مروري بر زندگي و آثار جرج جرداق، نويسنده مسيحي
فرار از مدرسه
عظيم محمودآبادي
«اي روزگار! تو را چه ميشد اگر تمام نيروهاي خود را بسيج ميكردي و در هر عصر و زماني، بزرگمردي چون علي با همان عقل و همان قلب، همان زبان و همان شمشير به جهان ارمغان ميدادي.» (امام علي؛ صداي عدالت انساني- جرج جرداق، جلد اول، صفحه 114)
جمله فوق آخرين پاراگراف از مقدمهيي است كه جرج سمعان جرداق بر مهمترين اثر خود يعني كتاب «الامام علي؛ صوت العدالت الانسانيه» نوشته است. استاد مسيحي ادبيات و فلسفه اسلامي كه در دوران كودكي از درس و مدرسه فراري بود و به جاي رفتن به كلاسهاي درس ترجيح ميداد به جنگلهاي شمالي لبنان در حوالي محل زندگياش برود و آنجا به سراييدن شعر مشغول شود بعدها به يكي از بزرگترين دايرهالمعارف نويسان در مورد شخصيت امام علي(ع) تبديل شد. فراري بودن جرج جرداق كوچك از مدرسه موجبات نارحتي والدينش را فراهم ميكند اما برادر بزرگتر او مانع از برخورد آنها با جرج ميشود هرچند او را به حال خود نيز رها نميكند و با تعقيب برادر كوچك خود محل استقرار روزانهاش در جنگل را پيدا ميكند. وقتي برادر با لحني صميمي از او علت گريزش از مدرسه را ميپرسد، ميگويد از درسهاي تكراري و مطالب خستهكننده و خشك بيزار است. جرج جرداق ميگويد بعد از آن برادرش كتابي به او ميدهد و ميگويد: «اين را مطالعه كن! فكر ميكنم به هدفت برسي.» و اين كتاب چيزي نبود جز «نهجالبلاغه». آشنايي كودك مسيحي با نهجالبلاغه در جنگلهاي لبنان در نهايت سرنوشت زندگي 88 سالهاش را رقم زد. كودك گريزان از دبستان در سالهاي بعد به دانشگاه رفت و فلسفه خواند و به نويسندهيي صاحب نام تبديل شد كه البته هيچگاه حاضر نشد چيزي در مورد كسي غير از امام علي(ع) بنويسد. به گفته خودش از برخي كشورهاي حوزه خليج فارس به او پيشنهاداتي ميشود كه در مورد ديگر صحابه و خلفاي پيامبر(ص) هم كتابي بنويسد اما پاسخ او روشن بود: «من نپذيرفتم نه به اين خاطر كه بخواهم بگويم كس ديگري بد است. نه، اصلا اينطور نبود بلكه من پس از علي (ع) كسي را شايسته نوشتن نديدم و تصميم گرفتم كه جز در مورد علي (ع) ننويسم.»
جرج جرداق كه بود و دنبال چه بود؟
اما جرج جرداق چرا دلبسته علي (ع) ميشود؟ آنطور كه آثار او نشان ميدهد مساله «عدالت» دغدغهيي جدي براي او بوده است و اين همان چيزي است كه در عنوان بزرگترين و مهمترين اثرش هم مشخص است. شايد نمود همين دغدغههاي عدالت خواهانه بوده كه باعث ميشود عدهيي در سالهاي قبل از انقلاب او را پيرو مرام «اشتراكي» و «كمونيستي» بدانند كه حتي ترجمه كتابش را هم چندان بر صراط مستقيم تشخيص نميدهند. آيتالله صدر بلاغي فردي كه كتاب «الامام علي؛ صوت العدالت الانسانيه» را براي آيتالله بروجردي ميفرستد و از طرف ايشان توصيه به ترجمه آن ميشود در اين خصوص ميگويد: «من احساس كردم كه [آيتالله بروجردي] علاقه دارند كتاب ترجمه شود و من كار ترجمه را آغاز كردم. بعد از مدتي در بعضي از محافل صحبت از كتاب شد. بعضيها انتقاد ميكردند كه مولف يك اشتراكي است و افكار كمونيستي دارد! من دفاع كردم و گفتم كه به امر آيتالله بروجردي مشغول ترجمه آن هستم و افزودم كه اينچنين برداشت منطقي و صحيحي از ديدگاههاي اجتماعي- اقتصادي امام علي عليهالسلام توسط يك مسيحي واقعا موجب افتخار است و كتاب به قول آيتالله بروجردي بينظير يا عادم النظير است ولي چيزي نگذشت كه معلوم شد شياطين كار خود را كردهاند.» (همان، ص37)
آري براي جرج جرداق «عدالت» دغدغهيي اساسي بود اما آنطور كه از محتواي آثار او بر ميآيد نه تنها به كمونيسم كه به هيچ نحله ديگري نيز نزديك نبود هرچند دغدغههايي داشت كه شايد با شعارها و دغدغههاي برخي نحلهها و مكاتب در جهان اشتراكاتي داشته باشد. براي نمونه «حقوق بشر» يكي از مهمترين دغدغههاي اصلي او بوده است كه از قضا عنوان يكي از مجلدات «الامام علي؛ صوت العدالت الانسانيه» نيز هست. جرداق با استناد به بخشهاي مهمي از اعلاميه جهاني حقوق بشر درصدد آن است كه اثبات كند علي(ع) موفقترين فرد براي پيادهكردن مواد اين اعلاميه در طول دوره حكومتش بوده است و تاكيد ميكند: «واقعا بسيار مشكل و دشوار است كه از نظر حقيقت و روح مساله، انسان اختلافي بين مكتب و اصول امام علي و اعلاميه جهاني حقوق بشر پيدا كند.» (امام علي؛ صداي عدالت انساني، جرج جرداق، ترجمه سيد هادي خسروشاهي، جلد سوم، صفحه 7) اين نكتهيي مهم است كه وي ابتدا اعلاميه جهاني حقوق بشر را به رسميت ميشناسد و اعتبار بالايي براي آن قايل است اما در عين حال معتقد است كه امام علي بهترين مجري اين اعلاميه آن هم بيش از هزار سال پيش از صدور آن بوده است. جرداق تفاوت اصلي ميان اعلاميه جهاني حقوق بشر و مكتب امام علي را نه در محتواي آنها بلكه در مورد پايهگذاران به تعبير خود او «اين دو اعلاميه جهاني» ميداند. در واقع وي چهار تفاوت اصلي ميان علي(ع) و تدوينكنندگان اعلاميه جهاني حقوق بشر قايل است؛ «1- نخستين فرق آن است كه اعلاميه جهاني حقوق بشر را هزاران نفر از متفكران منسوب به اكثريت يا همه دولتهاي جهان تهيه كرده و به وجود آوردهاند در صورتي كه مواد و اصول قانون اساسي علوي را بزرگمرد واحدي به نام علي بن ابيطالب پديد آورده است. 2- تفاوت دوم در آن است كه علي بن ابيطالب بيشتر از 10 قرن بر بنيادگذاران اعلاميه حقوق بشر پيشي دارد. 3- فرق سوم در آن است كه پديدآورندگان اعلاميه جهاني حقوق بشر يا به عبارت صحيحتر گردآورندگان مواد و اصول آن، سراسر دنيا را درباره كاري كه كردند يا ميخواستند بكنند با لاف و گزاف و خود ستايي و زياده گويي پيش رفتند كه وجدان و ذوق سليم انساني از آن نفرت مييابد. زيرا آنان با مظاهر غرور و خودپسنديهايشان مردم را خسته كرده و به ستوه آوردهاند و هزار و يك منت و هزار و يك بار گران بر دوش مردم و ملتها نهادهاند. در حالي كه علي بن ابيطالب بر تودهها و خداي جهانيان تواضع و فروتني كرد و هرگز فزوني و برتري نخواست و بزرگي نجست بلكه از خداوند و از توده مردم اميد داشت كه از كرده و ناكردهاش درگذرند و او را ببخشند. 