صادق زيباكلام
درخت اعتدال
بارور خواهد ماند
شخصيت آيتالله هاشميرفسنجاني را بايد به دو قسمت زماني مختلف تقسيم كرد؛ بخشي كه به قبل از تمايل ايشان به اعتدال و ميانهروي مربوط ميشود و بخشي ديگر كه با روي آوري ايشان به اعتدال و ميانهروي و شايد هم بتوانيم بگوييم اصلاحات، آغاز و تا پايان عمرشان ادامه مييابد.
دوران قبل از انقلاب كه همراه با مبارزه بود و بعد از آن نيز با جنگ آغاز شد، براي هاشميرفسنجاني معتدل و ميانه رو خيلي مجال بروز و ظهور را فراهم نكرد. اما واقعيت مطلب اين است كه هاشمي پس از جنگ و بعد از فوت امام و در دوران نخستين رياستجمهورياش بود كه فكر ميكرد با توجه به اينكه ديگر جنگ تمام شده و مشكلات داخلي هم نداريم پس ميشود به طور جدي به دنبال سازندگي ايران رفت.
هدف ايشان اين بود كه ايران را تبديل به يك ژاپن اسلامي كند يا حداقل اگر اين آرزو خيلي دور دست باشد ايران را تبديل به يك مالزي يا تركيه سازد. جالب اينجاست كه در آن روزها نه تركيه، تركيه امروز بود و نه مالزي، مالزي امروز.
ايشان به هيچوجه هم پيشبيني نكرده بود كه اين آرزو ممكن است تحقق پيدا نكند اما دلايل مختلفي باعث شدند كه آن بنيان اقتصاد آزاد و اصلاحات عميق اقتصادي كه ايشان ميخواست در اقتصاد كشور به وجود بياورد و اقتصاد دولتي و ناكارآمد ايران را كه آن موقع هنوز فاسد نشده بود، به اقتصاد بالنده آزاد تبديل كند، انجام نگيرد. در واقع مهمترين آرزوي ايشان در دوران پس از جنگ رسيدن به همان اقتصادي بود كه در مالزي، تركيه، برزيل، آرژانتين، هند، چين و در يك دو جين كشور ديگر، توانسته بود آنها را از اقتصاد در حال توسعه به اقتصاد بالنده و توسعه يافته تبديل كند. در اين دوران ايشان نه توجه چنداني به توسعه سياسي ميكرد و نه اهداف و آرمانهاي جامعه مدني برايش از اهميت زيادي برخوردار بود. چون معتقد بود كه مهمترين نياز كشور تنها
اقتصاد است.
اما در همين دوران بالاترين خدمت ايشان پايان دادن به جنگ بود. شايد اگر پاي هاشميرفسنجاني وسط نبود و شايد اگر اطمينان و اعتمادي كه امام به ايشان داشت، وجود نداشت جنگ ميتوانست ادامه يابد و همه كشور را در خود فرو ببرد. اما ايشان با تمام توان كوشيدند و با وجود مخالفتهايي كه همان موقع هم جريانات تندرو با ايشان داشتند، توانستند در حقيقت جنگ را تمام كنند. چه از بابت تمام كردن جنگ و پذيرفتن قطعنامه 598 و چه از بابت اينكه ايشان با وجود همه فشارها در دو دهه پايان عمر خود پاي اعتدال و ميانه روي ايستادند و هيچوقت از دايره غضب تندروها خارج نشدند و بغض و كينه تندروها نسبت به ايشان همچنان ادامه پيدا كردند.
هاشمي اما از اواخر دوران دوم رياستجمهوري به تدريج متوجه شد كه جريان راديكال و تندرو عملا مانع از اين هستند كه هم در اقتصاد بشود تغيير و تحولي به وجود آورد و هم بشود با دنيا و غرب، تنشزدايي كرد. بنابراين از اين مقطع به بعد ايشان كم كم و به تدريج به هاشمي دوره دوم زندگي سياسياش كه اكبر هاشميرفسنجاني معتدل، ميانهرو و نزديك به اصلاحات بود، تبديل شد. اين تغيير موضع ايشان باعث شد مورد غضب، خشم و كينه تندروها قرار بگيرد.
هاشمي در دو دهه پايان زندگياش به خصوص پس از حوادث و رويدادهاي 22 خرداد 88 با جريانات تندرويي كه از ايشان بغض و كينه شديدي در دل گرفتند روبه رو شد آنگونه كه حتي ميتوان گفت كه كينه تندروها نسبت به ايشان از آقاي خاتمي هم بيشتر بود. به هرحال همانطور كه شاهدش بوديم در دو دهه اخير جريان تندرو از هيچ توهيني، از هيچ بيادبي و از وارد كردن هيچ افترايي به ايشان فروگذاري نكردند.
معتقدم كه بزرگترين ميراث اكبر هاشميرفسنجاني اين بود كه بالاخره توانست اعتدال و ميانه روي را به عنوان يك جريان در كشور تحقق ببخشد در حالي كه خيلي از جريانات، بزرگترين افتخارات خود را دشمني با ديگران، صدور انقلاب و از اين دست مسائل ميدانند. در اينچنين كشوري اگر يك نفر اعتدل و ميانهروي را به صورت يك جريان نهادينه كند، دستاورد عظيمي است.
خيليها ميگويند اصلاحات يتيم شد، اعتدال يتيم شد اما بنده اصلا اين اعتقاد را ندارم، بلكه معتقدم كه ريشه نهال اعتدال و ميانهروي و اصلاحاتي كه ايشان كاشته، گرفته و هيچ گونه نميشود آن را ريشهكن كرد. باز برخلاف عدهاي كه معتقدند سبد راي روحاني در انتخابات تكان خواهد خورد و آراي او كاهش خواهد يافت هم معتقدم كه برعكس، همچون رد صلاحيت هاشمي در سال 92 كه ما شاهد به راه افتادن راي ميليوني براي حسن روحاني بوديم، فوت ايشان اتفاقا در كوتاهمدت باعث افزايش آرا در سبد راي روحاني هم خواهد شد. ولي همانطور كه گفتم مهمتر از انتخابات و آثار و تبعات كوتاهمدت رحلت هاشمي، اين است كه نهال درخت اعتدال و ميانهروي بارور خواهد ماند.