درباره تصوير خودت از من تجديدنظر كن
فريدون مجلسي
باز فرصتي دست داد كه تماشاگر يك نمايش استثنايي باشم. ميدانيد، نقد تئاتر و سينما براي خودش قواعدي حرفهاي دارد و من اين كاره نيستم. اما قضاوت نهايي درباره تئاتر و سينما و بازيگران، مانند هر هنر ديگري، بر عهده مصرفكنندگان نهايي يعني بينندگان عمومي است و من آن كاره هستم! يعني اگر خوشم بيايد ميگويم خوب است و اگر بدم بيايد ميگويم بد است. كاري هم به قالبهاي پيشساخته و الزامي منتقدان ندارم. البته بعضي برنامهها زمينه و بار انديشه و تفكرانگيز سنگينتري دارند، كه مشتريان و دوستداران خود را دارند. اما، باز نظر و داوري نهايي با مشتريان ويژه آن برنامههاست. من به عنوان يك آماتور هر فيلم يا نمايش خوبي ميبينم نظر غيرحرفهاي خودم را ميگويم و اگر بد باشد معمولا به من معرفي نميشود و نميبينم، اگر هم ببينم نظري نميدهم. پس در اين زمينه توقع انتقاد ايراني به معني عيبجويي از من نميتوان داشت!
اين شانس را داشتيم كه نمايش استثنايي و بسيار جالبي با عنوان «درباره تصوير خودت از من تجديدنظر كن» را ديدم. با طراحي و كارگرداني آروند دشت آراي و همسرشان و سه زوج هنرمند ايراني و اروپايي و به اشتراك تماشاچيان محترم، كه در تئاتر شهر- تالار چارسو اجرا ميشد، كه با وجود ديدن نمايشهاي بسيار در مكانهاي بسيار، برايم بسيار نو بود و هرگز چنين تجربهاي نداشتم. محل اجرا، تالار زيرزميني «چارسو» را هم پيش از اين نديده بودم. از وقتي كه ايستگاه مترو با بناي باعظمت و ظريف تئاتر شهر همسايه ميشد، هزاران انتقاد و فغان شنيده بودم، اما اگر در اين ميان همين سالن كوچك زير زميني و خودماني هم در كنار آن تاسيسات نصيب تئاتر ايران شده باشد، ميارزد!
باري، مجري با متانت و صميميت در واقع اجراي برنامهاي را كه در نظر دارد به اجرا بگذارد مطرح ميكند و از ميهمانان هم دعوت ميكند كه نحوه پيشرفت كار را ببينند و نظر بدهند و در روند اجراي برنامه مشاركت كنند. برنامهاي كه با ورود همسر هلندي كارگردان به صحنه و فارسي حرف زدن دوست داشتنياش محيط صميمانهتري به وجود ميآورد كه انگار محفلي خانوادگي است.
تماشاچيان از همان آغاز به فكر ميافتند كه چگونه ميتوانند به راستي نقشي داشته باشند و همكاري كنند. ورود سه زوج جوان، بانوان ايراني و همسران اروپايي و مسائل گوناگون فرهنگي و عاطفي ميان آنها و تاثيرگذاري بر تماشاگران طوري است كه ضمن جالب بودن به تماشاگر احساس مشاور بودن و داور بودن را القا ميكند. گاهي ميرنجد و گاه از آنچه در صحنه ميگذرد احساس نگراني ميكند، گاه به هيجان ميآيد و گاه بلاتكليف ميماند. برخوردهاي فرهنگي ميان زوجها و تصويرهايي كه برجاي ميگذارند بسيار متفاوت است.
در واقع زوجهايي كه گذشته از مليت از مشابهتهاي فرهنگي برخوردار باشند، گذشته از آنكه پيشداوري غربيها درباره ايران و ايراني چه باشد، پس از آشنا شدن نبايد مساله چنداني داشته باشند، زيرا تفاوتهاي فرهنگي افراد هموطن و در درون هر جامعه از آن هم ميتواند شديدتر باشد. تعلقات و ديدگاههاي خانوادگي دختر يك استاد دانشگاه تحصيلكرده با شوهري كه فرزند يك خانواده كارگري محافظهكار و مذهبي با فرهنگي ساده و روستايي باشد ميتواند شديدتر از زوجي داراي تشابه فرهنگي و آموزشي و هنري، اما با مليتهاي متفاوت باشد. در هر حال در اين نمايش بيننده در برخوردهاي اوليه از آنها تصوير و قضاوتي در ذهن خود ميپروراند، كه با پيشرفت برنامه و پرسش و پاسخهايي كه توسط زوج كارگردان و با همكاري ومشاركت تماشاگران مطرح ميشود ضمن اينكه گاه هيجانانگيز ميشود، در هر مرحله ميتواند موجب تجديد نظر شما در تصوير و قضاوت قبلي خودتان نسبت به آنان شود. اما، وقتي پايان نمايش فراميرسد، ناگهان، فقط با چند جمله و توضيح آگاهيدهنده جالب، شگفتيآفرين ميشود و اينجاست كه ناچار ميشود در «تصوير خودش از آنان» به كلي تجديدنظر كند! اوج نمايش ناگهان ساخته ميشود.