4- چهارمين و مهمترين فرقها آن است كه دولتهايي كه بيشترين و بزرگترين سهم را در پيدايش اعلاميه حقوق بشر داشتند يا آن را به رسميت شناختند همانهايي هستند كه حقوق انسان را از او سلب ميكنند و در هر گوشهيي و كناري سربازان خود را براي نابودي اين اعلاميه و از بين بردن اين حقوق گسيل ميدادند. در صورتي كه علي بن ابيطالب هرجا كه قدم نهاد و در هر مقامي كه سخن گفت و هر دم كه برق شمشيرش همراه پرتو خورشيد درخشيدن گرفت پردههاي استبداد را پاره كرد و شكلها و رنگهاي گوناگون استثمار و خود پرستي را از بين برد و اساس ظلم و ستم را برافكند و زمين را هموار ساخت تا بتوان به آساني در آن گام نهاد و سپس در راه دفاع از حقوق افراد و تودهها در راه نگهباني حقوق و آزاديهاي انسان، شهيد از دنيا رفت و ميدانيم كه پيش از شهادت نيز بارها در راه اهداف خويش جانبازي كرده بود.» (همان، صفحه 9) جرداق البته در مقدمه كتاب خود با انتقاد از منابع شيعي در مورد نوع پرداختن به شخصيت و سيره حضرت امير(ع) ميگويد: «آيا اين محروميت نيست كه در بسياري از كتابهايي كه درباره امام علي بن ابيطالب نوشته شده سخن درباره موضوعاتي دور بزند كه شايد بتوان گفت همه آن موضوعات به موضع واحدي تبديل شدهاند و همه بحثها و جدلها به دور آن ميچرند؟ و تازه اگر هم از آن تجاوز كنند سخن از شمشيري است كه دو نصف ميكند و از ضربه نيزهيي است كه ميشكافد و سپس گفتوگو از دشمنان او است كه مرغها از آسمان براي نابودي آنان فرود ميآيند و درندگان زمين آنان را پاره پاره ميكنند. » (امام علي؛ صداي عدالت انساني، جرج جرداق، ترجمه سيد هادي خسروشاهي، جلد اول، صفحه 78).
علي(ع) و سقراط
جرداق البته سوالي كه شايد در ذهن خيلي از كساني كه او را از دور و نزديك ميشناختهاند و با آثارش آشنا هستند شكل گرفته باشد را بيپاسخ نگذاشته است و روشن ميكند چگونه است كه در عين متدين بودن به كيش مسيحيت خود را دلبسته پيشوايي از آيين اسلام ميداند به طوري كه تنها او را شايسته آن ميداند كه برايش دست به قلم شود؛ «[علي(ع)] يك شخصيت بزرگ واقعي كه نميتوان او را به يك طايفه و يك گروه و يك ملت اختصاص داد، از آن همه تودهها شد و شخصيتي چون سقراط از آن همه يونانيها، هنديها، چينيها، اعراب و... شد و اين چيزي بود كه ناگهان علي بن ابيطالب بزرگمرد شرق به همه جهانيان تعلق گرفت. وجود او مانند ديگر بزرگان جهان هماكنون مانند خورشيد است كه بر سراسر زمين، كوهها و بيابانها و درهها و جلگهها و پستيها و بلنديها و درياها و خشكيها به طور يكسان روشنايي و حرارت ميدهد و بر انسان است كه از پرتو آن بهرهمند شود و در برابرش ديوار و مانعي برپا نكند و در آن حال كه سرما وي را فرا گرفته است از حرارت گرم شود و اين گرماي جانبخش را از خود دريغ ندارد. (امام علي؛ صداي عدالت انساني، جرج جرداق، ترجمه سيد هادي خسروشاهي، جلد اول، صفحه 71) جرداق، علي(ع) را بزرگمردي ميداند كه نميتوان او را محدود و محصور به يك وطن خاص دانست و براي توضيح آنچه ميگويد به فيلسوف شهيدي اشاره ميكند كه وجههيي جهاني دارد. جرداق علي(ع) و سقراط را ابرمرداني ميداند كه خورشيد وجودشان نه تنها به سرزمين حجاز و آتن بلكه گرمابخش تمام سرزمينهاي ديگر از هر قوم و نژاد و آيين است. حال اگر به آغاز اين نوشته بازگرديم شايد درك بهتري از اين داشته باشيم كه چگونه است يك پيرو آيين نصراني از روزگار «بزرگمردي چون علي» را طلب ميكند «با همان عقل و همان قلب، همان زبان و همان شمشير» و اين گفتهها چقدر يادآور آن ابيات مولانا جلال الدين رومي در «ديوان شمس» است كه؛ «زين همرهان سست عناصر دلم گرفت / شير خدا و رستم دستانم آرزو است».