خوشيها و حسرتها
سيد علي ميرفتاح
سعدي ميفرمايد «همي تا برآيد به تدبير كار/ مداراي دشمن به از كار زار». بيجهت نيست كه هزار بار تكرار كردهام كه اگر مديران مملكت كمي با سعدي مانوس بودند وضع ما به مراتب بهتر از ايني بود كه الان هست. اگر فيالمثل آقاي دكتر احمدينژاد در زمان رياستش همين يك بيت را نصبالعين خودش و همكارانش قرار ميداد قضيه تحريمها به اينجا نميرسيد كه رسيد. اما حيف كه رسيد همي تا برايد به تدبير كار/ مداراي دشمن به از كار زار. الان بحثهايي است كه هم اينطرفيها و هم آنطرفيها مطرح ميكنند و ميگويند كهگراي تحريم را بعضي داخليها لعنتالله عليهم اجمعين به غربيها دادند. يك عده مياندازند گردن كاسبان تحريم، عدهاي هم مياندازند گردن رقباي سياسي. بعيد هم نيست كه اين بلا را دشمنان داخلي سرمان آورده باشند، اما جداي از اين بحث، مشكل به بيتدبيري برميگردد. به قول سعدي «چو نتوان عدو را به قوت شكست/ به نعمت ببايد در فتنه بست». اينجا «نعمت» را به «باج» و رشوه معني نكنيد. در قديم مناسباتي بوده كه پادشاهان به يكديگر دختر ميدادند يا براي هم هديههاي ارزشمند ميفرستادند تا ولو موقتي درِ كينه و عداوت را به روي خود ببندند. بنا به مصالحي متحد ميشدند و بنا به مطامعي به يكديگر حمله ميكردند. امروز اين مناسبات عوض شده و ديگر نميشود با وصلت و هديه و كنيز و غلام، جلوي لشكركشيها را گرفت. اما اصل و اساس تدبير، همچنان عوض نشده و ميتوان با هوشياري و زيركي هزينههاي دشمني را پايين آورد. گر انديشه باشد ز خصمت گزند/ به تعويذ احسان زبانش ببند. كارهاي اگر بودم حتما ديپلماتها و نمايندگان سياسي را مجبور ميكردم پيشنياز دو واحد سعدي بخوانند و نصايح خردمندانه او را به زبان سياسي امروز ترجمه كنند و به گوش خود بياويزند. به زبان سياسي امروز معني حرف سعدي اين است كه وقتي ميبيني كركس تحريم بالاي سرت پرواز ميكند نبايد به زبان آنتريك سخن بگويي. بلكه بايد به زباني حرف بزني كه خطر را دور كند، نه نزديك. همهمان به ياد داريم كه استاد سابق نه تنها با تعويذ احسان، زبان دشمنان را نبست بلكه با خطاي محاسباتي كاري كرد كه... منظورم، همزدن خطاهاي گذشته نيست. بيتجربگي يا بياطلاعي منحصر به فلاني و بهماني و بيساري نبوده و اگر بنا به ملامت باشد، انصاف نيست كه فقط ديپلماتهاي يك دوره خاص را ملامت كنيم. دقت كنيد ميبينيد كه «تدبير» خيلي دير به ادبيات سياسي ايران داخل شده است. به خاطر ندارم كه قبل از دكتر روحاني كسي تدبير را به مثابه روش به كار بسته باشد يا به عنوان «پارادايم» سياسي به آن فكر كرده باشد. جسارت نميكنم كه تا پيش از اين از تدبير خبري نبوده؛ بوده و مديران مدبر در طول اين سالها كم نبودهاند. اتفاقا اغلب موفقيتهاي ما حاصل تدبير مديران كارآزموده و دانا بوده اما از آن طرف شكستهاي ما نيز حاصل بيتدبيري و ندانمكاري بوده. به تدبير رستم درآيد به بند/ كه اسفنديارش نجست از كمند/ عدو را به فرصت توان كند پوست/ پس او را مدارا چنان كن كه دوست. ناشكري و بيانصافي است اگر شكستهايمان را به گردن تقدير بيندازيم. در اين سي، چهل ساله هم كامروايي داشتهايم و هم ناكامي. هم خوشي داشتهايم و هم حسرت. كامروايي و خوشيها را ميشود يك جاهايي به اقبال بلند نسبت داد. حتما يكجاهايي هم تدبير و زيركي به خرج دادهايم اما خدا هم كمك كرده، دشمنانمان هم يك جاهايي از احمقها بودهاند. اما در مورد ناكاميها، تقدير بيتقصير است و هيچ ظلمي در حقمان نكرده. ظلم را بايد به گردن بيتدبيريهاي مكرر خودمان و درس نگرفتن از شكستهاي قبليمان بيندازيم. شما به اين بيت سعدي توجه كنيد «عدو را به فرصت توان كند پوست/ پس او را مدارا چنان كن كه دوست.» در واقع ملكداري چيزي نيست جز همين زيركيها و تدبيرها. اما از آن طرف يك وقت فكر نكنيد دشمن عقلش به اين چيزها نميرسد و راه از چاه باز نميشناسد و مدام خطاهاي گذشتهاش را تكرار ميكند. نه. دشمن ما هم هوشيار است، هم دقيق است و هم حسابگر. حتي همين جناب ترامپ را هم نبايد احمق فرض كرد. شايد احمقانه حرف بزند و رفتار بلاهتبار كند اما زيرك هم هست. اصلا اگر زيرك نبود به اين مقام نميرسيد و صاحب اين همه مال و منال نميشد. مگر ميشود با خنگي و بيعقلي صاحب آن كمپاني عظيم شد و بر مسند رياستجمهوري تكيه زد؟