فضاي مجازي؛ رقيب قدر قدرت صدا و سيما
حميد كارگر
يكسويهنگري در رسانهاي كه كوشش دارد عنوان «ملي» را يدك بكشد، همواره مورد انتقاد بخشي از جامعه بوده است. صدا و سيما در رقابتهاي انتخاباتي در دورههاي مختلف از عدالت خبري فاصله گرفته و بارها بخت خود را در اين بيراهه آزموده است. شاخصترين آن هم در سال 76 رخ نمود كه تلويزيون از مدتها پيش از نامنويسي نامزدها، به تبليغ يكسويه براي نامزد مطلوب خود ميپرداخت و پس از تاييد صلاحيت چهار نامزد و دريافت اينكه بخشي از جامعه به پشتيباني از نامزد ديگري برخاستهاند، اين يكسويگي را قوت بخشيد. با آنكه هر چهار نامزد به تاييد شوراي نگهبان رسيده بودند، پياپي جملهاي از بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران در تلويزيون تكرار ميشد كه: «نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد» و همهچيز در اين رسانه به خدمت طرد يكي از نامزدها و تحسين نامزد ديگر درآمده بود. گويي مديران وقت رسانه ملي، هنوز به نظريههاي كهنه ارتباطي همچون «نظريه تزريقي» و «نظريه گلوله جادويي» باوري تام داشتند و از طرد شدن اين نظريات در عرصه ارتباطات ناآگاه بودند. نظريه تزريقي كه نخستينبار از سوي چاكوتين مطرح شده بود كه قدرت ارتباط را در رسانه ميدانست و مخاطب را موجودي منفعل، پذيرا و ناتوان ميپنداشت. در اين نظريه، گمان اين بود كه پيام ارتباطي به مخاطب كه مانند بيماري ناتوان و بياراده در بستر افتاده است تزريق ميشود و با قدرتي بيپايان، تاثيري ژرف در او پديد ميآورد. نظريه گلوله جادويي نيز به بيان ديگري همين معنا را بازگو ميكرد كه رسانه، گلولههاي ارتباطي خود را به مخاطبان شليك ميكند و تاثيري مستقيم، بيدرنگ و قوي در آنان پديد ميآورد. در اين دو نظريه «رسانهمحور»، گيرندگان پيام، موجوداتي فرمانبر، رام و پذيرا تصور ميشوند كه وسايل ارتباطي ميتوانند مغزهاي بيدفاع آنها را هدف قرار داده و با تكرار پيام، اين مخاطبان دچار تغييرات رفتاري برابر با خواست فرستندگان پيام شوند. اين نظريهها خيلي زود رنگ باختند چرا كه بيتوجهي به بازخورد پيامها، ناديده گرفتن تاثير ارتباطات ميان فردي، در نظر نداشتن تاثير ديگر رسانههاي موجود، نپرداختن به اثرات بومرنگي و وارونگي تاثير پيام و... چنين نظرياتي را دچار كاستي ميكرد. انديشمندان اين وادي اندك اندك دريافتند كه مخاطبان در انتخاب و بهرهمندي از پيام و رسانه ارايهدهنده آن، فعالانه عمل ميكنند و آنچنان نيست كه مطيع و تسليم محض پيامرسانان باشند. مردم انتخاب ميكنند كه مشتري چه پيام و برنامهاي باشند و آن را از كدام وسيله ارتباطي دريافت كنند. آنان كنشگرانه و با دقت در پي پيامهايي هستند كه بدان نياز دارند يا آن را ميپسندند يا از آن بهرهاي ميبرند. از اين روي بود كه «نظريه كاربري و خشنودي مخاطبان» پديد آمد كه بر پايه آن، مخاطبان رسانهها، هوشمندانه براي رفع نيازهاي خود، فراهم آوردن شادي و خرسندي خويش، ارضاي علايق و خواستهها و نيز پاسخ به انگيزههايشان سراغ رسانهاي خاص ميروند و بر همين مبنا ممكن است به رسانهاي پشت كنند. كاربران رسانهها فعالند و فعالانه دست به انتخاب ميزنند. آنها در گزينشهاي رسانهاي خود هدفمند و هوشمند عمل ميكنند. در شرايط كنوني نيز كه فضاي مجازي بيش از گذشته حضور خود را بر فضاي واقعي تحميل كرده است و ميليونها ايراني به كاربران شبكههاي اجتماعي بدل شدهاند، طبيعي است كه سخن گفتن از انحصار خبري صدا و سيما به خواب و خيال شبيه است. نميتوان در زمانهاي كه آسمانش پر است از امواجي كه ميآيند و ميروند و به پيامرسانيهاي گونهگون مشغولند، با انحصار رسانهاي چيزي را به زور در كاسه سر مخاطب جا كرد، كه اگر جذاب باشي و فراگير و اگر يكسويه نباشي و رماننده، به سويت كشيده ميشوند و انتخابت ميكنند آنچنان كه: «حاجت مشاطه نيست روي دلارام را.»با اين همه گويي تاكنون نقدهاي دلسوزانه منتقدان راه به جايي نبرده است و مديران سازمان صداوسيما همچنان فقط در كلام دم از بيطرفي رسانهاي ميزنند و رسانه تحت امر خويش را همچنان «ملي» ميخوانند غافل از آنكه «نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستي.»امروز گفته ميشود بيش از 20 ميليون ايراني كاربر تلگرام هستند. كمي كمتر از اين تعداد در اينستاگرام عضويت دارند و تقريبا به همين شمار نيز كاربر واتسآپ هستند و اين شمار كه مدام در حال افزايش است يعني ديگر صدا و سيما بيرقيب نيست بلكه هماوردي فعال و قدر قدرت دارد. اين جمعيت كاربران هر آنچه ميپسندند را به اشاره دكمهاي روانه دنياي مجازي ميكنند و ساكنان گيتي را از هر ماجرايي آگاه. يعني كه ديگر آن روزگار به سر آمده است كه كساني سر خويش به زير برف نگاه دارند و ديگران را همچون خويش غافل بپندارند. ديگر آن هنگامه به پايان آمده است كه عدهاي لحاف بر سركشيده و نيت كنند تا دنيا را همسان با اذهان سنگوارهاي خود متوقف نگاه دارند. امروز ساز و برگهاي تازه ارتباطي از هر شهروند، روزنامهنگاري ساختهاند كنشگر و هوشمند كه هر مرزي را درمينوردد و نهايتي نميشناسد. امروز به اذعان افكار عمومي صدا و سيما نه تنها سانسور كاميابيهاي دولت را تكليف خود ميداند و به آساني از كنار آنها ميگذرد كه آشكارا تخريب دولت را هدفگذاري كرده است. اين تخريب را از دو سويه بايد نگريست. يكي كژخيالي كساني كه ميپندارند اين راه آنان را به نتيجه مطلوب ميرساند و موجب تكدورهاي شدن رياستجمهوري حسن روحاني ميشود و ديگر كژانديشي ايشان كه ميپندارند هنوز و همچنان صدا و سيما حاكم بلامنازع دنياي رسانه است و از فراگيري و اثرگذاري فضاي مجازي غافلند. امروز شهروندان بيش از آنكه تسليم رسانههاي سنتي باشند در معرض پيامهاي شبكههاي اجتماعي هستند و خود به كنشگران رسانههاي جديد تبديل شدهاند. خوب يا بد، روزگار ديگري در راه است!