انقلاب فرهنگي؛ پروژهاي نسبتا كامياب !
اوايل ارديبهشت،مصادف است با صدور فرمان انقلاب فرهنگي. ماجرا از آنجا آغاز شد كه شوراي انقلاب در 29 فروردين 1359، به گروهها و احزاب سياسي مهلتي سه روزه داد تا دفاتر خود را در دانشگاههاي سراسر كشور تعطيل كنند. اين دستور شوراي انقلاب، پس از آن صورت گرفت كه بنيانگذار جمهوري اسلامي اعلام كرد «ما از محاصره اقتصادي و تجاوز نظامي نميهراسيم؛ ما از دانشگاههاي غربي و آموزش جوانانمان در جهت منافع شرق و غرب ميهراسيم.» پيشتر نيز، امام خميني در پيام نوروزي خودش گفته بود: «بايد انقلاب اسلامي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد. تا اساتيدي كه در ارتباط با شرق يا غرباند تصفيه گردند و دانشگاه محيط سالمي شود براي تدريس علوم عالي اسلامي.» پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ضعف حكومت مركزي موجب شده بود فضاي باز سياسي در دانشگاهها پديد آيد؛ فضايي كه البته بيش از اندازه باز و سياسي بود و دانشگاهها را از كاركرد اصلي خودشان به كلي تهي ساخته بود. جدا از دانشجويان پيرو خط امام، سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران و سازمان مجاهدين خلق، بيشترين عضو و سمپات را در بين دانشجويان دانشگاههاي سراسر كشور داشتند. در اول ارديبهشت كه مهلت سه روزه شوراي انقلاب به پايان رسيد، درگيريهاي هواداران گروهها و جريانهاي سياسي كه پيشتر در دانشگاه تبريز و دانشگاه علم و صنعت و دانشگاه تربيت معلم بالا گرفته بود، در دانشگاه تهران به اوج خودش رسيد؛ بهگونهاي كه سه نفر كشته و بيش از سيصد نفر مجروح شدند. پس از آن، دانشجويان «پيشگام» كه هوادار فداييان خلق بودند، با تخليه دفتر خود در دانشگاه تهران موافقت كردند. دفاتر ساير گروهها و احزاب مخالف نيز در دانشگاههاي سراسر كشور تعطيل شد. روز دوم ارديبهشت، ابوالحسن بنيصدر به انبوه هوادارانش به دانشگاه تهران رفت و در سخنراني خود ضمن تاكيد بر ضرورت انقلاب فرهنگي، مصوبه شوراي انقلاب را ابلاغ كرد. مطابق آمار رسمي، در درگيريهاي مربوط به پاكسازي دانشگاهها از گروههاي مخالف در روزهاي پاياني فروردين و روزهاي آغازين ارديبهشت 1359، 38 نفر در شهرهاي گوناگون كشته شدند. پروژه انقلاب فرهنگي، اسلامي كردن دانشگاهها را از دو طريق دنبال كرد: اخراج اساتيد و دانشجويان مخالف حكومت، اسلامي كردن علوم دانشگاهي. انقلاب فرهنگي اگرچه دانشگاهها را از اساتيد و دانشجويان دگرانديش حتيالمقدور خالي كرد، اما در اسلامي كردن علوم ناكام بود. مهمترين چهره تئوريك ستاد انقلاب فرهنگي، عبدالكريم سروش بود كه بعدها بارها درباره ناكامي پروژه انقلاب فرهنگي در اسلامي كردن علوم سخن گفت. سروش در همان دوران نيز اسلامي كردن علوم رياضي و طبيعي را ناممكن ميدانست و اسلامي شدن علوم انساني را در گرو توليد اين علوم توسط دانشمندان مسلمان در بلندمدت ميدانست. اما پروژه اسلامي كردن دانشگاهها، متكي به اين راي بود كه علوم و دروس دانشگاهي را ميتوان با همت و اصلاحات انديشمندان ديني، اسلامي كرد. بنابراين بين كساني كه قايل به «اسلامي شدن» علوم بودند و كساني كه به «اسلامي كردن» علوم اعتقاد داشتند، تفاوتي اساسي وجود داشت. اما در آن دوران پرآشوب، اين اختلاف تئوريك چندان به چشم نميآمد و منظور اصلي از اسلامي كردن دانشگاهها نيز، تصفيه نهاد دانشگاه از استادان و دانشجويان سكولاري بود كه با انقلاب اسلامي يا با حكومت برآمده از آن، مخالفت آشكار داشتند.