• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3670 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۰ آبان

طعم سگ

شهرام كرمي نمايشنامه‌نويس و كارگردان

 


هميشه آخر هفته و روزهاي تعطيل بيشتر با زنم دعوام ميشه. فكر كنم زنم دوست داره كه هيچ‌وقت خونه نباشم.
يكي از اون چيزايي كه بيشتر منو عصباني مي‌كنه علاقه شديد زنم به خريد ظروف شيشه‌اي و كاسه و بشقابه. سر هر ماه بايد پولي بابت خريد ماهيانه تقديمش كنم تا بتونه جنس جديد خريد كنه.
هر بار كه چيز جديدي مي‌خره اونا رو جلوم رديف مي‌كنه و منم بايد از خريد تازه خانوم تعريف كنم. اوايل يه كم غُر غُر مي‌كردم ولي فايده‌اي نداشت. چون در هر صورت زنم نمي‌خواست خريد ماهيانش رو متوقف كنه. براي همين ترجيح دادم فقط از سليقه خانم تعريف كنم. ولي هر بار كه اين كاسه بشقاب‌هاي شيشه‌اي رو توي قفسه بوفه مي‌ديدم آه از نهادم بلند مي‌شد. بديش اين بود كه هيچ‌وقت يادم نمي‌اومد كه تو اون ظرف و ظروف چيزي خورده باشم.
يه بار از زنم پرسيدم بد نيست يه چيزي با اين لوازمش كوفت كنيم. اما هيچ اتفاقي نيفتاد و فهميدم كه بايد خانم رو با اون عتيقه‌هاي لعنتيش به حال خودش بذارم. البته بايد اعتراف كنم خانمم سليقه خوبي داره ولي خريد يه سري شيشه و جنس كه فقط تزيين دكور خونه باشه براي من اصلا قابل هضم نيست. به خصوص كه براي پول بي‌صاحب اون صبح تا شب جون مي‌كنم. من تو عمرم مشروب نخوردم ولي چند سري گيلاس قد و نيم قد تو خونه داشتيم كه به هيچ دردي نمي‌خورد.
يكي از اون روزهاي تعطيل كه طبق معمول حال و حوصله هيچ كس رو نداشتم تو خونه دراز كشيده بودم. خانم يه سري ظرف شيشه‌اي جديد رو كه دور از چشم من خريده بود آورد به من نشون بده. انتظار داشت از سليقه و خريدش تعريف كنم. ولي اصلا دل و دماغ تظاهر مسخره هميشه رو نداشتم. پرسيدم:
- حالا اينا به چه دردمون مي‌خوره؟
همين حرف من باعث يه بحث مفصل شد. زنم اعتراض كرد كه چرا مثل مرداي ديگه نيستم. اين يكي از اون حرفاي هميشگي دعواهاي زن و شوهريه كه همه مردا معمولا از زناشون ميشنون. ولي اون روز اين حرف خانم حسابي عصبيم كرد. راستش تازگي صاحب يه همسايه شده بوديم كه زنش آخر پز و افاده بود. از اونا كه دماغش رو چند بار عمل كرده بود كه قيافه آدم بگيره. از همون اول از زن و شوهرش كه خيلي هم وضع‌شون توپ بود بدم مي‌اومد.
زن همسايه با رفتارش باعث شده بود سرعت خانم من در خريد لوازم جديد بيشتر بشه. خانم‌ها دوست ندارن جلو همديگه كم بيارن. زنم تحت تاثير خانوم همسايه تو كار گل چيني و تابلو سه‌بعدي هم رفته بود. همون روز به زنم گفتم دلم نمي‌خواد از ديگران تقليد كنيم. بعد ادامه دادم:
- اين بوفه لعنتي كه ديگه جايي براي وسيله جديد نداره. من اين همه پول ندارم كه تو بخواي اين چيزاي به درد نخور رو بخري. كي ميخواي از خريد اين آت و آشغالا دست‌برداري؟
- تا هر وقت دلم بخواد.
دعواي من و زنم بالا گرفت. حسابي عصباني شدم و سر زنم فرياد زدم. يه لحظه اختيار از دستم رفت و زدم هر چي ظرف و شيشه تو قفسه بوفه بود شكستم. جلو چشماي زنم همه اون عتيقه‌ها رو خرد و خاكشير كردم.
يكي از عادت‌هاي بد زنم اينه كه وقتي ميخوام كاري رو انجام بدم سعي نمي‌كنه مانعم بشه. اون روز اقلا مي‌تونست نذاره من اون ظرف و شيــشه‌ها رو بشكنم. ولي هيچ كاري نكرد. شايد ديگه از اون جنسا خسته شده بود. هر چند بعدها بهم گفت كه به خاطر اون كارم منو نمي‌بخشه.
حالا هنوزم آخر هر ماه مجبورم همون كار هميشگي زنم رو تحمل كنم. زنم تازگي تو فكر خريد يه بوفه جديد افتاده. ديگه همه جاي خونه پر از آشغالاي خانوم شده. منم عادت كردم كه فقط وقتي زنم چيز جديدي رو بهم نشون مي‌ده زوركي لبخند بزنم و بگم خيلي قشنگه عزيزم!
اين از اون رفتارهاي اجباري زندگي با زنهاس.
اما يه بار بالاخره تو چند تا ظرف شيشه‌اي شام خورديم. از اينكه زنم راضي شده بود كه با اون كاسه و بشقاباي توي بوفه غذا بخوريم تعجب كردم. ولي زنم خيلي زود اعتراف كرد كه از اون كاسه و بشقابا خسته شده و مي‌خواد يه سرويس جديد بخره. زنم كه مي‌دونست از تصميم جديدش خوشم نمياد پرسيد:
- غذا خوردن تو اين ظرفا چطوره؟
پوزخند زدم و گفتم:
- طعم سگ مي‌ده عزيزم!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون