خوانشي بر مجموعه شعر «واژههاي تُرد» مهدي خالدي راد
راوي احساس
سريا داودي حموله
«كدام دست/ عقربهها را ميچرخاند/ در ساعتي/ كه سالهاست/ به خواب رفته/ دستها/ به هم نميرسند/ در عصري كه قطر يخها/ عميقتر از فاصلههاست.» شعر «سكون»
در مجموعه «واژههاي تُرد» مهدي خالديراد، زبان در خدمت ساختار معنايي است. آشناييزداييهاي مضموني آميخته به حسهاي نوستالژيكي است و مفاهيم انساني و اجتماعي نقطه روشن شعرها محسوب ميشود.
فرم و محتوا موازي هم هستند، معمولا فرم شعرها متناسب با مضمون است. فضاي عاطفي سبب برجستگيهاي تصاوير روايي ميشود. شعرها ساختار متعارف دارند و ايجازهاي كلامي در محوريت «عشق- مرگ» بازنمود برجستهاي دارند:
«واژهها جان ميگرفتند/ در هواي سرد و باراني/ و جاري/ از سرانگشت كودك/ ترد و تازه/ چه آرام ميگريست/ از شوق/ شبيه بخارآلود. » شعرِ«الفبا»
شاعر با نگاهي واقعگرا و جزيينگر، به مسائل فردي و اجتماعي ميپردازد. سعي دارد مفاهيم نو را به بدنه شعر تزريق كند تا مفاهيم عامي نظير عشق، مرگ، عاطفه، طبيعت و انسان را به تصوير بكشاند. در اين روايتهاي خبري و گزارشي تناسبهاي لفظي را رعايت ميكند و موجب ارتباط معنايي سطرها ميشود. بيشتر با برآيند عين و ذهن مضمونپردازي ميكند و با ارجاعات بيروني و ابژهپروري روايتها را از صافي ذهن و زبان ميگذراند.
با تجربهگرايي به سمت هستمنديهاي محسوس ميرود و با روايتنگري مخاطب را درگير مضمون ميكند و با تكگويي و ديالوگپروري ظرفيتهاي بديعي را وارد شعر ميكند: «غلت ميخورد/ از فراز تپهاي/ كه در من گم شده بود/ باد نشاني داد/ ياس زرد/ در همين نزديكي ست. » شعر «ياس زرد»
هسته اصلي شعرها بر محور زبان معنايي است. ذهن شاعر درگير مفاهيم انساني و اجتماعي است، به طوري كه با خلاقيت شگفتيهاي مفهومي را منتقل ميكند.
ساختار معنايي در خط روايي شكل ميگيرد. در اين ساختارگرايي حضور راوي قابل احساس است. روايتهاي خطي در مداري حسي - مفهومي ميچرخند. انسجام محور عمودي هم پيوند ساختار معنايي است: «اسب و سوار/ بخت و ايدهآل/ نثار ولع و سادگي/ همه/ از عمق فنجان/ چه آسان دريوزگي ميكنند/ اين عجوزهها. » شعر «فنجان عميق»
بار ساختاري بر دوش تصاوير روايي است، هر سطر تكههايي از ذهن و زبان شاعرند كه در محور تناقضهاي تقابلي قرابت ساختاري دارند. در اين شعرهاي كوتاه ساختار زباني و صراحت بياني در خدمت كليت شعر است و اين فرم بيشتر سبب برانگيخته شدن حس و عاطفه ميشود.
ساختار زبان ساده است، اما سوژههاي مختلط است. در اين وضعيت هر دالي يك مدلول دارد.
گاه تصاوير روايي فراتر از زمانمندهاي خطي است. موقعيت متعارف شعرها برگرفته از مضمونهاي عام بشري است كه از هر زباني شنيده ميشود، نامكرر است.
اين سطرهاي حسي- مفهومي از احساس و عاطفه نشات ميگيرند: «كوچك بوديم/ با پاهايي/ در كفش بزرگترها/ بزرگ شديم/ كفشهاي كوچك/ چه دلي ميبرند/ از ما/ به دنياي كودكي. » شعر «كفشهاي كودكي»
در مجموعه «واژههاي ترد»، مهدي خالديراد به طرح مفاهيم عامي نظير كودكي، عشق، تنهايي، زندگي و مرگ ميپردازد. سادهگويي ركن اصلي شعرهاست، به طوري كه شاعر بيشتر دغدغههاي چه گفتن را دارد. شعرها به لحاظ محتوا و مضمون متنوع هستند. در همين تكساحتي و تكمحوري، انسجام ساختاري شعرها بارز است.