مالك حسيني، محسن جوادي، مريم هاشميان و ندا مسلمي درباره دلايل عشق :
عشق واكنشي آگاهانه به ارزش معشوق نيست
هادي مشهدي
در بادي نظر چنين مينمايد كه عقل و عشق با يكديگر نسبتي ندارند و مشهور است كه دو طريق متفاوت دارند. اما اين امر به هيچوجه سبب نشده كه فيلسوفان به عشق نپردازند و نخواهند و نكوشند تا آن را با صورت بنديهاي مفهومي تبيين و فهمپذير كنند يا درباره آن نظر ورزي كنند. از همان بدو فلسفه، سقراط در همنشيني موسوم به ضيافت درباره عشق نظرورزي كرد و در طول تاريخ فلسفه اين تلاش تداوم پيدا كرد. حالا هم هري فرانكفورت (متولد 1929) فيلسوف امريكايي معاصر رسالهاي درباره عشق نگاشته با عنوان دلايل عشق كه به تازگي با ترجمه ندا مسلمي و مريم هاشميان، به همت نشر كرگدن انتشار يافته است. دلايل عشق تقريبا تمام مضامين مهم تفكر هري فرانكفورت را گرد آورده است. كار فلسفي او در اينجا چالشبرانگيز و نافذ است. مهمتر از همه، پرسشهايي بنيادين است، نه فقط براي فيلسوفان حرفهاي بلكه براي همه كساني كه دلمشغول پرسشهايي هستند از اين دست: چه چيزي در زندگي اهميتي اصيل دارد؟ ميان عقل و عشق چه نسبتي است؟ چگونه بايد زيست؟ و... نشست هفتگي شهركتاب به نقد و بررسي كتاب دلايل عشق اختصاص يافت. در اين نشست محسن جوادي استاد فلسفه، مالك حسيني استاد فلسفه و ندا مسلمي و مريم هاشميان مترجمان كتاب حضور داشتند كه در ادامه گزارشي از سخنانشان از نظر ميگذرد.
عاشقهاي بينياز از مفاهيم!
مالك حسيني
استاد و پژوهشگر فلسفه
حسيني دلايل مترتب بر صورتبندي مجموعه فكر و زندگي را تشريح كرد؛ وي اظهار داشت: اهميت فلسفه عملي يكي از دلايلي است كه نشر كرگدن را به چاپ و انتشار مجموعه فكر و زندگي واداشته است. كتاب محل نقد نيز ذيل فلسفه عملي قرار دارد. مراد از فلسفه عملي صورتبندي فكر فلسفي درباره موضوعات و اموري است كه در زندگي روزمره جريان دارند. بديهي است كه اين موضوعات بسيار گسترده، متنوع و حايز اهميت هستند. به نظر بسياري متفكران، پرداختن به فلسفه عملي نقش اوليه، اصلي و عمده فلسفه بوده است. فلاسفه يونان باستان در ابتداي تكون فلسفه چنين شأني براي آن قايل بودهاند؛ پرداختن به اموري كه با زندگي روزمره انسان سروكار دارند مراد و منظور ايشان بوده است. اين نه به اين معني است كه موضوعات انتزاعي و نظري مطرح نبوده است؛ اما شأن اوليه فلسفه همان بوده است. بسياري از صاحبنظران به اين مساله پرداخته و سير تاريخي آن را نيز تبيين كردهاند. با توجه به اين نظرگاه امروز نيز بايد شأن اصلي فلسفه همان موضوعات روزمره آدمي باشد.
وي ادامه داد: جز فلاسفه دوران باستان، بسياري از فلاسفه معاصر نيز بر اين امر تاكيد داشتهاند؛ مثلا كسي چون ويتگنشتاين كه فكر انتزاعي در آراي وي غلبه داشته است، تاكيد ميكند: اگر فلسفه نتواند در موضوعات ملموس روزمره كمك كند، بايد در چه موضوعي مفيد باشد؟ بنابراين اهميت فلسفه علمي يكي از دلايل شكلگيري مجموعه يادشده است. در سالهاي اخير در گستره زبان فارسي به اين مقوله توجه بسيار شده است؛ خشايار ديهيمي در تحقق اين امر موثر بوده است. نميتوان تصور كرد فكر فلسفي معطوف به موضوعات عملي، يگانه شيوه تفكر است؛ بايد به فكر غيرفلسفي در حوزه موضوعات يادشده نيز توجه شود (اين دليل ديگري است كه صورتبندي مجموعه فكر و زندگي را موجب شده است.)
مالك حسيني تاكيد كرد: بنابراين در مجموعه فكر و زندگي صرفا كتابهاي فلسفي گنجانده نميشود. انتخاب كتاب درباره عشق به عنوان نخستين كتاب در اين مجموعه كاملا اتفاقي بوده است؛ البته به عقيده من انتخاب مطلوبي است. اين اثر از حيث فلسفهورزي درباره عشق اثري حايز اهميت است و محل ارجاع آثار بسيار ديگر در اين حوزه واقع شده است.
وي در انتها به اجمال ديدگاههاي مولف كتاب دلايل عشق را تشريح كرد و اظهار داشت: بايد در نظر داشت گفتن درباره عشق نميتواند مفهوم روشني را به كسي بنماياند كه عشق را تجربه نكرده است؛ از ديگر سو او كه آن را تجربه كرده است به اين مباحث نيازي ندارد. اما از دو حيث ميتوان اين مفهوم را نگريست. اول اينكه عشق نوعي رابطه است كه در اينجا به دو انسان محدود ميشود. از نظرگاه ديگر اگر به ماهيت اين رابطه بنگريم بايد اجزاي تشكيلدهنده آن را دريابيم. ميتوان دو مولفه مهم را برشمرد؛ كسي كه چنين حسي را تجربه ميكند در خود شوق و اشتياقي را مييابد؛ مولفه ديگر ارزشي است كه شخص براي طرف مقابل خود قايل است. البته تقدم اين دو مولفه بر يكديگر خود محل بحث است.
مالك حسيني تاكيد كرد: آنچه در خور تاكيد است محدودنبودن اين مفهوم به حيطهاي خاص است؛ ميتوان از نظرگاههاي مختلف به آن نگريست. در رويارويي با اصطلاحاتي كه در زبانهاي مختلف ناظر بر اين مفهوم هستند نيز با دشواري روبهروييم؛ آنچنانكه اين مفهوم را نميتوان به يك قلمرو فكري اختصاص داد. توجه به مرز بين اصطلاحات نيز دشواري ديگري در اين باره است. در زبان فارسي از ديرباز آثار بسياري درباره مفهوم عشق نگاشته شده است؛ با اينحال بايد تحقيق بسيار در اين باره صورت گيرد. در فرهنگ غربي درك درست مفهوم عشق مستلزم توجه به كاركرد سه اصطلاح است؛ نخستين آنها اروس است كه در مباحث افلاطون بر عشق دلالت دارد. دومين اصطلاح فيليا است كه در فارسي بيشتر دوستي ترجمه شده است؛ در مباحث ارسطو بر اين مفهوم بسيار تاكيد شده است. سومين واژه آگاپه است كه بيشتر در انجيل تبلور يافته است؛ اگر مفهوم عشق را در مسيحيت پيبگيريم با اين اصطلاح رويارو ميشويم.
وي افزود: عدم توجه به تمايز اصطلاحات يادشده موجب صورت يافتن دركي نادرست از مفهوم عشق ميشود. بر اين اساس، اين مفهوم متناسب با اصطلاحاتي كه بر آن دلالت دارند، شامل متعلقهاي مختلف ميشود؛ يعني بايد دريافت عشق به خود، عشق به ديگري يا عشق به همنوع ذيل كداميك از مفاهيم يادشده قرار ميگيرند. به هر روي با مفهومي با اشكال متنوع روياروييم و ميدانيم بر زندگي انسان و تاريخ تاثير بسزايي داشته است.
ترامپ ياوهگو
ندا مسلمي
مترجم و پژوهشگر
مسلمي در ابتدا به معرفي مولف كتاب دلايل عشق پرداخت؛ وي تصريح كرد: هري گوردون فرانكفورت متولد ۱۹۲۹ در امريكا است؛ او در دانشگاههايي چون پرينستون، ييل و راكفلر به تدريس فلسفه مشغول بوده است. فرانكفورت مدارك ليسانس و دكتراي خود را در سالهاي ۱۹۴۹ و ۱۹۵۴ از دانشگاه جان هاپكينز دريافت كرد. مكتب فلسفي وي فلسفه تحليلي است؛ فرانكفورت به فلسفه اخلاق، فلسفه ذهن، فلسفه عمل، اراده آزاد، عشق و خردگرايي قرن هفدهم علاقه و گرايش داشته است. فرانكفورت از كانت، دكارت و ويتگنشتاين متاثر است. تفسير وي از عقلگرايي دكارت، دفاع از اختيار و اراده آزاد و خلق مثالهاي نغز منحصربهفرد موجب شهرت وي در ميان فلاسفه همعصرش شده است؛ بيشك ميتوان گفت او خالق مثالهاي نغز است. مثالهاي نغز فرانكفورت نشان ميدهند كه وقتي شخص عملي را انجام ميدهد، نميتوانسته است عمل ديگري را انجام دهد؛ به بيان ديگر مختار به انتخاب و انجام عمل ديگر نبوده است؛ حال آنكه باز هم ميتواند مسووليت اخلاقي داشته باشد. او در مقالهاي با عنوان «امكانهاي بديل و مسووليتي اخلاقي» با بيان يك مثال نغز به اصل امكانهاي بديل حمله ميكند. وي ضمن اشاره به مثال معروف فرانكفورت در تشريح مفهوم پيشين، به معرفي مهمترين آثار وي پرداخت و افزود: كتاب «درباره حرف مفت» يكي از مهمترين آثار وي است كه در سال ۲۰۰۵ به همت انتشارات پرينستون چاپ شده است. اين اثر در سال ۱۳۹۰ به كوشش الهه هاشميحائري به فارسي برگردان شده است. كتاب دلايل عشق نيز از مهمترين آثار فرانكفورت است؛ اين كتاب به سال ۲۰۰۴ منتشر شده است. از جمله مهمترين آثار وي ميتوان به «جديگرفتن خود و درست فهميدن»، «درباره حقيقت»، «ضرورت اراده و عشق» و «شياطين، رويابينان و ديوانگان: دفاع از عقل در تاملات دكارت» اشاره كرد. پرفروشترين اثر او درباره حرف مفت است. فرانكفورت در بخشي از اين اثر ميگويد: «حرف مفت نه دروغ است نه حقيقت. البته نميتوان آنها را كه حرف مفت ميزنند راستگو به حساب آورد؛ در عين حال نميتوان دروغگو خواندشان. هم فرد راستگو و هم فرد دروغگو از اين حيث كه هر دو به يكسان به حقيقت معطوفند با هم مشابهند. ناممكن است فردي دروغ بگويد، مگر آنكه بينديشد حقيقت را ميداند؛ بنابراين فردي كه دروغ ميگويد به حقيقت پاسخ ميدهد و تا اين حد به نوعي به آن احترام ميگذارد. اما كسي كه حرف مفت ميزند نه به حقيقت توجهي دارد نه به دروغ. تنها چيزي كه براي او اهميت دارد شانهخاليكردن از زير بار تعهد نسبت به حرفهايي است كه ميزند. » مسلمي تاكيد كرد: به عقيده فرانكفورت فرهنگي كه حرف مفت در آن رواج يابد در خطر انكار «امكان دانستن چيستي امور» قرار ميگيرد؛ از اينروي زيان حرف مفت بيش از دروغ است. او ميگويد: «عصر انقلاب ارتباطات، توليد حرف مفت را به ابعادي باورنكردني رسانده است. تلويزيون و اينترنت تقاضاي پاياننيافتني براي اطلاعات دارند؛ اما حقيقت به اندازه كافي موجود نيست. بنابراين عوض حقيقت، حرف مفت به اين رسانهها تزريق ميشود؛ همچنين علائمي آزاردهنده وجود دارد مبني بر اينكه مخاطبان رسانهها حرف مفت را ترجيح ميدهند. » وي در تشريح بيشتر مفهوم حرف مفت در آراي فرانكفورت افزود: او در مقالهاي با عنوان «دونالد ترامپ ياوهگو است» نيز به اين مفهوم پرداخته است؛ فرانكفورت در آنجا ميگويد: «دونالد ترامپ مثال بارز شخصي است كه در حوزه قدرت و سياست نه مطلع است و نه باهوش؛ گذشته از اين سخنان او در كمپينهاي انتخاباتياش قانعكننده نيست (نه توصيف توهينآميز اشخاص، نه خودستاييهايش)؛ به راحتي ميتوان دريافت كداميك از ادعاهاي ترامپ ارزش باوركردن دارد. دشوار است بفهميم حرفهاي مشكوك وي دروغهايي عمدي هستند يا صرفا ياوهگويي؛ تمايز ميان ياوهگويي و دروغ كاملا مشخص است. دروغگو ميداند حرفي كه ميزند كذب است؛ او عمدا حقيقت را تغيير ميدهد؛ اما براي ياوهگو صدق و كذب اهميت ندارد؛ ياوهگو در پي اين است كه باور و نگرش خاصي را به شنوندگان خود بقبولاند.» وي در انتهاي سخنان خود شرح نكاتي درباره كتاب دلايل عشق را نيز ضروري دانست و تصريح كرد: اين كتاب نسخه ويراسته درسگفتارهايي است كه فرانكفورت طي سالهاي ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ با عنوان تفكراتي درباره هنجار، عشق و اهداف زندگي، در دانشگاه پرينستون و كالج لندن ارايه كرده است. اين اثر نثري جذاب و زيبا دارد و از سوي بسياري صاحبنظران تحسين شده است. دلايل عشق برنده جايزه كتاب حرفهاي ـ تحقيقي در زمينه فلسفه از انجمن ناشران امريكا در سال ۲۰۰۴ است. به گفته فليپ الو كوين، فرانكفورت درباره مسائل مطرح در اين اثر به دقت در مدت زيادي انديشيده است؛ او مباحثي بديع و اصيل را با دقت و شفافيت طرح كرده است؛ در نتيجه اين اثر محركي قوي براي تامل در مباحث بيشتر به شمار ميرود. ريچارد موران نيز تصريح ميدارد كه فرانكفورت در صد صفحه تمامي افكار و موضوعات مطلوب خويش در حوزه عشق را بيان داشته است؛ ميتوان تمامي محاسن متون فلسفي را در اين اثر مشاهده كرد. مولف، عشق را كه در يك معنا به مثابه احساسي بشري مانند تنفر، خشم، ترس يا لذت است، به ظرافت و زيبايي به يك دغدغه فلسفي بدل كرده است كه خود باعث ايجاد پرسشها و پاسخهاي فراوان ميشود.
مسلمي تاكيد كرد: آلن سوبل نيز معتقد است كه ديدگاه فرانكفورت درباره عشق طبيعتگرايانه است؛ او دليلي براي عشق عنوان نميكند و در واقع عشق را طبيعي ميداند نه از روي دليل و منطق؛ از جايجاي اين اثر برميآيد كه مولف عشق را جزو بيولوژي تكويني انسان ميداند. پرسشهاي مطرح در كتاب دلايل عشق از بنياديترين پرسشهايي است كه نهتنها فلاسفه بلكه عموم افراد با آنها رويارويند. يكي از دلايل گزينش اين اثر براي ترجمه، موضوعات ملموس و دركشدني آن است. نويسنده در پي بسط مفاهيم انتزاعي بوده و همواره به تمايز سهمفهوم از يكديگر تاكيد كرده است: آنچه دغدغهاش را داريم، آنچه براي ما اهميت دارد و آنچه به آن عشق ميورزيم. با نگاه دقيق به ديدگاه فرانكفورت در مييابيم كه نظرات او براي زندگي امروزي كاملا راهگشا و مثمر ثمر هستند. او به زيبايي عشق را به دغدغهاي فلسفي بدل ميكند و راههاي مفيدي پيش روي ما قرار ميدهد. فرانكفورت با راهحل خود اميد را در دل زنده ميكند و متعاقبا راه پيشروي را ميگشايد. از نظر او عشق به انسانها كمك ميكند زندگيشان را شايسته زيستن كنند .
عشق، خود دليل است
مريم هاشميان
مترجم و پژوهشگر
هاشميان رويارويي خود با كتاب دلايل عشق را به سياحتي تشبيه كرد و درباره اين كتاب گفت: من اين اثر را غيرمنتظره يافتم؛ اين ويژگي در عنوان آن نيز وجود دارد. رويارويي با عنوان اين تصور را در پي دارد كه اثر حاوي دلايل و مباحث عقلي درباره عشق است. حال آنكه با خواندن يكسوم كتاب در مييابيم كه در خطا بودهايم؛ عشق خود به معنايي دليل نهايت عقلانيت عملي است؛ خود منبع دلايل نزد عاشق است. شكل بررسي مقوله عشق در اين اثر با تصورات متعارف درباره اين مفهوم متفاوت است. جالب توجه است كه مولف با كاربست شيوهاي تحليلي، تفكيك دقيق مفاهيم از يكديگر، حساسيت در انتخاب واژگان و تلاش براي وضوح مفاهيم سعي ميكند مخاطب را با اشتباهات متعارف درباره عشق آشنا كند.
وي اين ويژگيها را در گزينش دلايل عشق براي ترجمه موثر دانست و تصريح كرد: گويا عشق با شور و شوق و چون آنها متضايف است؛ حال آنكه كتاب دلايل عشق از اين حيث به مفهوم يادشده نميپردازد؛ اين خود از ديگر وجوه غيرمنتظرهبودن آن است. فرانكفورت وقتي ويژگيهاي عشق را برميشمرد بر اين امر تاكيد ميكند كه شوروشوق جزو ويژگيهاي عشق نيست و لزومي ندارد حتي عشق اصيل چنين مشخصهاي داشته باشد. مولف در يكي از رويكردهاي خود عشق را نوعي علاقه بيغرض به معشوق و بهروزي او تعريف ميكند. به زعم مولف بيغرضي نوعي ايثار را نيز در خود دارد؛ در يك عشق اصيل منافع عاشق بر ايثار وي منطبق ميشود. هاشميان در ادامه برخي مولفههاي اساسي كتاب دلايل عشق را برشمرد و اظهار داشت: اين اثر با اشاره به مفهوم حيرت و كاوش در برخي پريشانيها، پرسشها و دغدغههاي ما آغاز ميشود و با توصيه به شوخطبعي پايان مييابد؛ اين خود سيري جذاب است. فصل اول پرسشي كلي (هم ابتدايي و هم نهايي) را طرح ميكند: چگونه بايد زيست؟ اين پرسش از سنخ پرسشهايي است كه اگر پاسخ آن را نيابيم ذهن ما به نوعي فشار رواني دچار ميشود. اين پرسشي مبرم است؛ چرا كه به زندگي عملي ما ارتباط دارد؛ از اينروي فشار ذهني و اضطرابي كه در پي آن حادث ميشود در خور توجه است. براي پرداختن به اين پرسش بايد به قلمرو نوعي نظريه تعقل عملي ورود يابيم؛ اما دريافت نتيجهاي مبني بر اينكه نميتوان اين پرسش را در اين شكل پاسخ گفت، نيز يكي از مولفههايي است كه بر غيرمنتظرهبودن كتاب تاكيد ميكند. از اينروي كه اخلاق نميتواند پاسخي كافي و قانعكننده به اين پرسش بدهد.
وي افزود: بر اين اساس هري فرانكفورت پرسش يادشده را به مساله دغدغه داشتن مرتبط ميكند؛ دغدغه داشتن يكي از مهمترين مفاهيم اين اثر است كه در كنار دو مفهوم ديگر طرح شده است: آنچه براي ما مهم است و آنچه به آن عشق ميورزيم. نخستين تعريف انسان در فلسفه، او را حيوان ناطق ميخواند؛ حال آنكه در كتاب دلايل عشق تعريف ديگري از انسان درافتاده است؛ مولف وجه مميز انسان از حيوان را دغدغهمندي ميداند. او ادعايي طرح نميكند، مبني بر اينكه ديگر حيوانات فكر نميكنند؛ اما تاكيد ميكند بر اينكه تنها انسان ميتواند درباره چيستي خويش ژرفانديش باشد. به عقيده فرانكفورت اين وجه مميز انسان از حيوان است كه به مفهوم دغدغهمندي وابسته است. اساسا به زعم مولف مجموعه مفاهيمي كه به دغدغه انسان بدل ميشوند علاوه بر اولويتبندي آنها، پاسخ ما به پرسش چگونهزيستن هستند. اين رويكرد بر خلاف تصوري است كه در ابتداي كتاب براي مخاطب شكل ميگيرد.
هاشميان بر اهميت پرسش چگونه زيستن نزد مولف كتاب تاكيد كرد و گفت: پرسش يادشده به زعم وي پرسشي هنجارين است؛ اما براي پاسخ به آن بايد پيشتر پاسخي طرح شود براي اين پرسش واقعيتبنياد كه دقيقا و عملا دغدغه چه چيزي مطرح است؟ بر اين اساس كتاب دلايل عشق بر مفهوم دغدغهمندي و بررسي آن متمركز شده است. در آراي فرانكفورت مساله، ترجيح شيوهاي از زندگي بر شيوه ديگر است؛ از ديگر سو جستوجوي براهين نيز ضرورتي ندارد؛ بنابراين تنها دريافت و فهم شرايط ترجيح يادشده اهميت دارد. از اينروي علاقه به شخص يا چيزي دليل تلاش براي رسيدن به آن است؛ بنابراين عشق خود منبع دلايل است نزد عاشق و او به دلايل نياز ندارد. مولف ويژگيهايي را براي عشق برشمرده است؛ برخي از آنها ويژگيهاي مفهومي و ضروري هستند و برخي ديگر در برابر آراي متعارف اين مفهوم قرار دارند. عشق واكنشي آگاهانه به ارزش معشوق نيست؛ به اين معني كه عشق از آنجا كه معشوق ارزشمند است صورت نمييابد؛ بلكه او به واسطه عشق ارزشمند است. شور و شوق نيز جزو ويژگيهاي تعيينكننده عشق نيست. فرانكفورت عشق را به دقت از انواع شيدايي و وابستگيهاي مختلف متمايز كرده است؛ او بهويژه تاكيد ميكند بر اينكه روابط رمانتيك يا جنسي شكل اصيل عشق نيستد. وي تاكيد كرد: به زعم فرانكفورت اصيلترين شكل عشق، عشق به خود است (اين نظرگاه نيز به دور از انتظار است) عشق امري شخصي است؛ علاقه عاشق به معشوق يك علاقه عام يا ژنريك نيست؛ فرديت معشوق براي عاشق مهم است؛ اين نظرگاه عشق را از ساير انواع علاقه متمايز ميكند. هيچ ضرورت منطقي و عقلي موضوع عشقورزي را تعيين نميكند. سواي موضوع عشق، عشقورزي خود براي ما اهميت دارد؛ چرا كه ما به داشتن غايت نهايي نياز داريم. جز آن دچار ملال خواهيم شد؛ اين مفهوم نيز از نظر مولف بسيار جدي است؛ چرا كه حيات رواني را بهشدت تهديد ميكند. بنابراين عشق نياز ما به غايات نهايي را برآورده ميكند؛ مبدع ارزش نهايي است؛ از آنجاكه هم موجد ارزش ذاتي است و هم موجد اهميت، دليل نهايي عقلانيت عملي نيز است.
هاشميان در انتها به شرح مفهوم عشق به خود پرداخت و در شرح نظرگاههاي مولف در اين باره تصريح كرد: هري فرانكفورت مدعي است كه عشق به خود اصيلترين نوع عشق است. نظر وي در اين باره با عقايد كانت در تقابل است. او اثبات ميكند كه آنچه كانت «خود عزيز» ميداند معادل تنآسايي است؛ نهتنها با عشق همپوشاني ندارد، بلكه اغلب با آن در تقابل است. چهار مشخصه مفهومي و ضروري هر نوعي عشقي از نظر فرانكفورت علاقه بيغرض به بهروزي معشوق، شخصيبودن ناگزير عشق، احساس يگانگي عاشق با معشوق و استلزام قيودي بر اراده است. اگر اين مشخصهها را بپذيريم، خوددوستي به كمال آنها را در خود دارد و از انواع ديگر (حتي عشق به فرزند) بيآلايشتر است. مولف در انتهاي كتاب تاكيد ميكند، يكدل بودن نهتنها با حدي از عدم كمال اخلاقي سازگار است، بلكه حتي با شرارت نيز سازگار است؛ بنابراين خوددوستي به هيچروي ضامن درستكاري ما نيست؛ قرار نيست عشق، ما را به موجوداتي بهتر بدل كند؛ بايد زندگي ما را شايسته زيستن كند؛ زندگياي كه تهي از معنا نيست.
عشق، معطوف به خير
محسن جوادي
استاد و پژوهشگر فلسفه
محسن جوادي در ابتدا بر دشوار بودن ترجمه كتاب دلايل عشق تاكيد كرد؛ تلاش مترجمان را ستود و شرح نكاتي انتقادي را ضروري دانست؛ وي اظهار داشت: آنچنانكه گفته شد، آنچه عشق خوانده ميشود، از جنس ميل است؛ ميلي كه نوعي دغدغه است و از آنپس دغدغه به عشق بدل شده است. در ابتدا اميال وجود دارند؛ برخي از آنها اهميت ندارند و نگراني و دغدغهاي را نيز در پي ندارند. ميلي كه مانايي و دوام آن را جويا ميشويم، به دغدغه تبديل ميشود. مولف بارها تاكيد كرده است كه در صورت عدم وجود دغدغه هيچچيز براي ما اهميت ندارد؛ به عقيده او برخي دغدغهها به عشق تبديل ميشوند. فرانكفورت بر اين امر نيز تاكيد ميكند كه در صورت نبود دغدغه استدلال عملي نيز محقق نميشود؛ به اين معنا كه استدلال عملي مشروط به پاسخدادن به پرسشي واقعيتبنياد است .
وي تاكيد كرد: اين نظرگاه تز اصلي كتاب دلايل عشق است؛ به قولي شايد اين راي مولف قرينه نظرگاه ويتگنشتاين باشد؛ بر اين اساس شايد بتوان گفت در حوزه عقل عملي، عشق خود مبنايي ندارد، اما مبناي عملها و دلايل عملي است. به نظر ميرسد از منظر فلسفه اخلاق اين نظرگاه تازه نباشد؛ ارسطو نيز بر اين مضمون تاكيد كرده است؛ اگر كسي دغدغه سعادت نداشته باشد، استدلال عملي بيمعني است؛ ما درباره غايات نميانديشيم، بلكه براي رسيدن به آنها فكر ميكنيم؛ گويا غايات خود موضوع فكر نيستند. از اينروي به نظر ميرسد فرانكفورت از مباني ارسطو خوانشي بر مبناي نظريات هيوم درانداخته است؛ به زعم وي معناي واقعيتبنياد تغيير ميكند. اما مفهوم واقعيتبنياد در اين اثر به طبيعتبنياد تغيير كرده است؛ البته نه طبيعت به مفهوم ارسطويي آن؛ گويا نوعي لوگوتراپي مطرح است؛ به اين معنا كه آنچه در ما رضايت ايجاد ميكند ميتواند مبناي استدلالهاي عملي باشد.
جوادي، صحت و درستي اين مسير را محل پرسش دانست و تصريح كرد: در اين باره ارسطو خود نقد مطلوبي را ارايه كرده است؛ اصطلاح فكر و نظر نزد ارسطو متفاوت است؛ مراد او اين است كه به غايات به عنوان وسيله و ابزار نمينگرد؛ حال آنكه مباحثي را در مياندازد درباره مطلوبيت پي گرفتن لذت، افتخار و چون آنها؛ او دلايلي را در رد يا تاييد اين گزارهها طرح ميكند بنابراين دلايل وجود دارند؛ نه از آندست كه تفكر خوانده ميشود. در آراي ارسطو انواع دلايل مطرح است؛ اما شايد دلايل عقل عملي درباره گزارههايي از ايندست صدق نكند. بايد در نظر داشت كه استدلال عملي نيز قدري ابهام دارد؛ دانش عملي معاني متعددي دارد. دانش عملي ميتواند در ساختارهاي عمل مطرح شود و تغيير رويهاي را در پي داشته باشد بنابراين يكي از اشكالات اساسي در اينجا گويا خوانش ارسطو بر مبناي آراي هيوم است؛ در پي آن اين تلقي درافتاده است كه هر غايتي در قالب واقعيتبنياد ميتواند به استدلال عملي بينجامد. در اينصورت نميتوان غايات را نقد كرد و استدلال عملي از معنا تهي ميشود؛ گويا اين رويكرد به حذف اخلاق ميانجامد.
وي تاكيد كرد: به نظر ميرسد در كتاب دلايل عشق اصطلاحاتي چون طبيعت يا واقعيتبنياد به نادرست معني شدهاند و بايد درباره آنها تامل شود. مولف در اين اثر ميان اميال درجه اول و اميالي كه بر آنها ناظرند تفاوت قايل شده است. گويا فرانكفورت در اين حوزه از شخصي به نام ژوزف باتلر متاثر است؛ اما ارجاعاتي در اين باره طرح نميكند. در جايي ديگر مولف هنجاريت را مبتني بر واقعيتهاي نزد ما ميداند؛ حال آنكه اين واقعيتها متفاوت هستند؛ به اين ترتيب بايد نوعي نسبيت را در حوزه اخلاق پذيرفت. برخي صاحبنظران براي فرار از نسبيت اخلاقي ادعا ميكنند كه نهاد مشترك ميان ما وجود دارد؛ از اينروي دغدغههايي واحد داريم و در نتيجه هنجارها به نوعي ثبات دچار ميشوند.
جوادي ضمن اشاره به ديگر آراي فرانكفورت شرح نكته انتقادي ديگري را ضروري دانست و اظهار كرد: برخي از تعابير اين اثر در شرح ويژگيهاي عشق، به آراي جامي در اين باره شبيهند. چهار ويژگي يادشده در رسالهاي از وي طرح شده است. اما برخي فلاسفه چون خواجه طوسي معتقدند كه جنس محبت يا عشق ريشه در جايي دارند كه نقصي وجود دارد؛ به زعم ايشان رويكردهاي اينچنيني بايد معطوف به خير باشند. بنابراين در تعاريف حكماي اسلامي فاعليت انسان بدون غرض ممكن نيست. نكته ديگر اينكه ضمن خواندن اين كتاب ميتوان برخي آراي كييركگور را نيز به ياد آورد. اما به نظر ميرسد مولف در اين باره برداشت نادرست داشته است؛ گويا او برداشتي وظيفهگرايانه از اخلاق دارد. حال آنكه اگر از منظر ارسطو بنگريم چنين آسيبي طرح نميشود.
وي افزود: مولف ميان شهوت و شيدايي فرقهايي را قايل شده است؛ حال آنكه مبناي آن را شرح نميدهد. اگر بيمبنايي در نظر باشد رويكردهاي يادشده هم در گستره عشق قرار ميگيرند؛ تنها نميتوان آن را از ويژگيهاي صورياش جدا كرد؛ مثلا كسي تنها به دنبال لذت است و اين ميتواند علاقهاي بيغرض باشد؛ به عبارتي ديگر آنچه ارزش حقيقي دارد ارزش ذاتي يافته است. فرانكفورت تاملات مطلوبي را طرح كرده است اما به نظر ميرسد اين اثر آغاز راه براي تاملات بعدي در اين حوزه است .