• ۱۴۰۳ شنبه ۶ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3731 -
  • ۱۳۹۵ شنبه ۹ بهمن

نگاهي به «لاك قرمز»

لاك خيس

محمدرضا مقدسيان

«لاك قرمز» ماجراي پرشي بلند از كودكي به زنانگي و مادرانگي است بر بستري كه مردان خالي از خاصيت شده‌اند و كمتر زني است كه بتواند يك تنه بار زندگي و مسووليت‌هايش را بر دوش بكشد. اين همه اما به اين معنا نيست كه «لاك قرمز» فيلمي به‌شدت زنانه و ضد مرد است، بلكه به اين معناست كه «لاك قرمز» بنا را بر عزت‌نفس داشتن و سرفرود نياوردن گذاشته و در مسيري كه كمتر زن يا مردي توان تحمل آن را دارد از درستي و اخلاق سخن گفته و صبري تراژيك را به تصوير كشيده است. در «لاك قرمز» همه‌چيز از معصوميت و كودكانه‌ها آغاز مي‌شود به معصوميت و بزرگسالي ختم مي‌شود. در اين مسير سبيل و ابهت عرفي مردانه بي‌معنا مي‌شود و هميت و جديت است كه فراجنسيتي رخ مي‌نماياند.
«لاك قرمز» از جنس سينماي به اصطلاح اجتماعي سربرآورده و تلاش كرده بر مسيري گام بردارد كه بزرگاني همچون رخشان بني‌اعتماد و كيانوش عياري سراغي از آن گرفته‌اند. نتيجه اما چندان قرابتي با مجموعه آثار بزرگان و اين جنس نگاه در سينما ندارد. تنها داشته اين فيلم از تمام آن داشته‌هاي تاريخي در دل سينماي ايران، دغدغه است و بس.
«لاك قرمز» در عين دغدغه‌مندي نماينده تام و تمام درام اجباري و داستان‌گويي باسمه‌اي است. نخستين و قابل اعتنا‌ترين دغدغه كه تماشاي «لاك قرمز» را ميسر مي‌كند، دغدغه اخلاقي و انساني حاكم بر فيلم است. دختر نوجواني كه تلاش مي‌كند از ميان تمام نامرادي‌هاي روزگار به سلامت بيرون بيايد و در كنار خانواده سربلند زندگي كند. اين اما ايده فيلم يك خطي است و در مقام عمل «لاك قرمز» به اثري شعاري و گل‌درشت مي‌ماند كه تنها دغدغه‌اي اخلاقي بر آن حاكم بوده و توان دراماتيزه كردن ايده‌ها و تبديل كردنشان به فيلم و سينما را ندارد. پاشنه‌آشيل اصلي‌ «لاك قرمز» نه لزوما كارگرداني يا شيوه بازي بازيگران بلكه داستان‌پردازي و چيدمان رخدادها و وقايع براي عزيمت از نقطه گره‌افكني ابتدايي (مرگ پدر) تا ايستگاه نهايي است.
در دنياي «لاك قرمز» ابر و باد و مه خورشيد و فلك در كارند تا به طرزي غلو شده رخدادها و وقايعي كه مي‌تواند از يك سو از اكرم، يك شخصيت مظلوم و ترحم‌برانگيز اما قوي و مستقل ترسيم كند و از سوي ديگر مخاطب را قانع كند كه اكرم زندگي سختي دارد (خيلي خيلي سخت!). شدت تصنعي بودن اين چيدمان تا جايي بروز پيدا كرده است كه تفاوتي ميان عريضه‌نويسي و روضه‌خواني با چيزي كه تحت عنوان فيلمنامه شاهدش هستيم به چشم نمي‌خورد. در دنيايي كه ما مي‌بينيم، اكرم دختري است معصوم و مهربان كه در دل خانواده‌اي از هم گسيخته سالم و سربلند زندگي مي‌كند و حتي تلاش دارد جاي خالي پدر و مادر را براي برادر و خواهر كوچكش پر كند. تا اينجا مخاطب شخصيت اكرم، آرزوهاي ساده و معصومانه و محبت بي‌دريغش به خانواده را شناخته است. جداي از كيفيت اين شكل معرفي، مي‌توان پذيرفت كه فيلم تا اين مقطع به درستي و طبق قواعد رايج تلاش مي‌كند مخاطب را با منطق حاكم بر اثر آشنا كند. قصه اما از جايي شروع مي‌شود كه پدر فوت مي‌كند. از اين نقطه به بعد گويي فيلمنامه‌نويس تمام هم و غمش را معطوف به هوار كردن تمام بدبختي‌هاي دنيا بر سر اكرم از يك سو و تلاش براي سر بيرون نگه داشتن از اين باتلاق از سوي ديگر كرده است. تلاشي كه به خودي خود مي‌تواند جذاب باشد اما نه به شكلي كه حالا مي‌بينيم. در اين موتيف لاك زدن يا نزدن اكرم و دوست هم سن وسالش، موتيف عروسي دختر همسايه و آروزهاي اكرم كه به باد مي‌رود يا تاكيد بر بلند بودن موها و كوتاه نكردن‌شان و نهايتا دختر شدن عروسك‌هايي كه با سيبيل مردانه ساخته شده بودند و خالي از خاصيت بودند، غير قابل باور مي‌شود و در آماج رخدادهاي اجباري گم مي‌شوند. براي نمونه مي‌توان به دو مرحله حضور همسايه براي دريافت لباس عروس از مادر اكرم توجه كرد كه در نوبت اول به مرگ پدر منتهي مي‌شود و در نوبت دوم درست وقتي سخن از تخليه خانه است و بحران در اوج به سر مي‌برد، همسايه تصميم به پس دادن لباس عروس با بهانه عبث بدشگون بودن مي‌كند. اين جنس رخدادها به خودي خود ايرادي را با خود حمل نمي‌كنند، بلكه شيوه استفاده از آنها و همزماني و چيده شده بودن‌شان براي به اوج رساندن غيرقابل باور بار تراژدي فيلم است كه توي ذوق مخاطب مي‌زند. يك مثال جدي‌تر از اين ماجرا مواجه شدن اكرم با مادر مجنون در ويوترني تيمارستان است. درست بعد از اينكه گشايشي رخ داده تا او بتواند مادر و فرزندان را باز هم كنار هم داشته باشد. بماند كه شكل اجراي ورود اكرم به مركز نگهداري بيماران رواني از حيث اجرا نااميد‌كننده است اما صرف قرار گرفتن اين دو اتفاق در طول هم بي‌هيچ فاصله و مقدمه چيني‌اي مي‌تواند اثر بخشي رخدادها را به حداقل برساند. بر كسي پوشيده نيست كه كنار هم قرار گفتن تصادفي رخدادها براي پشي برد درام هم قاعده خودش را دارد و اگر اين چيده‌شدگي بيش از يكي يا دوبار در فيلم تكرار شود به نقطه ضعفي در فيلم تبديل مي‌شود، قبل از آنكه كاركرد دراماتيك پيدا كند. در انتهاي اين نگاه اجمالي به فيلم مي‌توان گفت «لاك قرمز» در حد دغدغه‌اي قوام نيافته باقي مانده و ضعف در پرداخت درام و البته اجرا آن را به عنصري خام‌دستانه و ناپخته تبديل كرده است؛ چيزي شبيه لاك خيس پيش از خشك شدن و رخ‌نماي كردن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون