درباره يك مناسبت در تقويم ايراني و به تاريخ امروز
روز روانشناسيها
مسعود رياحي
وقتي از روانشناسي حرف ميزنيم، دقيقا از چه حرف ميزنيم؟ آيا پنداشته ميشود كه روانشناسي يك گفتمان ثابت و مطلق است و هنگام استفاده از اين دال، يك مدلول واحد در ذهن همگان نقش ميبندد كه قبلا قرارداد بستهايم به آن بگويم روانشناسي؟ وقتي دال «روانشناسي» را به زبان ميآوريم، آيا اشارت ما به آنچيزي است كه در آكادميها تدريس ميشود؟ يا آنچه در مراكز مشاورهاي اجرا ميشود؟ يا آنچيزي كه در كتابهايي عموما با نامهاي 10 راه چنين شدن و صد راه آن چنان نشدن؟ هدف از طرح اين پرسشها، تقرب به مفهوم پيچيدهاي به نام روانشناسي است. به سختي ميتوان گفت روانشناسي چنين است و چنان. پيچيدگي اين مفهوم، از آن سو است كه تعريف از انسان، سخت و حتي ناممكن است. به اين سبب است كه روانشناسيهايي پديد ميآيند تا رفتار و گفتار و... اين پديده پيچيده از تعاريف گريزان را مطالعه كند. تكثر آرا بهقدري است كه سخت ميتوان آنها را ذيل يك مفهوم واحد، به نام روانشناسي دستهبندي كرد. بهتر است از روانشناسيها سخن بگويم و اگر بخواهيم نقطه اشتراكي را بين روانشناسيها پيدا كنيم، شايد بتوانيم بگوييم محور همه آنها، «كشف قوانين حاكم بر رفتار موجودات زنده» است. شايد يكي از مهمترين علتهاي كژفهمي نسبت به روانشناسيها، بازار و منطق آن باشد. بازار به خوبي درك كرده كه چگونه ميتواند با منطق عروسك باربي كه بدنها را تحت سلطه ميآورد، روانها را نيز به زير تيغ بكشد. روانشناسيهاي بازاري، مدام از موفقيت ميگويند، از شادي بيچون و چرا. از حال خوب بيپايان و ثروتي با مديريتهاي باثبات. آنها وعدههاي بهشت ميدهند، كافي است كتاب چاپ شصتمشان را بخريد، در كلاسهاي تستزني كنكورشان شركت كنيد، كافي است فيلمهاي آموزشي آنها را بخريد. همهچيز تضميني و قطعي است. بهشت موعود نزديك است؛ عدم موفقيت فقط ناشي از كمكاري معلول است نه علتها و هزاران هزار گزاره آزمون نشده يا آزمون ناپذير ديگر را ميگويند و گفتماني ميسازند به نام كالاييسازي روان. آنها ميل به وضعيت بهتر را به كالا تبديل ميكنند و روي آن قيمت ميگذارند و فريادش ميزنند؛ سعادت نزديك است، بشتابيد. معمولا تاريخ انقضاي اين وعدهها تا زماني است كه اوضاع بر حسب اتفاق و تصادف، بد نباشد و به محض پيشامدهاي ناگوار، جملگي تبديل به خشمهايي ميشوند به سوي گفتمانهاي روانشناختي و آنگاه است كه روانشناسي بازاري، اين جعلشده پرسود، هالهاي ميشود بر فهم آنچيزي كه جعل كرده است. بيجهت نيست كه بسياري از افراد تا به دال روانشناسي برميخورند، مدلولي از بازار و منطق آن در ذهنشان شكل ميگيرد. بازار به بهبود شرايط فرد اهميت نميدهد، ولي همواره آن را وعده ميدهد زيرا كه پولش را ميخواهد. از سويي ديگر، يكي از موانع فهم روانشناسي، بسياري از فارغالتحصيلان رشتههاي روانشناسي و مشاوره است. بازار تحريككننده است و هر كجا كه سود بزرگي نهفته باشد، در معرض فساد قرار خواهد گرفت. با وجود تاسيس موسسهها و انواع دانشگاهها و سهولت راهيابي به آنها و سهولت اخذ مدرك، بديهي است در هر شغل و حرفهاي اجتماع وسيعي از افراد فاقد صلاحيت اجرايي و علمي خواهيم بود كه هالههايي خواهند بود براي كژفهميها نسبت به ماهيت آن شغل و حرفه. حال اين خطاها ميتواند در نامهايي چون قصور پزشكي، تصادفهاي جادهاي و... قرباني بگيرد و مانع بزرگ ديگر براي فهم ماهيت روانشناسيها، قدرتها و حاكميتهاي هر دورهاي هستند كه اهدافشان خلاف گفتمان روانشناسيها است و معمولا با حمايت گزينشي از نوع خاصي از اين گفتمان، در پي تاييد گزارههاي خود هستند و گاه حتي دست به سوءاستفاده از آن نيز ميزنند. مجموع اين عوامل و بسيار عوامل ديگر است كه ما را از اين مفهوم دور ميكند و موجب كژفهميهايي ميشود كه نتيجهاش حتي پرخاش به گفتمانهاي روانشناختي است.