مرد باراني به خاك سپرده شد
ندا آل طيب
سرانجام ركنالدين خسروي پس از بيست و چند سال به خاك ايران رسيد اما اينبار پيكر بيجانش بود كه وارد وطن شد تا براي هميشه در خاك ميهن آرام بگيرد. صبح روز جمعه 8 بهمن ماه جمعي از هنرمندان تئاتر در هوايي سرد و باراني در تالار وحدت گرد هم آمدند و با حسرت و حرمان و اشك، هنرمندي را روانه خانه ابدي كردند كه سالها از كشورش دور بود؛ ركنالدين خسروي يكي از هنرمندان تاثيرگذار تئاتر كه دهه 60 به لندن مهاجرت كرده بود. حجتالاسلام دعايي بر پيكر او نماز گزارد. به گزارش ايسنا در آغاز برنامه الهام پاوه نژاد كه اجراي برنامه را بر عهده داشت، يادداشت سيمين خسروي را خواند. او در اين متن كوتاه از همسرش به عنوان معلمي دلسوز ياد كرد كه همواره به توازن و صراحت بيان ميكرد از شاگردانش بسيار آموخته است. حتي در دوران بيماري تا زماني كه ذهنش ياري ميكرد سعي در آموختن و آموزش داشت. خسروي بسيار ساده و بيادعا زيست. وي در جمع شاگردانش بذري را آبياري كرد كه نسل آينده نيز از آن بهرهمند خواهند شد.جمال ميرصادقي، نويسنده و دوست ركنالدين خسروي ديگر هنرمند حاضر در اين برنامه بود. او كه نميتوانست روي صحنه برود و صحبت كند، متني را نوشته بود كه خوانده شد. در بخشي از اين متن آمده: «مثل يك شاپرك نقرهاي امروز به اينجا گرد آمدهايم و در سوگ بزرگي سر خم كرده ايستادهايم. هر بار فكر كردم سوگ براي من خواهد بود، اما چنين نشد. مرد بزرگي كه بر سوگ او نشستيم براي هويت وجودياش و ماندن در اين سرزمين هر آنچه از دستش برميآمد و شرافتش اجازه ميداد، انجام داد و در راه رسيدن به آن مبارزه كرد اما چون نتيجه نگرفت چارهاي جز ترك تلخ و دردناك اينجا نيافت. » او كه از رنج دوست خود در واپسين سالهاي زندگياش اندوهگين است، در ادامه مطلب خود نوشته است: «دوست 60- 50 ساله من، چهار سالي بيشتر از من زندگي كرد كه اي كاش كمتر ميزيست و مرگ را هر روز در برابر خود نميديد و عذاب نميكشيد. اين جبار(بيماري) هر لحظه چنگ ميانداخت و تكهاي از وجود مبارز و مقاوم او را ميكند و سرمايه هنري را با خود ميبرد. اگر آنها نتوانسته بودند او را بشكنند اين سنگدل شكست و تباه كرد. خبر را تلويزيون خارجي به من داد و من فرو افتادن درخت تناوري را ديدم. آن جبار آخرين ضربهاش را بر او وارد آورده بود. تف بر او كه چنين عذاب جانكاهي را بر او تحميل كرده بود.» ايرج راد ديگر سخنران اين برنامه بود كه صحبت خود را با تسليت گويي به خانواده و دوستان خسروي آغاز كرد. او به سالهاي دوري خسروي از كشور اشاره كرد و گفت: «در تمام 20 سال كه از وطن دور بود همه او را به ياد داشتند و او را دوست ميداشتند، چرا كه او به پرورش شاگرداني همت گماشت كه اكنون از بزرگان تئاتر اين مملكت هستند. استاد در هنر نمايش آنها زنده است. ركنالدين خسروي با آرامي و سكوت كاري ارزشمند را در اين مملكت بنا نهاد چه در اداره هنرهاي دراماتيك و چه در سالهاي تدريس و از همه مهمتر كار نمايشي كه انجام ميداد.» اين بازيگر تئاتر از فداكاريهاي خسروي براي اين هنر نيز سخن گفت: «همهگونه فداكاري براي اين كار انجام داد. كساني كه براي تئاتر انگيزهاي نداشتند پيش او جايگاهي نداشتند، زيرا براي او تئاتر مقدس بود و با آن شوخي نداشت. مادامي كه خارج از كشور بود، همواره دلواپس تئاتر بود و از حركت تئاتر در ايران آگاهي داشت. توصيه داشت تا تئاتر سرپا بماند و زنده باشد و حركت سازندهاي در تئاتر انجام شود.» علي مرادخاني، معاون هنري وزارت فرهنگ و ارشاد هم از محبوبيت خسروي نزد هنرمندان تئاتر سخن گفت: «زماني كه خبر فوت او رسيد، آشفتهحالي را در چهره همه دوستان تئاتري ديدم، تلاطم در بين آنها بود كه عمق دوستي سالياني دور و دراز را نشان ميداد. به عنوان كسي كه دورادور ركنالدين خسروي را ميشناختم و با آثارش آشنايي داشتم، زماني كه با دوستانش حرف ميزنم، هر كدام خاطراتي دارند و از او به عنوان يك مرد بيبديل ياد ميكنند. اينكه از او به اين خوبي ياد شود سعادت است. خسروي براي تاريخ مردم يك نام نيست. از اين نظر به او تبريك ميگويم.» مرادخاني همچنين توصيه كرد مستندي درباره خسروي ساخته شود. اكبر زنجانپور ديگر هنرمند تئاتر هم از تنهايي خسروي گفت و از آلزايمري كه در واپسين سالهاي عمرش به آن دچار بود: «تمام آلزايمريهاي دنيا به تنهايي رفتند به جهاني تنهاتر. ركنالدين خسروي هم به تنهايي رفت. همه تنشها و حالتهايي كه دنبال كشف حقيقت بود با رفتناش به تنهايي دانه دانه از او جدا شد. براي همه كساني كه سخت كار ميكنند و به هر طريقي و پاي حرف خود ميايستند، سخت ميگذرد؛ خيلي سخت خيلي سخت.»