی را دارا نبوده است. شهرهایی با هویت کشاورزی که به دلیل کم بارانی و نبود آب، دیگر امکان کشت و زرع نداشته و آن هویت قبلی را دارا نبودند و مردمانش برای ادامه زندگی و حتی برای بقا کوچ کردهاند، یا شهرهایی صنعتی هم. مثلا یکی از این نمونهها که چندین سال پیش به چشم دیدم، شهر هفتگل در استان خوزستان است که زمانی به دلیل رونق چاههای نفت و صنعت نفت، شهری صنعتی بود و حتی مهاجر پذیر، ولی امروز بیشتر شبیه تصویر فیلمهای وسترن است با خیابانهای خاک گرفته و غبارآلود که بوته خاری در وزش باد از گوشهای به گوشهی دیگر قسرگردان است و فقط موسیقی «سرجیو لئونه» را در پسزمینه خود کم دارد تا همه چیزش بشود همان تصویر فیلمهای وسترن که اشاره کردم.
هفته پیش مثل همه این سالها سفری داشتم به خرمشهر. شهری که بعد از جنگ هنوز از زخم گلولهها آبله روست. خانهها و اماکن بسیاری را در خرمشهر میتوان دید که درست شبیه وضعیت بعد از آزادسازی در سوم خرداد 1361 هستند. یعنی بعد از 34 سال دقیقا میتوانی همان چیزی را ببینی که روز 3 خرداد سال 61 دیدی. چنین وضعیتی همیشه این سوال را پیش میآورد که پس بازسازی شهر که میگویند کجاست؟
پاسخ سوال اما چندان سخت نیست. خانهها و اماکنی از این دست که کم هم نیستند، بناهایی با صاحبان شخصیاند. بناهایی که مالک خصوصی دارند اما صاحبانشان هیچ وقت در این 34 سال برنگشتهاند و البته ملک شخصی را که کاریش نمیتوان کرد. نمیشود کوبید و صاف کرد و جای آن از نو ساخت چرا که اجازه مالک را میخواهد که مالک هم یافت نمیشود. بسیاری از این اماکنِ نیمه ویران و آبله رو اما الان ساکنانی دارد.
کسانی که از فرصت استفاده کرده و یک یا دو اتاق را تصرف کرده و در آن زندگی میکنند و کسی هم کاری به آنها ندارد چون شاکی خصوصی ندارند. بیشتر این خانهها و اماکن اما یک وجه مشترک دارند، همگی در بهترین مناطق پیش از جنگ شهر واقعند و متعلق به قشر مرفه و صاحبان سرمایه و ثروتمندان شهر. به عبارتی صاحبان سرمایه طی این 34 سال به شهر باز نگشتهاند. اما چرا؟
ابتدای یادداشت گفتم که هر شهری حول یک محور اقتصادی شکل میگیرد. محور اقتصادیای هم که خرمشهر را ساخته بود و به تناسب آن مردم نیز در این شهر ساکن شده بودند، اقتصاد تجاری و بازرگانی بود. خرمشهر نه تنها بزرگترین بندر ایران که بزرگترین بندر منطقه تا پیش از جنگ بود و به واسطه آن، تمام کشورهایی که با ایران مناسبات تجاری داشتند، علاوه بر سفارتخانههایشان در تهران، در خرمشهر هم صاحب کنسولگری بودند. اهمیت این رابطه بازرگانی گاهی تا آن حد بود که کارکنان و خانوادههای بعضی از این کنسولگریها بیشتر از تعداد افراد همان سفارتخانهها بود. با جنگ این محور اقتصادی از بین رفت و پس از پایان جنگ هم به دلایل عدیده محور اقتصادی دیگری جانشین آن نشد و شد آنچه امروز هست؛ شهری بدون محور و شهر بدون محور را نمیتوان ساخت.