سرنوشت سياسي ما
سيد علي ميرفتاح
ديروز و امروز، همه جا صحبت از رد و تاييد صلاحيتها است. اكثرا راه افتادهاند در تلگرام و اينستاگرام و توييتر ببينند آيا خبري از عكسالعمل احمدينژاد و بقايي هست يا نه. بعضيها خوشحالند از ردصلاحيتها، بعضيها هم ناراحتند. اگر حساب توييتري عدهاي از طرفداران توفان/ طوفان بهاري درست باشد و كسي هكشان نكرده باشد، ظاهرا اعلام عزا كردهاند و نارضايتي خود را علنا بر زبان آوردهاند يكي از احمدينژاديهاي خلص، كمي تند رفته و قضيه رد صلاحيتها را به سقيفه مربوط دانسته؛ يكي هم پاي بنيعباس و بنياميه را پيش كشيده... نيازي به گزارش من نيست. اگر پيگير خبرها بوده باشيد، لابد تا به الان خبر داريد كه راست و دروغ، چه چيزهايي به هم بافته شدهاند و لابد شنيدهايد كه شوخي و جدي چه حرفهايي رد و بدل شدهاند. بعضيها دست در آرشيو كردهاند و حرفهاي قديمي را رو آوردهاند، بعضيها هم دارند بين آن حرفها و اين اتفاقات پيوندهاي منطقي برقرار ميكنند. به هر حال نميشود از مردم متوقع بود كه نسبت به ردصلاحيت احمدينژاد همان واكنشي را نشان دهند كه مثلا نسبت به رد صلاحيت غرضي. هيچ كدام از ما سرنوشت اجتماعي و سياسيمان به غرضي، به حرفها و اقدامات غرضي گره نخورده بود. هيچ كس به خاطر غرضي به زحمت نيفتاد و مجبور به ترك وطن نشد. هيچ كس بابت انتقاد از غرضي مسير زندگي و كارش تغيير نكرد؛ غرض من فراسوي خوب و بد احمدينژاد است. ميگويم كه اگر در اين بيست سال اخير 10 تا شخصيت فوقالعاده تاثيرگذار داشته باشيم يكياش احمدينژاد است. درميان پنج تا شخصيت هم احمدينژاد بر صدر است حتي اگر بخواهيم دو نفر نام ببريم، باز نميتوانيم از جناب دكتر احمدينژاد نام نبريم. خيال خودم و شما را راحت كنم و بگويم كه در بيست سال اخير هيچ كس مثل احمدينژاد، بر عاطفه و عقل و منش و روش ما تاثير نگذاشته. حرفهاي هيچ كس مثل او زندگيمان را از اين رو به آن رو نكرد. امضاهاي بيمحاباي هيچ كس مثل او اقتصاد خرد و كلانمان را بالا و پايين نبرد... يك زماني با دلهره پاي تلويزيون مينشستيم و خداخدا ميكرديم كه يك وقت اين نماينده ايران در دانشگاه كلمبيا، در سازمان ملل متحد، در ملاقات با همتاهاي لاتينيتبار، در جمع كارگران جنبش در ديدار با كمونيستهاي امريكاي جنوبي، در پشت ميز ديپلماسي، در شوراي اقتصاد و پول، در پشت تريبون جنوب شهر، در سفرهاي استاني حرفي نزند كه بعد ما مجبور به پرداخت هزينهاش بشويم كه زد...
چشم اميدمان به علي لاريجاني و هاشميرفسنجاني و ناطق نوري بود كه جلوي اين مرد دربيايند و از تصميمات خطرناك، منصرفش كنند. روزي كه اين بنده خدا رفت مجلس و آن فيلم كذايي را پخش كرد و با علي لاريجاني يكه به دو كرد، من هيچكاره بيمسووليت در كنج خانهام، عين بيد ميلرزيدم و براي آينده سرزمينم نگران بودم كه مبادا اين مردي كه حتي صلاح و مصلحت خودش را تشخيص نميدهد، حرفي بزند، كاري بكند، امضايي بكند و مملكتي را به دردسر بيندازد. در تمام آن هشت سال دلمان در هول و ولا بود و نگراني، وجودمان را دربرگرفته بود كه نكند تمام رشتههاي اين مملكت را پنبه كند... پنبه هم كرد، اما خدا را شكر عقلانيت به داد رسيد و همه چيز را به مدار اصلياش برگرداند.روحاني بيعيب و نقص نيست؛ بخواهيم از او انتقاد كنيم، زبانمان دراز است، اما نبايد از حق بگذريم، نبايد فراموش كنيم كه او آمد و ما را از آن همه نگراني و دلشوره و بيفكري و عزمهاي سست و سخنهاي سخت و بينظمي و ندانمكاري نجات داد. بالاخره چهار سال آسودگي را هم تجربه كرديم و عين مردمان همه جاي دنيا آسوده به خواب رفتيم و دلمان قرص بود كه رئيسجمهورمان حواسش جمع است و بيگدار به آب نميزند.برعكس آن هشت سال قبلش...