• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۳ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3791 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۶ ارديبهشت

فراتر از وسوسه

محمد زينالي اُناري پژوهشگر فرهنگ عامه

پشت ميز تحرير مي‌نشينم و شكمم به آن مي‌خورد و يك نگراني ذهنم را خراب مي‌كند. بايد فعاليت ورزشي‌ را زيادتر كرده و مانع افزايش وزني شوم كه در اثر سال‌ها بي‌تفاوتي و شايد كار سنگين عايدم شده است. هر بار پزشكان خوردن بخشي از غذاها را منع مي‌كنند، يك بار گفته بودند كره طبيعي مشكل ساز نخواهد بود، اما در ويزيت اخيرم پزشك با اشاره به ترنس‌هاي بالا مرا از فست فود و غذاهاي مرسوم امروزي منع كرد. ياد آن زماني افتادم كه هفته‌اي چند بار مادرم آبدوغ خيار درست مي‌كرد و ما با خوردن چند خورشت سرخ كرده ديگر علاقه‌اي به آن نشان نمي‌داديم. كوكوها آمدند و يواش يواش اكثر فاميل‌ها مي‌توانستند در ميهماني مرغ‌شكم‌پر سر سفره بياورند. فرق زيادي بين غذايي كه امروز مي‌خوريم با گذشته‌ها وجود دارد. اغلب غذاها، آبكي بودند و مهم‌تر از آن، اغلب مردم غذاي ساده مي‌خوردند. به غذا خوردن مرسوم مردم رفع جوع گفته مي‌شد، اما طبيعتا در خانه‌هاي افرادي كه مال و مكنتي داشتند، كلفت و نوكري داشتند و مطبخي. اما شايد نتوان از نوستالژي غذاهاي محلي و طبيعي دم زد، چرا كه اغلب اعضاي امروزي شهرهاي ما، فرزندان خانه‌هاي بزرگ نبوده و بسياري از آنها كه در سال‌هاي اخير به شهرهاي ايران مهاجرت كرده‌اند، دهاقين و گروه‌هاي ضعيف روستايي بوده‌اند. خانه‌هاي ساده، غذاهاي ساده‌تر و فاقد شيله و پيله. اما در خانه‌هاي از ما بهتران، همه‌چيز بود، از خانه‌زاد گرفته تا گنجه و ايوان. خانه‌هاي عموم مردم اغلب كاه‌گلي بود و بعدا آجر به ميدان آمد و رفته‌رفته شهرها در حين بزرگ شدن، رنگ‌آميزي هم شدند. زندگي روز به روز رنگي‌تر و رنگي‌تر شد و امروز ما با يك شهر مبلمان شده و پوشش‌هاي متنوع مواجه هستيم. غذا كه وضع ديگري دارد. مردم از رفع جوع به بيماري‌هاي چاقي رسيده‌اند تا جايي كه بسياري از مرض‌ها و دردهايي كه عموم مردم را اذيت مي‌كردند، از وبا و سل، جاي‌شان را به ديابت و چربي داده‌اند. آري اينك زندگي اغواگر و وسوسه‌كننده شده و تابلوها، تبليغات و مانكن‌ها و پوشش‌هاي رنگارنگ‌شان مدام مردم را به سمت ويترين‌هاي فروشگاه‌ها مي‌كشاند و اخيرا ديگر فيلم‌ها و حتي لباس‌هاي ورزشكاران به محل مد و تبليغات رنگارنگ تبديل شده است. امروز ديگر زندگي در ميادين شهر و فضاهاي شبكه‌اي به يك گشت‌و‌گذار وسوسه‌كننده براي چشم‌هاي آدم‌ها تبديل شده است. در گذشته هم رنگ و لعاب دادن به آدم‌ها توسط مشاطه صورت مي‌گرفت؛ تا جايي كه شاعر از چشم خود مي‌ناليد و مي‌گفت: ز دست ديده و دل هر دو فرياد/ كه هرچه ديده بيند دل كند ياد! و براي رهايي دل، سعي مي‌كردند ديده را حتي به بهاي زخم و آسيب، نگه‌دارند.
زندگي از خانه‌هاي سايه روشن با پنجره‌هايي كه در سقف خانه بود به دنياي رنگي تبديل شده و زمانه سرشار از ابزارآلات رنگي شده و آدم‌ها خود را به‌طور روزانه در ميدان اغوا و فريب قرار مي‌دهند. طبيعي است كه دنيا را مشاطه‌هايي مي‌آرايند كه اينك مشغله اصلي‌شان رنگ و لعاب دادن به كالاها شده است. پس از اينكه جنس‌ها توان فروخته شدن در بازارها را نداشتند، تكنيك بسته‌بندي به ميدان آمد و هر توليد‌كننده‌اي تلاش كرد به جاي ارتقاي كيفيت جنس يا كاهش قيمت آن، از تكنيك‌هاي آرايش، طراحي و جذابيت بخشي به بسته‌بندي كالاها استفاده كند. در نتيجه، اين راز و رمزي كه در گذشته شاعران از آن مي‌ناليدند و رنگ را وسيله وسوسه مي‌دانستند، امروز به ابزار اصلي مبادله كالا تبديل شده است. زندگي امروزي به حالت وسوسه‌انگيز مداوم تبديل شده است. مردم هر روز فعاليت مي‌كنند تا نيازهاي خود را كه ناشي از وسوسه‌هاي تجاري است، برآورده كنند. شيطان، ديگر يك اسطوره اغواگر و دشمن انسان نيست. امروز ديگر چشم رهگذراني كه آدم‌هاي ساده ديروزي بودند، به ابزار مبادله و ارتقاي كيفي و كمي كالاها تبديل شده است. برخلاف گذشته كه رنگ و اغوا يك تعريف اهريمني و آلوده‌كننده براي انسان داشت، امروز به زمينه اصلي تعاملات روزمره تبديل شده است. حال به جز رنگ، مي‌توان به دام‌هاي وسوسه‌‌برانگيزي اشاره كرد كه براي تمام حواس آدم گسترده مي‌شود. بو، مزه و صداهايي كه به صورت ادوكلن‌ها، انواع شكلات و آهنگ‌هاي متنوع درآمده‌اند. زندگي انسان‌هاي امروزي هيچ شباهتي به گذشتگاني كه به‌شدت از وسوسه‌ها و رويارويي‌هاي انگيزاننده كناره مي‌جستند، ندارد. شهرهاي جديد، سرگذشت تغيير دكوراسيون انسان براي حواسش را مي‌پيمايد. شايد اين وضعيت روز به روز بيشتر و بيشتر ادامه يافته و تغييرات جديدتري به وقوع بپيوندد. امروز حتي آدم‌ها بر پوست و عضلات خود هم نظارت دارند و سعي مي‌كنند به جز پوشش و تغذيه‌شان، اندام و توانايي‌هاي فيزيكي‌شان را هم تغيير دهند. صد سال اخير، براي ايران، تجربه رنگينه شدن و ملموس شدن دنياي پيرامون را در بر داشته است. به جز گروه‌هاي خاصي كه در گذشته از مشاطه، طعام متنوع و غلامان توانمند بهره‌مند بودند، امروز همگان در اين دنياي وسوسه برانگيز غوطه مي‌خورند و از محصولات آن استفاده مي‌كنند. يادش بخير، زماني بهترين صحنه‌هاي تهران خودمان، همين خيابان وليعصر، لاله‌زار و امكانات آن بود. اما امروزه، حتي حضور در مكان‌هايي متنوع اعم از پاساژها، برج‌ها و مكان‌هاي تفريحي با راه‌هاي تودرتو و دالان‌هاي پي‌درپي، سقف‌هاي تزيين‌شده رنگي، چترهاي آويخته و... براي آدم، خيال‌انگيز و طراوت‌بخش شده است. انگار به قول معمار فنلاندي، امروزه پوست‌هاي آدم هم چشم درآورده و در اين تجربه جديد زندگي با آدم همراه شده است. شكم‌هايمان چاق مي‌شوند، يا حساسيت تنفسي مي‌آوريم و گوش‌مان وزوز مي‌كند، همه از اضافه وزن تجربه جديد ناشي مي‌شود؛ بايد مواظب باشيم پوست‌مان را نور خراب نكند و به فلز صندلي شهربازي گير نكنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون