• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3669 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱۹ آبان

نقد مستند «هيچكاك/تروفو» ساخته كنت جونز

فيلتر خنك

شهريار حنيفه

 

سال 1962. ابتدا «400 ضربه»، بعد «به پيانيست شليك كن» و سپس «ژول و ژيم». خيلي عجيب بود كه فيلمسازي چون فرانسوا تروفو در آن سال‌هاي عجيب‌تر سينماي فرانسه، تاحدي طرفدار كارگرداني كلاسيك -هيچكاكي كه در خود امريكا هم چندان محبوب نبود- باشد كه بخواهد از گفت‌وگوي مفصلي با او كتابي تهيه بكند. مسلما كساني كه تروفو را نه از روي مقالاتش كه از روي فيلم‌هايش مي‌شناختند، اشتياق و كنجكاوي غيرقابل‌وصفي نسبت به آنچه قرار بود اتفاق بيفتد داشته‌اند و قبل از تهيه كتاب، انواع و اقسام حدس‌ها را راجع به آن زده‌اند كه: تركيب هيچكاك و تروفو چه چيزي قرار است بشود؟!
زمان كه مي‌گويم، منظور نه فقط سال 1966 و حوالي آن (كه كتاب به طور رسمي منتشر شد)، همين زمان خودمان هم. همچنان كلي سرنخ (مثلا لحن تند ترفو و لحن شوخ هيچكاك) براي مشتاق و كنجكاو بودن وجود دارد تا مطالعه هرچه زودتر كتاب را به وسوسه‌اي شورانگيز تبديل كند.
شايد همين تصورات بيش از حد پر و بال گرفته باعث شد كه خود من بعد از اتمام كتاب، كمي دلسرد بشوم؛ به هر حال كتاب به دلايلي آنچه انتظار داشتم نبود و باز شايد همين تصورات باعث شد كه مستند «هيچكاك/تروفو» هم دلسردم بكند. طبيعي است كه اشتياق و كنجكاوي‌ام نسبت به اين مستند هم كم نبود؛ قرار بود از كتابي كه تماما مصاحبه است اقتباسي صورت بگيرد (باتوجه به اينكه جذبه چنين متني روي كاغذ گيراتر است و همچنين گفت‌وگوكنندگان اصلي هم در دسترس نيستند) و مهم‌تر اينكه اقتباس‌كننده و سازنده مستند كسي نبود جز كنت جونز؛ منتقدي خوشفكر و برجسته با سليقه‌اي مرموز، شخصي كه همواره در تحسين قلم قدرتمند و ذهن پويايش بوده‌ام. حركت عجيب جونز دقيقا انعكاس 2015 همان حركت عجيب تروفوست در آن سال‌هاي عجيب‌تر سينماي فرانسه. سوال اين است كه يعني كنت جونز به قدري كتاب «سينما به روايت هيچكاك» را دوست داشته كه حالا مي‌خواهد از روي آن مستند بسازد؟! دقت كنيد كه او نخواسته درباره‌ هيچكاك يا تروفو يا هيچكاك/تروفو مستند بسازد، بلكه خواسته از روي كتابي خاص فيلمي تهيه كرده باشد. بعيد است كه صحبت‌هاي هيچكاك درباره چگونگي مراحل توليد، انتخاب بازيگر و... (كه كليت كتاب هم همين است) نظر جونز را جلب كرده باشد (حال نه اينكه اين مطالب بد باشد)، يا شرح تئوري‌هايي از زبان هيچكاك كه مثلا: تعليق چيست؟ (واقعا جونز بيان‌هاي روان‌تر و كامل‌تري از بيان هيچكاك درباره تعليق سراغ ندارد كه حالا بخواهد به هيچكاك استناد كند!؟) يا اينكه: مك‌گافين چيست؟ (كه اين هم نكته‌اي بديهي در كتاب بود و تجربه سينمايي مي‌تواند به هركسي بفهماندش و اصلا تئوري‌اش هم متعلق به هيچكاك نيست) [1]. خلاصه تصور اينكه كنت جونز چه چيزي را مي‌خواهد ارايه بدهد بيشتر بر وسوسه‌ام انباشت و درنتيجه دلسردي بيشتري برايم به ارمغان آورد كه چرايي آن ذكر خواهد شد. اجازه دهيد ابتدا همچون روند معمول اين بررسي‌ها، تعدادي از تفاوت‌هاي اساسي مستند و كتاب را برشمارم.
نحوه بررسي‌ فيلم‌هاي هيچكاك در مستند، چه از نظر لزوم و عليت انتقال قسمت‌هاي خاصي از متن به تصوير (و قاعدتا عدم انتقال قسمت‌هاي خاص ديگري) و چه از نظر توالي زماني آثار هيچكاك، مهم‌ترين ويژگي مستند «هيچكاك/تروفو» به حساب مي‌آيد؛ ويژگي كه حالا سواي اينكه توانسته مخاطب را همراه بكند يا نكند (كه كرده) از اين جهت ارزش اصلي‌اش شناسايي مي‌شود كه توانسته مستند را به اثري شخصي براي جونز تبديل كند و تاحدودي مستند را از زير سايه كتاب بيرون بكشد. كتاب تروفو از آغاز فعاليت هيچكاك به صورت فيلم به فيلم جلو مي‌آيد و با خلق يك محور خطي، هم خلاقيت هميشگي هيچكاك را مي‌ستايد و هم طريقه پيشرفت آرام آرام او را قابل‌درك‌تر مي‌كند. جونز اما با درهم‌شكستن اين توالي زماني و تبديل آن محور خطي به يك ساختار دايره‌اي، جور ديگري به آثار هيچكاك نگاه مي‌كند؛ سكانسي از آثار انتهايي او را در ابتدا و سكانسي از آثار ابتدايي او را در انتها پخش مي‌كند، و مي‌شود گفت كه در وراي سكانس‌ها، جونز به صورت فيلم به فيلم هم آثار هيچكاك را مورد بررسي قرار نمي‌دهد و تنها به صورت درهم به چيزهايي اشاره مي‌كند (اگر اين حركت را نمي‌كرد، مشخصا زمان فيلم طولاني‌تر مي‌شد) . جالب كه اين اشارات درهم با موسيقي دلهره‌آور و ترفندهايي مثل رنگ‌آميزي‌هاي كامپيوتري و زوم-اين‌هاي آهسته به سمت متن كتاب، حس و حالي هيچكاكي را هم به مستند اضافه مي‌كند. همين چگونگي انتخاب‌ها شاكله اصلي مستند جونز (و احتمالا هر مستند اينچنيني ديگري) را تشكيل داده است. از بُعدي ديگر، درستي انتخاب‌ قسمت‌هايي از كتاب براي تصويرپردازي، كه حتما نكته بارزي در تصوير داشته باشند كه متن از ارائه كامل آن تقريبا عاجز بوده؛ مانند تصوير سقف شيشه‌اي در فيلم «مستاجر». مشخص است كه نشان دادن چنين نمايي به همراه نريشن بيشتر مخاطب را متوجه نبوغ هيچكاك مي‌كند تا خواندن متن به تنهايي؛ و خب همين چگونه انتخاب كردن‌ها سببي مي‌شود كه تماشاگري كه نه فيلمي از آلفرد هيچكاك ديده و نه چندان در پي يافت نكته‌اي در تصاوير سينمايي هست هم، با ديدن مستند شگفت‌زده شود و چيزي كه احتمالا نمي‌داند چيست نظرش را جلب كند.
در ادامه مبحث انتخاب مي‌توان اضافه كرد كه تاكيدات جونز و تروفو هم نسبت به يكديگر تفاوت‌هايي دارند، تروفو مشخصا در كتاب اين نكته را بيان مي‌كند كه «بدنام» و «پنجره پشتي» را بيشتر از آثار ديگر هيچكاك دوست دارد، همين هم مي‌شود كه بيشترين بررسي را در كتاب به اين دو فيلم اختصاص مي‌دهد. درحالي كه جونز از اين دو فيلم به سادگي عبور مي‌كند و در عوض روي «سرگيجه» متمركز مي‌شود. جالب كه در بررسي «سرگيجه» (در مستند) اين مطلب بيان مي‌شود كه فيلم در زمان اكران مورد استقبال قرار نگرفت و به قولي كشف نشد، كه احتمالا بيان اين مطلب نقدي بود بر تروفو (و كتابش) كه بزرگ‌ترين اثر آلفرد هيچكاك را در گفت‌وگوي خود ناديده مي‌گيرد.
تا همينجاي قضيه جونز يك ايراد بزرگ دارد. او اثر را شخصي كرده، اما به واسطه حذف و گزينش از مطالب كتاب، نه اضافه كردن چيزي ديگر. ايده موسيقي و رنگ‌آميزي و زوم كه ذكر شد هم آنقدر فراگير نيست كه به چشم بيايد و بيشتر در اوايل مستند خودنمايي مي‌كند. به شخصه انتظار داشتم كه جونز با حركتي حساسيت‌برانگيز در كتاب دست هم ببرد! - مگر خود هيچكاك بارها اين كار را نكرده؟!- چراكه خود كتاب به تنهايي مناسب اقتباس نيست. در مستند جونز هيچ‌چيز جديدي وجود ندارد: فيلم‌ها را كه ديده‌ايم، دقت فرم هيچكاكي كه جزيي از زندگي‌مان شده، كتاب را كه بارها ورق زده‌ايم، صداي اورجينال مصاحبه را كه گوش داده‌ايم، مراسم تقدير از هيچكاك و عكس‌هاي پشت‌صحنه هم كه در فضاي مجازي موجود است؛ متاسفانه چيز ديگري نمي‌ماند و در نهايت آنچه دليل جذابيت مستند است، متعلق به خود هيچكاك و تروفوست، نه جونز. ارايه جونز هرچند ايده‌هايي را درون خود دارد و خوش‌ريتم است، اما در حد انتظار خيالي‌مان كه: ناسلامتي كنت جونز است، نيست.
تفاوت ديگر كتاب با مستند، مصاحبه با كارگردان‌هاي مختلف است كه تقريبا يك‌سوم مستند را پوشش مي‌دهد. بله خب اين را هم جونز اضافه كرده، اما چه فايده وقتي كاركردي ندارد و حرف خاصي در آن وجود ندارد؟! نه به خاطر اينكه فيلمسازند و در حرف زدن كم‌تواناتر از منتقدين كه چنين نيست البته (مگر نقد بي‌نقص كريس ماركر بر «سرگيجه» از ياد مي‌رود؟)، بلكه به اين دليل كه حقيقتا هيچ نكته خاصي ذكر نمي‌كنند و به‌ جز ابراز احساسات، چيزي بر دانسته‌ها‌ي ما نمي‌افزايند، نه چيزي درباره هيچكاك و نه درباره خودشان؛ و چقدر خوب مي‌شد اگر فيلمسازان نگاه ساختاري خود را در تحليل هيچكاك دخيل مي‌كردند (شايد هم جونز اين اجازه را نداده). ضمن اينكه پخش همين گفت‌وگوها هم نامتعادل است و كفه سنگين‌تر ترازو به سمت فينچر و اسكورسيزي است؛ و آيا واقعا نظرات اين دو نفر مي‌توانست جالب‌توجه‌تر باشد يا نظرات وس اندرسون و جيمز‌گري و پل شريدر؟ يا چرا باگدانوويچ كه آشنايي نزديك‌تري با هيچكاك داشته و قبلا با او مصاحبه كرده و طبيعتا حرف بيشتري براي گفتن دارد، آنقدر زمان كمي در اختيارش قرار مي‌گيرد؟ يا حضور آرنو دپلشن؛ وقتي مستندي در سال 2015 ساخته مي‌شود، سير تحول مصاحبه‌كننده هم تا سال 2015 سنجيده و درنظر گرفته مي‌شود. چه كسي مي‌تواند كتمان كند (؟) كه به استثناي «يك داستان كريسمسي» دپلشن از بعد «استر كان» فيلم به فيلم افت نكرده است. آيا واقعا شخص بهتري نمي‌توانست جايگزين او بشود؟ (مي‌شود گفت حضور آساياس و زمان صحبت‌هايش، نمونه مناسبي است از آنچه بايد مي‌بود)
خلاصه كنم. مخاطب نوشته‌هاي كنت جونز با ديدن ساخته او، حسابي نااميد خواهد شد.
توضيحات:
 1- در نهايت هم حدسم در اين موارد درست از آب درآمد، هيچكدام از اين قسمت‌ها نظر جونز را به خود جلب نكرده بود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون