• ۱۴۰۳ شنبه ۲۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3726 -
  • ۱۳۹۵ يکشنبه ۳ بهمن

خودكشي

صفي يزدانيان

آن منطقه براي كودكان دهه 40 روياي محض بود. فروشگاه فردوسي براي بچه‌ها سينمايي داشت كه به آن پرديس نمي‌گفتند اما عين بهشت بود. بهشتي كه براي رسيدن به آن كافي بود سوار پله‌برقي بشوي. بالاتر از فروشگاه آن سوي چهارراه در ساختمان پلاسكو هم مي‌شد خوش بود. صداي فواره‌هاي حوض در طبقه اول بر هر صداي ديگري سوار بود و مگر بچه از دنيا چه مي‌خواست جز فيلم خوب و ساندويچ و فوران اميدي به زندگي در پيش‌رو.
اما از همان وقت به عنوان نخستين ساختمان بلند تهران مي‌گفتند پلاسكو معبود كلافهگاني هم هست كه زندگي را از روبه‌روتر تجربه كرده بودند و شكستگي روحي يا عاطفي يا هرچه مي‌بردشان به پشت‌بام پلاسكو تا خودشان را از آن بالا پرتاب و تمام كنند. اين شد كه خودكشي‌هاي پلاسكو چيزي از زيبايي فواره‌ها و خوشمزگي ساندويچ‌ها و طبقه آكواريوم‌هايش كم مي‌كرد. طبقه‌اي كه در آن نمايش‌هاي پريان دريايي راه مي‌انداختند و افرادي بي‌حوصله را پولكپوش مي‌كردند تا جلوي ويترين ماهي‌هاي واقعي دراز بكشند كه حتي براي كودكان پنج شش ساله حسي نه از ذوق و شوق كه از رقت داشت.  چه بسيار ساختمان‌هاي بلندتر كه بعد از پلاسكو ساخته شدند اما همان چند طبقه همچنان براي سقوط از مقام زيستن همچنان بس بود.  و اينچنين هر چيز مدرن در پس ذهن كودكان آن سال‌ها با خودش چيزي نگران‌كننده، چيزي ناشاد و احساسي از خودويراني را هم همراه مي‌آورد.  آن كه به فكر خودكشي مي‌افتد واقعا برايش چيزي در پيش‌رو متصور نيست. شايد ديگركلافه است از تنهاگذاشته شدن، از وانهادگي، از بي‌اعتنايي جهان پيرامون مشغول به كسب‌وكار خود.
حالا معبود خودكشندگان خود نيز مرده است. خودش از ارتفاع خودش سقوط كرده است. خودش را كشته است و بي‌رحمانه همراه خودش جان‌هاي نازنين ديگري را هم كه آمده بودند تا جلوي مرگ را بگيرند زير آوار برده است. خاطيان سهيم در اين سقوط در نهايت تفاوتي با مقصران خودكشي‌هاي آن سال‌هاي فواره، يا سال‌هاي نمايش‌هاي بي‌شكوه پريان دريايي افسرده، ندارند. اگر آنجا زني دل آن مرد را يا مرد بيخيالي دل آن زن را كه از بالاي پلاسكو آخرين نگاه را به خيابان استانبول مي‌انداخت شكسته بود، حالا هم بي‌مسووليتي، بي‌تفاوتي و بي‌خيالي همگاني بود كه كنار ايستاد تا ساختمان روياهاي مرده فروبريزد و حالا كه نماد تهران نوشونده ملتي را عزادار كرده است خود را به پيكر ويرانش برساند تا كنارش عكس يادگاري بگيرد و اين هنوز يكي از زشتي‌هاي بسيار شهري است كه با همه هيبتش روز به‌روز بيشتر به اتاق انتظار خودكشي شبيه مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون