چند پرسش از حضرت آيتالله العظمي يدالله دوزدواني تبريزي
چرا بايد دين داشته باشيم؟
چرا حتما بايد دين داشته باشيم؟
در پاسخ اول بايد دين را تعريف كرده، سپس به اين شبهه جواب بدهيم.
دين عبارت است از يك سلسله عقايد و احكام عبادي، اقتصادي، اجتماعي و اخلاقيات كه به صورت وحي الهي به بشر رسيده و در كتابهاي آسماني به آن تصريح شده است. بنابراين دين و مذهب داراي سنن و مراسم و تعهدات و تكاليف است كه بايد دينداران التزام عملي به موارد مذكور داشته باشند. اما ضرورت دين باوري دلايل زيادي دارد كه به چند مورد به صورت گذرا اشاره ميكنم.
يكم – بشر به حكم فطرت خداگرايي و عقل استدلالي خدا را شناخته و به دنبال معبود ايدهآل است تا او را به گفته اينشتين، بپرستد و از او حاجت بطلبد و در برابر او زاري و گريه و عذرخواهي كند و بدين وسيله آرامش همهجانبه پيدا كند. به حكم اين نياز ذاتي وظيفه دارد در جستوجوي علت خلقت و آفرينش جهان باشد. دليل فوق را عموم دينداران تاييد ميكنند. اگر به تاريخ و پيش از تدوين تاريخ بنگريم خواهيم ديد كه هيچ ملت و امت و قوم و قبيلهاي بدون مذهب و عقايد ديني نبودهاند گرچه ممكن است مراسم خرافي و سنتهاي خلاف عقل را پذيرفته باشند و بتها را بپرستند و مذاهب مختلف داشته باشند ليكن همين تكثر اديان دليل بر اصالت اصل مذهب است. باستان شناسان مجسمهها و بتهايي كه بشر ميپرستيدند را يافتهاند و هر چه بر تكامل علم و عقل بشر ميگذرد تعداد الههها و بتها كمتر شده و ميشود و به جاي مجسمهها، علم را ميپرستيدند اما جنگ دوم جهاني علم را از معبود بودن انداخت و به تدريج به خداي خالق زمين و آسمان نزديك شده و ميشود چرا كه علم و ابزارهاي علمي صدها هزار نفر را به كام مرگ كشانيد، فهميدند علم نميتواند جاي خدا و معبود را بگيرد. وجود معبودهاي قلابي و خرافي دليل روشني بر وجود معبود ايدهآل و واقعي است. از اينكه هيچ انساني از آغاز خلقت تاكنون بدون دين و يك سلسله عقايد ماورايي نبودهاند، گواه روشني بر ضرورت دينباوري است. امروزه هم مشاهده ميكنيم ماترياليسم و نظام كمونيست شكست خورده است.
دوم – دفع ضرر احتمالي
تمام پيامبران از آدم تا خاتم مبعوث شدهاند و به اتفاق آرا مردم را به خداشناسي و دين باوري دعوت كردهاند. در ميان پيروان آنها هم نوابغي چون بوعلي سيناها، اينشتينها، كارلها، ماكس پلانگها، پاستورها، اديسونها و فيلسوفان بودهاند و دين را باور داشتهاند. نميتوان گفت همگي پيامبران و دانشمندان بر دروغ بزرگي توافق كردهاند با اين حساب آدم عاقل ميگويد: احتمال ميدهيم كه حرف رسولان الهي و دانشمندان آنها درست باشد و بهشت و دوزخي بعد از مرگ در ميان باشد از اينرو عقل و منطق ميگويد از ضرري كه احتمال عقلايي در آن هست بايد پيشگيري كرد و با دينباوري از خطر بزرگي كه آينده را تهديد ميكند بايد جلوگيري كرد. امام صادق (ع) به ابن ابيالعوجاء و هوادارانش گفت اگر حرف ما درست باشد كه معتقديم قيامتي و حساب و كتابي دركار است ما برندهايم چون راه مستقيم را طي ميكنيم و نماز و روزه و حج خانه خدا ميرويم و اگر فرضا دروغ باشد ما ضرر نكردهايم اما اگر بهشت و جهنم در كار باشد خطر و ضرر بزرگي براي شما و لامذهبهاست كه براي ابد در جهنم بايد سوخت پس با اعتقاد به مذهب خطر بزرگي را از خود دور ساختهايم و منفعت كلاني به دست آوردهايم.
سوم – بقاي دين در تطورات
انقلابات زيادي در دنيا رخ داده است كه مراسم و سنن ملتها را تحت تاثير قرار داده و هماكنون از آنها خبري نيست. امروزه قانون حمورايي تنها در تاريخ مانده است و قوانين و مراسم بسياري در ميان ملتها بوده است كه مردهاند اما در برابر تمام تحولات و انقلابات اجتماعي و سياسي تنها دين و مذهب است كه پابر جا و زنده مانده است.، حتي انقلاب علمي رنسانس كه درست عليه مسيحيت و كليسا به وجود آمد براي مدتي اديان را تضعيف كرد اما در عين حال آيين مسيحيت قدرت خود را مجددا باز يافت و امروزه در عيد كريسمس (ولادت حضرت عيسي) تمام دنيا غرق در چراغاني است؛ پس اصل دين از بين رفتني نيست.
چرا مىگوييم دين اسلام نسبت به ساير اديان كامل است؟
دين پيام الهى به انسان است و همه پيامهاى الهى كامل است؛ آنچه موجب تغيير و تفاوت اين پيامها از نظر كمال مى شود ظرفيت جوامع انسانى است.
توضيح آنكه هر چه حيات انسانى و تجارب او و به تبع آن قدرت عقلى انسانها رشد مىكند، اين ظرفيت و توان را مىيابد كه پيامهاى كاملترى را دريافت كند. سر اينكه اديان الهى هر چه رشد كردهاند كاملتر شدهاند همين است كه مخاطب پيام خدا، گيرندگى بيشترى يافته است. بر اين اساس، دين خاتم - يعنى دين اسلام كه آخرين دين الهى است - بايد از اديان قبل از خود كاملتر باشد. شايد بپرسيد از كجا مىدانيد بعد از اسلام دين ديگرى نخواهد آمد؟عرض مى شود آخرين دين و پيام وحى الهى به صراحت، پيامبر اكرم صلواتالله عليه وآله را خاتم پيامبران خوانده است.
خداوند در آيه ٤٠ سوره احزاب مى فرمايد:
«ما كان مُحمّدٌ أبا أحدٍ مِنْ رِجالِكُمْ ولكِنْ رسُولالله وخاتم النّبِيِّين وكانالله بِكُلِّ شيْءٍ عليماً» يعنى محمّد صلواتالله عليه پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست، بلكه او رسول خدا و ختمكننده پيامبران است؛ و خداوند به همهچيز آگاه است.
چرا مىگوييم در ميان همه مذاهب، مذهب شيعه بر حق است؟
ما معتقديم همه اديان قابل تصديقند و دين خاتم هرگز اديان ديگر را تكذيب نمىكند، ولى در مورد مذاهب، چنين اعتقادى، نه صحيح است و نه قابل تصور.
نكته اين تفاوت منظر به اديان و مذاهب اين است كه مذاهب قرائتها و برداشتهاى متفاوت از دين و پيام الهى است و نمىتواند جز يك قرائت از دين صحيح باشد!
حالا به سوال شما مىپردازيم كه چرا مذهب شيعه در ميان مذاهب اسلامى برحق است؟
طبيعتا نمى توان در چنين گفتوگوى مختصرى اثبات حقانيت يك مذهب را كرد؛ ولى دو مطلب تاملبرانگيز مطرح مى كنيم كه تا حدود زيادى دورنماى مساله را براى ما روشن مىكند.
مطلب اول اينكه مذهب شيعه مذهبى است كه خاندان پيامبر عليهم السلام - از اميرالمومنين، پسرعموى پيامبر و فاطمه زهرا، دختر پيامبر و فرزندان ايشان - كه به همراه پيامبر به خمسه آلعبا معروفند - نماينده آن هستند. اين خاندان به اعتراف دوست و دشمن، خاندان علم و تقوا و عفاف و پاكياند. حال از شما سوال مى كنيم آيا مىتوان قرائتى از دين را كه توسط اهل بيت پيامبرش عرضه مىشود، بدون تامل كنار گذاشت!؟ «اهل البيت أدرى بما فيالبيت.» مطلب دوم اينكه لب و اساس تشيع، اعتقاد به ولايت و مرجعيت اهل بيت پيامبر در فهم نظرى دين و شناخت عمل مورد رضاى الهى و تاسى به ايشان در نظر و عمل است. در قرآن بيش از دويست آيه، به انحاي مختلف، به ولايت اميرالمومنين و مقامات ايشان و اهل بيت پيامبر صلواتالله عليهم اجمعين پرداخته است. درست است كه ممكن است بعضى از اصحاب مذاهب ديگر، احيانا دلالت يا شأن نزول بعضى از اين آيات را انكار كنند، ولى در دلالت و شأن نزول بسيارى از آنها امكان تاريخى انكار وجود ندارد. اين را اضافه كنيد به روايات قطعى و مورد اتفاق فريقين در مرجعيت اهل بيت پيامبر در شناخت دين و بلكه ولايت ايشان. از جمله اين روايات حديث ثقلين است كه رسول خدا مى فرمايند: «إني تارك فيكم الثقلين كتابالله و عترتي أهل بيتي». شيعه معتقد است اين هم شأن تفسير و هم شأن ولايت را براى اهل بيت نشان مىدهد و اهل سنت معتقدند اين روايت شأن تفسيرى ايشان را ثابت مىكند. در مقام گفتوگو و مباحثه، اگر به قدر مشترك اين دو راى اخذ كنيم، لااقل شأن تفسير قرآن به موجب اين روايت براى اهل بيت ثابت است. حال اگر خود اهل بيت فرمودند كه مثلا آيه ولايت - يعنى «إنما وليكمالله ورسوله والذين يوتون الزكوة وهم راكعون» - ناظر به ولايت اميرالمومنين است، چه جاى مناقشه مىماند!؟ يا اگر ايشان آيه شريفه «أطيعواالله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم» ناظر به عصمت و ولايت اهل بيت دانستند، نمىتوان آن را انكار كرد؛ و همانطور كه عرض شد اين مطلب در مورد حدود دويست آيه در شأن اهل بيت عليهمالسلام صادق است. مثال ديگر روايت غدير است كه رسول خدا صلواتالله عليه فرمودند: «من كنت مولاه فهذا علي مولاهاللهم وآل من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله». اين روايت هم از احاديث متواتر به اتفاق همه مذاهب اسلامى است. حداقل چيزى كه از اين روايت متواتر استفاده مىشود اين است كه اگر اميرالمومنين ولى مومنين است، نبايد هيچ كارى جز به خواست و رضايت و اذن ايشان عمل شود.
آيا مفاد اين روايات، اثبات اساس تشيع نيست!؟
اينها اول كلام در اين باب است، ولى براى شروع تامل شما، همين مقدار كافى است.