كروماكي
زمزمه غمانگيز انسان
شيرين كاظميان
كارشناس تئاتر
جوديت ملينا كه با همسرش جولين بك، تئاتر زنده را بنا نهادند و به نام انقلابيترين چهره تئاتر معاصر از او ياد ميكنند، گفته است: «اگر ميتوانستيم يكبار ديگر آدمهاي پراحساسي شويم و در لاك خود فرورفته و از يكديگر بيخبر نباشيم، آنگاه ديگر بيدادگريهاي دنيا را تاب نميآورديم. اين بخشي از روند ما است تا بكوشيم ذهن و جسم را متحد سازيم و به آن صميميتهايي كه در درون خودهاي ناميرايمان است اشارهكنيم.»
در ميان خيل اجراهاي پرافاده امروزي بر صحنه سالنهاي متعدد نمايش در تهران، تئاتري كه اشاره به زندگي اجتماعي امروز مردم دنيا داشته باشد و درباره وضعيت اجتماعي انسان معاصر بگويد، اتفاق ويژهاي محسوب ميشود.
دست گذاشتن بر ايدههاي اجتماعي در ظرف تئاتر امروز كه با الگوهاي ناپخته صرفا فرممحور پرشده است، خلاقيت بسياري ميطلبد تا از شعار نيز فاصله داشته باشد و در تماشاگر نزديكي ايجاد كند. «كروماكي» ساخته مارين ون هولك از اين توانايي برخوردار بود. او با ايده درخشاني به مهاجرت و آوارگي پناهندگان و جريانات خبري تازه در جهان پرداخته است.
از ابتدا، درب تماشاخانه با پوسترهاي بزرگ توريستي و نوشتههايي به زبان تركي استانبولي پوشيده شده بود، همهچيز حكايت از آن داشت كه در پرداختي خلاق تماشاگران در جايگاه عدهاي ديگر قلمداد ميشوند و بعيد نيست اين اتفاق در سرنوشت آنها نيز پيش بيايد.
تماشاگران تكبهتك وارد سالن شده و پسازآنكه بليتشان را ميدهند از آنها پرسيده ميشود مقصدتان كجاست؟ از آنها عكس ميگيرند و راهنماييشان ميكنند تا به دالاني تنگ و تاريك بروند. با صبر و گذر زمان، تماشاگر براي لحظاتي نسبتا طولاني ميان عدهاي سرگردان ميشود كه پيدا نيست بازيگرند يا مسافر، صورتهايي عرق كرده و خسته دارند با لباسهايي كثيف و كولهپشتيهايي ناچيز كه تنها بار سفرشان است.
كمكم تصاوير اينكه آنها مهاجرند و ما در خاك تركيه هستيم روشن و روشنتر ميشود. صداي دختري غمگين داستاني را روايت ميكند، از چند افغان، چند ايراني، عراقي و. . . واقعهاي را تعريف ميكند كه چندي پيش اتفاق افتاد، فاجعهاي كه خبرگزاريها هركدام واكنشي به آن نشان دادند و عكسهاي تلخ و گزنده بيپناهاني كه قرار بود پناهنده باشند شبكههاي اجتماعي را غرق كرد. هركسي براي رنجي كه در زندگي در وطنش داشته پا به گريز گذاشته، براي اميد و فردايي متفاوت. يكي از داعش گريخته، يكي از خانواده بدوي همسرش، ديگري براي زندگياش. آنها رسيدهاند به دخمهاي تاريك كه مجال يابند براي سفر با قايقهايي كه ممكن است بيايند، ممكن است نيايند، ممكن است آنها را لو دهند يا حتي در دريايي كه پيش رو دارند غرق شوند. اول كدامشان برود؟ قايق براي همهجا دارد؟ و...
تماشاگر اما سرگردان بين بازيگران كه هركدام در گوشهاي زانو گرفتهاند يا مضطرب در خود ميجوشند يا ياريگر هم هستند، در سالن نمايش يا همان پناهگاه ميچرخد. آنها بهسختي زبان هم را ميفهمند، تقابل نژادي اما ديگر معني ندارد. همه آنها به يك اندازه آواره و گريزانند، دختري ميانشان غمزده و گريان است. مرگ چشمهايش را گرفته، پسري ترسيده و هراسان است مبادا اين بار هم نشود، دختر و پسري جوان دل به دريا زدهاند و ميان شك و جدلشان به ديگري كمك ميكنند. مادري افغان هندوانه قاچ ميزند و به بقيه ميدهد تا زمان بگذرد، قايق بيايد و آنها بروند.
راوي كه حالا حتي سكوتش شنيده ميشود، ميگويد آن روز تعدادمان بيشتر از حجم قايق بود، قايق ميان موجهاي خروشان از كار افتاد، آنهمه اميد و انگيزه براي گريختن به ته دريا رفت. همه آن لحظاتي كه اندوهش بين همه ما در آن دخمه به مساوي تقسيمشده بود، غرق شد. تنها من زنده ماندم، چشم كه باز كردم در كشوري ديگر بودم و نميدانستم من را ميپذيرند كه آنجا به زندگي ادامه دهم يا نه. دلايلي كه ما از آن گريختيم هنوز به قوت خودش باقي است، ما هستيم كه معصومانه مردهايم. او در پايان حرفهايش ميگويد: ميخواهم جاي همه آنها كه به خشكي نرسيدند زندگي كنم، بعد از آن اتفاق آيا چيزي دارم كه به خاطر بياورم؟ و...
خاصيت تراژيك «كروماكي» همين است، بدون آنكه دست بگذارد بر قضاوتهاي جناحي، بافت ريز و شكننده آنهايي را روايت ميكند كه شايد اگر اوضاع جهان جور ديگر رقم بخورد ما جاي آنها قرار بگيريم. «كروماكي» از مردمي ميگويد كه مثل هم هستند و زندهبودن ويژگي مشتركان است. از ادامه حيات در شرايطي ميگويد كه بدتر از آن ممكن نيست. پناهندگي همقافيه رنج، فقر، جنگ، تحقير و سرگرداني است، چيزي كه رسانهها در تيترهاي خبري، در صفحات متعدد و شبكههاي بسيار نشانشان ميدهند اما بهندرت اشاره ميكنند اين اتفاق گزنده دهشتناك، در اين تاريخ و اين ساعت بر انسان ثبت شد...
«كروماكي» با دقت و بهآرامي همين را در گوش مخاطبش زمزمه ميكند و سپس رهايش ميكند تا بگريزد و به زندگي روزمرهاش بازگردد اما با نگاهي ديگر...