عزيزان سفركرده
سيد علي ميرفتاح
در خبرها خواندم كه مجلس شوراي اسلامي لايحهاي را به تصويب رسانده كه بر اساس آن 2000 ميليارد ريال براي بازگرداندن ايرانيان مقيم امريكا در سال 96 اختصاص مييابد. عليالظاهر اين مصوبه براي مقابله با فرمان مهاجرتي ترامپ، رييسجمهور امريكاست كه خوب يا بد ايرانيها را شامل ميشود. ايسنا گزارش كرده كه دولت موظف، بلكه مكلف است كه براي جذب نيروي انساني و سرمايههاي ايرانيان مقيم امريكا در سال 96 مبلغ 200 ميليارد تومان در اختيار وزارتخانههاي علوم و اقتصاد و دارايي قرار دهد تا به هر حيله رهي در دل دوست يابند و با ايجاد مغناطيس اجتماعي - سياسي ايرانيان را به كشور خودشان جذب و جلب كنند. خيلي هم عالي. انشاءالله كه موفق شوند اما ياد قصهاي افتادم كه به نظرم با اين لايحه مناسبت دارد. يكي از علماي بزرگوار كه مدتي در خارج از ايران به تبليغ و ترويج اسلام مشغول بودند، تعريف ميكردند كه يك روز جواني ايراني، خوشبر و رو، خيلي آلامد، با موي بلند تميز معنبر سراغم آمد تا سوال شرعي بپرسد. صرفا براي اينكه سر حرف را باز كنم و بپرسم كه چه كاره است و در خارج چه ميكند، با روي خوش و لحن لين پرسيدم براي اين موي بلندت چه شامپويي استفاده ميكني و براي جلوگيري از موخوره چه راهحلي به كار ميبري؟ حتي به يكي از سيرهها اشاره كردم و گفتم ميداني كه پيامبر هم مويشان بلند بود و هميشه آن را تميز و روغنزده نگاه ميداشتند. اين عالم بزرگوار گفت هر چقدر من دوستانهتر حرف ميزدم، چشم اين جوان گردتر ميشد. بالاخره هم طاقتش طاق شد و گفت: «حاج آقا اگر در همان ايران با من با همين لحن صحبت كرده بوديد من الان آلاخون والاخون برلين و لندن نبودم. اين مويي كه اينجا از من ميپرسيد چه شامپويي به آن ميزنم، همان مويي است كه در ايران خار چشم همه بود و هر روز دم در دانشگاه بايد به صد نفر جواب ميدادم. بالاخره هم يك روز يكي كه زورش ميرسيد با موزر افتاد به جان كلهام و مويم را از ته تراشيد.» متاسفانه حق با آن جوان افسرده حال غريب افتاده در گوشه و كنار دنياست. ما رسممان اين است كه حتيالمقدور هر كه را شبيه خودمان نيست و مثل ما فكر نميكند، از خودمان برنجانيم، مدام حالش را بگيريم، دائم توي ذوقش بزنيم، حوصلهاش را به هر شكلي كه بلديم سر ببريم، ويروس موذي مهاجرت بيدليل را به جانش بيندازيم، مفت و مسلم در بهترين سن و شرايط صادرش كنيم به خارج، بعد از سر دعوا با احمقي مثل ترامپ به صرافت بيفتيم و پول خرج كنيم كه برش گردانيم و آغوش وطن را به رويش باز كنيم. خيلي از اينها كه رفتند بندگان خدا نه ضد انقلاب بودند نه مثل خاوري آلوده دست بود نه ضعف دين و ايمان داشتند و نه از وطن مالوف بدشان آمده بود. اما اينجا آنقدر توسط دوست و دشمن سيخونك به جانشان زدند كه بيچارهها طاقتشان طاق شد و عطاي وطن به لقايشان بخشيدند. كار به جايي رسيد كه تا روزي چهارصد جوان تحصيلكرده چمدانش را بست و رفت دنبال سرنوشت نامعلومش. به يار و ديار و ... آنچنان بگويم زار/ كه از جهان ره و رسم سفر براندازم. اما حالا آنقدر عزيز سفر كرده و رفيق مهاجر داريم كه حرفهاي ترامپ، نگرانمان ميكند و توي دلمان را خالي ميكند كه نكند براي مهاجرين ما هم اتفاقي بيفتد. صرفا به جهت بعضي كجسليقگيها و تعصبها و ندانمكاريها و سختگيريها عرصه را چنان تنگ كرديم كه بعضي از جوانها نتوانند بمانند و در كنار خانواده روزگار بگذرانند. باور نكنيد اگر اينها كه رفتهاند ميگويند حالمان خوب است و كار و بارمان خوبتر. باور نكنيد كه اين همه ايراني را با سلام و صلوات به استخدام ناسا درآوردهاند و به زندگيشان سامان دادهاند. دروغ است. ندادهاند بلكه اغلبشان را تبديل به كارگران افسردهحالي كردهاند كه براي يك لقمه نان بايد... جملهام را به عمد تمام نميكنم. دلم براي دوستانم تنگ شده همانقدري كه از امريكاييها حرص دارم از بعضي اين طرفيها هم حرص دارم. حالا بايد دويست ميليارد خرج كرد، بلكه لااقل آدمحسابيهايشان را برگردانند، اگر برگردند.