• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3788 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۲ ارديبهشت

عقل در زندگي روزمره

محسن آزموده

آيا در كردارهاي عمومي ما انسان‌ها در زندگي روزمره عقلانيتي حضور دارد؟ آيا گفتار و كردار انسان بر اساس تصميم‌هاي آگاهانه و عقلاني است؟ آيا مي‌توان چنان كه مشهور است ميان عقل و زندگي روزمره يك خط جدا‌كننده كشيد و مدعي شد كه يكي از مهم‌ترين تلاش‌هاي فيلسوفان در طول تاريخ فلسفه آن بوده كه به انسان‌ها، انديشيدن دقيق و درست را ياد بدهند و از اين طريق زندگي روزمره را با عقل لگام بزنند؟
كردار و گفتار ما انسان‌ها در زندگي روزمره به طور كلي بر مبناي سه چيز ممكن است رخ دهد، اول باورهاي ما، دوم احساسات و عواطف و هيجانات ما و سوم خواسته‌هاي ما. منظور از باورها همه آن آگاهي‌هايي است كه هر يك از ما مي‌دانيم، مجموعه گزاره‌هايي كه در طول زندگي از بدو تولد تا لحظه حال به طرق مختلف ياد گرفته‌ايم، يا از پدر و مادر و معلمان و جامعه، يا به نحو غيرمستقيم و ناخودآگاه يا به صورت تجربي و در اثر تعامل با جهان. به عبارت روشن‌تر زندگي ما سراسر يادگيري است، خواه اين يادگيري به نحو مستقيم و آگاهانه و از طريق روش‌هاي معمول باشد و خواه ناخودآگاه يا به واسطه تجربه. ساحت باورهاي ما را ساحت شناختي (cognitive) وجود ما نيز مي‌خوانند.
 اما ساحت دومي كه در وجود انسان هست و مبناي كردارها و گفتارهاي او مي‌شود، ساحت احساسات، عواطف و هيجانات اوست. وجود همه ما سرشار از عشق‌ها، نفرت‌ها، دوستي‌ها، دشمني‌ها، خشم و خشنودي، اميد و نااميدي، آرامش و اضطراب و تشويق و دغدعه‌ها، غم‌ها و شادي‌هاي، افسردگي و... است و كنش و واكنش ما در جهان بر مبناي اين احساسات و عواطف و هيجانات شكل مي‌گيرد. ساحت احساسات و عواطف و هيجانات را ساحت احساسي (emotional) يا عاطفي (affective) يا هيجاني (emotive) انسان نيز مي‌خوانند. ساحت سومي كه مبناي رفتار ما مي‌شود، اما ساحت خواسته‌ها و اميال ماست و ساحت ارادي (volitional) وجود ما خوانده مي‌شود.
درباره نحوه شكل‌گيري باورها در وجودمان اشاره‌اي به نقش آموزش‌هاي ارادي يا محيطي يا تجربي صورت گرفت، اما در مورد اينكه احساسات و عواطف و هيجانات ما چگونه شكل مي‌گيرند يا خواسته‌هاي ما از چه چيزي ناشي مي‌شوند، به سختي بتوان اظهارنظر كرد.
 ضمن آنكه در مورد خود باورها نيز ميان دانشمندان و فيلسوفان اتفاق نظري وجود ندارد كه آيا همه آنها ناشي از آموزش و يادگيري (مستقيم و غيرمستقيم) است يا برخي از آنها (بلكه اساسي‌ترين آنها به نظر برخي) به صورت موروثي به آدم منتقل مي‌شوند. به تعبير روشن‌تر آشنايان با فلسفه مي‌دانند كه يكي از قديمي‌ترين بحث‌هاي فلسفي از ديرباز اين بوده كه آيا ذهن انسان از بدو تولد يك لوح سفيد (tabula rasa) است كه روي آن هيچ چيز ننوشته و به تدريج در زندگي پر مي‌شود يا خير. فعلا اين
 بحث ما نيست.
اما پرسش ما با توجه به بحث فعلي اين است كه كدام يك از اين سه ساحت (باورها يا احساسات و عواطف و هيجانات يا خواسته‌ها) اهميت بيشتري دارند و رفتارهاي انساني اولا و اصالتا بر اساس كدام يك از اين سه ساحت صورت مي‌گيرد؟ به عبارت ديگر منشا و خاستگاه گفتارها و كردارهاي ما در زندگي روزمره‌مان (اگر نگوييم به طور كلي) بيش از همه كدام است: باورهاي ما يا احساسات ما يا خواسته‌هاي ما؟ در پاسخ به اين پرسش تا جايي كه به فلسفه ربط دارد، فيلسوفان مي‌كوشند باورهاي ما را درست كنند، يعني تلاش فلاسفه معطوف به آن است كه انسان آگاهي‌ها و باورهاي خود را عقلاني كند و به آنها نظم و دقت ببخشد و از پذيرش سخنان موهوم و بدون استدلال و غيرمنطقي سر باز بزند.
 بنابراين فرض اوليه ما اين است كه فيلسوفان از ميان سه ساحت فوق اولويت را به ساحت باورها مي‌دهند و اگر از اختلاف نظرهاي جزيي بپرهيزيم، فلسفه در بدو اول معتقد است مبناي اعمال انسان‌ها باورهاي ايشان است. يك فرض ديگر دوگانه مزبور اين است كه در زندگي روزمره عقلانيتي نيست و اين فلسفه است كه اين عقلانيت را از طريق نظم بخشيدن به باورها به آن تزريق
 مي‌كند.
نكته اصلي اين يادداشت اما آن است كه در هر دو فرض بالا به خصوص در سال‌هاي اخير ترديدهاي جدي وارد شده است. يعني اولا امروزه اين فرض كه در ميان سه ساحت باورها، احساسات و خواسته‌ها، اولويت با باورها است به‌شدت مورد نقد واقع شده و انديشمندان بزرگي بر اولويت خواسته‌ها و اميال و احساسات بر باورها تاكيد مي‌كنند. اما آنچه بحث ما بيشتر به آن معطوف مي‌شود، فرض دوم است، يعني اينكه در زندگي روزمره عقلانيت وجود ندارد. پژوهشگران زندگي روزمره و جامعه شناسان و انسان‌شناسان تاكيد دارند كه بر خلاف اين ديدگاه، اتفاقا عقل در زندگي روزمره حضوري جدي و انكارناپذير دارد، منتها اين عقل شايد به شكل مفهوم‌پردازي شده و انتزاعي‌اي كه فيلسوفان در كتاب‌هاي شان مي‌گويند، نباشد.
 به عبارت ديگر عقل در زندگي روزمره جاري و ساري است و آدميان در جزيي‌ترين و پيش پا افتاده‌ترين امورشان به عقل‌شان مستمسك مي‌شوند و از آن بهره مي‌گيرند. اين سخن البته به معناي بي‌نيازي زندگي روزمره به فلسفه نيست، بلكه از قضا تاييد و تاكيدي بر آن است، يعني درست است كه همه حصه‌اي از عقل دارند و آن را به كار مي‌برند، اما فلسفه‌ورزي به ما ياري مي‌كند كه با دقت و روشني از خرد بهره بگيريم و آگاهانه و با بهره‌گيري از اصول عقلاني و روش‌هاي سنجيده دست به انتخاب بزنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون