• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3670 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۰ آبان

شپش‌هاي نسل جديد

سيد علي ميرفتاح

يك اتفاق بانمك افتاده كه حيف است درباره‌اش حرف نزنيم. اخيرا در تهران و بعضي شهرهاي بزرگ، روي سر بچه‌ها و لابه‌لاي تن و موي زن‌ها و مردها «شپش» رويت شده است؛ به قول فرانسوي‌ها بازار «اپوس» داغ شده است و به قول انگليسي‌ها «لوس ايز كامينگ.» حالا چرا دارم به زبان اجنبي حرف مي‌زنم؟ دليلش اين است كه شپشي كه اخيرا فراگير شده متفاوت است از شپشي كه قبلا پدر صاحب بچه ملت را درمي‌آورد. قديم شپش و كچلي مثل يك بلاي آسماني دور سر بچه‌ها مي‌چرخيدند. مال طبقات فرودست بودند. بايد قصه دوا ماليدن و زفت انداختن را از پدر و پدربزرگ‌هاي‌تان بشنويد تا ببينيد به چه زور و ضربي موفق شديم شپش‌ها را از شهر و ديارمان بيرون كنيم. قديم حمام كه به اين وفور نبود. اغلب بچه‌ها از گاو و گوسفند و خر و همسايه و همكلاسي شپش مي‌گرفتند و سرشان به خارش مي‌افتاد. يك دليل اينكه در مدرسه تراشيدن سر اجباري بود همين بود كه به كمك تيغ، محيط امن اين موجودات ريز را از بين ببرند. اصطلاح جنگل مولا را لابد شنيده‌ايد. اينها كه دير به دير حمام مي‌رفتند كله‌هاي‌شان عين جنگلي مي‌شد كه بهترين محيط براي زاد و ولد اين حشرات بود. براي همين در مدرسه‌ها و ديوانه‌خانه‌ها و نوانخانه‌ها و زندان‌ها اول كاري كه مي‌كردند اين بود كه كله‌ها را مي‌تراشيدند و شپش‌ها را بي‌خانمان مي‌كردند. يادم هست كه در مدرسه سالي چند بار از بهداشت مي‌آمدند و كله‌هاي‌مان را وارسي مي‌كردند... مداواهاي سنتي هم بود كه وحشتناك بود. بچه‌ها را مي‌بردند به حمام و سرشان دارو مي‌ماليدند. گاهي اين داروها خوب عمل نمي‌كردند و كله‌ها را عين كره‌ زمين مي‌كردند با قاره‌ها و جزاير و نصف‌النهار مبدا. اما هر طوري بود بشر توانست اول در شهر و بعد هم در دهات بر اين موجود خيره مقاوم غالب شود و از ميدان به‌درش كند. اما پري‌رو تاب مستوري ندارد. از در بيرونش كرديم و حالا از پنجره «پت»ها داخل شده است. فرقش اين است كه قديم شپش نماد فقر و فاقه و فلاكت و بدبختي و جهالت بود، حالا نماد سيري و پري و سويليزاسيون. نشنيده‌ايد كه مي‌گفتند فلاني شپشش منيژه خانم است؟ حالا منيژه‌خانم‌ها از راه رسيده‌اند. حالا بچه‌هايي گرفتار شپشند كه در خانه پاپي و ملوس سفيدبرفي و بل دارند. اين‌بار شپش به سراغ طبقه مرفه رفته و با آنها انس و الفت گرفته. در واقع شپش سال نود و پنج مثل بيست و دو اول نمره تلفن به نماد بچه پولداري و باكلاسي بدل شده است. در واقع آن شپشي كه رفت حالا با عينك آفتابي و لباس مارك‌دار و جيب پرپول برگشته و در جردن و ايران‌زمين، دور دور مي‌كند... اگر چهل سال پيش مي‌ترسيديم كه مبادا بازرس مدرسه در سرمان شپش ببيند، حالا مي‌توانيم سرمان را بالا بگيريم كه شپش داريم، ‌ايدز كه نداريم... يك وقت خدايي نكرده چنين استنباط نشود كه من با پولدارها بدم و مي‌خواهم به آنها طعنه بزنم يا با آنها كه درآپارتمان‌شان سگ و گربه نگه مي‌دارند دشمني دارم، نه؛ هرچند فكر مي‌كنم ما به حيوانات ظلم مي‌كنيم و براي اينكه از تنهايي‌هاي رقت‌بار دربياييم اين حيوانات بدبخت را به اسباب‌بازي‌هاي دخترانه و پسرانه تنزل مقام مي‌دهيم. خوب كه نگاه كنيم ما عموما به حيوانات –به طور اعم- و به پت‌ها –به طور اخص- ظلم مي‌كنيم... اما نكته‌اي كه اينجا قابل تامل است تغيير فرهنگ مريضي است. مريضي‌ها از بين نمي‌روند بلكه از حالتي به حالتي ديگر تبديل مي‌شوند. بر همين منوال هيچ بعيد نيست كه –خدايي نكرده، زبانم لال- زرده‌زخم و سياه‌سرفه و‌گري و پيسي و جرب هم برگردند و به جان طبقات بالاي جامعه بيفتند. يك عيب اساسي طبقات مرفه اين است كه به هرچيزي كه مختص آنهاست، مباهات مي‌كنند ولو شپش سر. اخيرا از آنجايي كه سگ و گربه دمده شده‌اند و كمي از اختصاصي بودن‌شان كاسته شده، بعضي‌ها به سراغ شير و پلنگ و ايگوانا و پيتون و رتيل رفته‌اند. در همين تهران در بعضي خانه‌ها لاين‌كينگ نگه مي‌دارند و در وان حمام‌شان تمساح پرورش مي‌دهند... خدا به خير بگرداند كه بيماري‌هاي مشترك با اين موجودات را نگيريم و عادت‌هاي وحشيانه اينها به طبع‌مان سرايت نكند. چرا نكند؟ مگر نه اينكه خيلي‌ها را مي‌شناسيم كه مثل مار پوست مي‌اندازند يا مثل كومودور نيش مي‌زنند، يا مثل گرگ مي‌درند، يا مثل مار مي‌خزند، يا مثل عنكبوت بقيه را به چشم صيد مي‌بينند و براي‌شان تار مي‌تنند... ببخشيد كه دوباره فرمانم به سمت طعنه چرخيد. عذر مي‌خواهم. منظورم چيز ديگري بود. مي‌خواستم بگويم كه مراقب باشيد كه يك وقت شپش‌هاي نسل جديد به تن و بدن و موي‌تان سرايت نكنند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون