جهان كافكايي؛ نمونه وطني
محمدحسين دانايي
كارهاي كافكا كه درونمايههاي «جهان كافكايي» را تشكيل ميدهند، در ظاهر امر بيگانگي انسانها با سازوكارهاي دور تمدني جديد و زجركشيدن انسانها در اثر اين وضع را نشان ميدهند، ولي باطن آنها نمايانگر دستسازبودن مشكلات مزبور و بيهودگي تقلاهاست. در دور تمدني جديدي كه صحنههايي از آن توسط كافكا ترسيم شده، شاهد سربرآوردن سازمانهاي ديوانسالارانه پيچيدهاي هستيم كه وجودشان مبتني بر قوانين پوچ و بيمنطق است، با رويههاي اداري كاملا بيهدف، ناكارآمد و مايوسكننده. اين بخش از ماجرا تنها سطح اوليه فاجعه را نشان ميدهد و رويه تاريكتر ماجرا آنجاست كه سيستمهاي حاكم بر سازمانهاي مزبور علت وجودي خودشان را كه خدمت به مردم است، فراموش كردهاند و تنها هدفشان حفظ وضع موجود و دوامبخشيدن به حضور خودشان است. رويه بسيار شومتر ماجرا هم آنجاست كه انسانهاي سازنده اين سيستمها كه ضرورتا قدرت اصلاح و بهبود آن را هم دارند. اين مقدمه براي معرفيكردن نمونهاي زنده و عيني از وقوع اين فاجعه است، نمونهاي كه منحصربهفرد نيست و تنها يكي است از بسيارها. دقيقا سه سال از روز هشتم ارديبهشت 1393 ميگذرد، روزي كه خانه مشترك زندهيادان جلال آلاحمد و همسرش دكتر سيمين دانشور، به شهرداري تهران داده شد تا آنجا را با تعميراتي جزيي و بدون تغيير در هويت و كاربرد اوليه، به يك مكان فرهنگي عمومي تبديل كنند، ولي افسوس، چون اين كار سهماهه بعد از گذشت سه سال هنوز به پايان نرسيده است. در اين مدت، مديران و مسوولان مختلفي آمدهاند و رفتهاند، جلسات مختلفي برگزار و برچيده شده، برنامهها و طرحها و حرفها و وعدههاي مختلفي داده شده، اما همه بينتيجه، همه گرفتار در چنبره بيهودگي و سرگرم تقلاهاي بيحاصل. هدف اصلي هم طبق معمول بهگونهاي فراموش شده كه گويي از اصل هدفي وجود نداشته است! شبه مديراني هم كه به جاي مديران نشستهاند، كاملا مقهور و مبهوت سيستم نيمزنده، پريشان و بيخاصيتي شدهاند كه گرچه مخلوق خودشان است، ولي اكنون همهشان را گيج كرده و از كار انداخته. سيستمي كه در اين دور باطل افتاده، مصداق پديدهاي است كه هانا آرنت آن را «استبداد بدون مستبد» ميخواند.