منچستريونايتد به فراتر از روي ريس نياز دارد
در جستوجوي كاريزما
عليرضا زماني
روي ريس (Roy Race) شخصيت اصلي مجموعه كارتوني Roy of the Rovers بود كه همواره تيمش براي نجات از شرايط بحراني به او اتكا ميكرد. اسكات موري با اين عنوان صريح به بررسي تاثير روي ريس بر فوتبال انگلستان پرداخت: «چگونه روي ريس فوتبال انگلستان را نابود كرد.»
موري، معايب زيادي براي اين شخصيت ساختگي برشمرد، اما بيشترين تاكيد او روي تشويق ناخواسته «فرهنگ وابستگي و نياز به معجزه» بود. وي نوشت: «بازيكنان راورز از نتيجهگيري مطمئن بودند؛ ريس، در نهايت به شكلي آنها را نجات ميداد.»
وابستگي تيم به رهبر، ديدگاهي جالب است. طرفداران منچستريونايتد در طول سالها از ظرفيت باارزش كاپيتانهايي مانند برايان رابسون و روي كين برخوردار بودهاند. خروج وين روني، آغازگر بحثهايي پيرامون وارث بازوبند است. از آندر هررا، داويد دهخيا، آنتونيو والنسيا، مايكل كريك و جالبتر از همه پل پوگبا به عنوان گزينههاي كاپيتاني نام برده ميشود. وجود رهبري افسونگر براي بازگشت يونايتد به قله فوتبال، ايدهاي اغواگرانه است. آيا قرمزها، تنها نيازمند چنين رهبري هستند؟ مهمتر از گشتن به دنبال تك «كاپيتان شگفتانگيز» كه آنها را در مشكلات نجات دهد، رشد حس مسووليتپذيري جمع فعلي بازيكنان است.
ماتا، اسمالينگ، والنسيا و حتي فليني با نيمكتنشيني روني، مسووليت كاپيتاني را بر عهده گرفتند؛ اما كيست نداند كه زلاتان ايبراهيموويچ، رهبر واقعي يونايتد بود. به نظر مورينيو، بازيكنان كمي وجود دارند كه پس از شكست يا حتي تساوي احساساتشان جريحهدار شود. جهت ارتقاي سطح بازي تيم و پادزهري براي اين بيماري، دقيقا به شخصيتي مانند زلاتان نياز بود. حضور مهاجم سوئدي مسووليتزا بود و بازيكناني كه از تساوي و باخت ابايي نداشتند، اكنون آماده عبور از رخوت هستند.
بازيكناني بودند كه براي ارزشهاي خود، آن گونه كه باشگاه ساختارمند يونايتد نياز دارد، جنگيدند. ماركوس روخو از بازيكني مورد تمسخر به فردي كليدي تبديل شد. با وجود روشهاي انگيزشي تند و تيز سرمربي، مخيتاريان از آزمون سربلند بيرون آمد. حتي متئو دارميان با ارايه بهترين عملكرد خود در فينال ليگ اروپا، فصل را با قدرت به پايان رساند.
بهترين تيمهاي يونايتد شامل جمعي از بازيكنان با شخصيتهاي قوي بوده است. روي كين، رهبري الهامبخش بود كه در كنار فوتباليستهاي سيريناپذير از پيروزي مانند پيتر اشمايكل، ياپ استام، بكهام، برادران نويل، اسكولز، دوايت يورك، اندي كول و سولشير بازي ميكرد.
فصل 96-1995 با محروميت اريك كانتونا از 7 بازي ابتدايي ليگ آغاز شد؛ استيو بروس كاپيتان يونايتد بود، اما كانتونا رهبر حقيقي يونايتد به شمار ميآمد. نويلها، اسكولز، بكهام، نيكي بات و گيگز راه خود را پيدا كردند و در غياب كانتونا، مسووليت را بر دوش گرفتند. در آن برهه يونايتد در 5 ديدار از بازيهاي ليگ پيروز شد.
شايد كريك و هررا كاپيتانهاي آينده يونايتد باشند. هر دو ميدانند كه بازيكن يونايتد بايد در داخل و خارج از زمين چگونه باشد و احتمالا بهترين زوجي هستند كه ميتوانند به اعضاي تيم براي تبديل شدن به رهبران جديد كمك كنند.
پوگبا ميتواند كاپيتان خوبي باشد، اما نبايد فشار زيادي را تحمل كند. او ذهنيتي برتر و پيروزيطلب دارد كه براي پست بازي او بسيار مهم است؛ اما به جاي هدايت تيم از جايگاه كاپيتان، با آزادي عمل ميتواند پيشرفت بيشتري در تيم ايجاد كند. پوگبا بازيساز متفاوتي است و بايد آزاد و سبكبار بازي كند. اين وظيفه مورينيو است كه مسووليت كامل بازي بر دوش پوگبا قرار نگيرد.
بيشك مفهوم عاشقانه «يك كاپيتان همه فن حريف» كه بتواند با الهامبخشي ناملموس خود سطح بازي همتيميها را ارتقا دهد، جذاب است. يونايتد اين مفهوم را در لحظات بيبديلي تجربه كرده است؛ تاثير عظيم برايان رابسون برابر بارسلونا، نمايش عاري از خودپرستي روي كين مقابل يوونتوس و برگ برنده لحظات آخر استيو بروس برابر شفيلد ونزدي.
قرمزها در تاريخ خود بارها نمونهاي واقعي از Roy of the Rovers بودهاند؛ اما اكنون نهتنها به يك رهبر پويا، بلكه به يك افسونگر نيز محتاجاند. فصل بعد در پيش است و كاپيتان يونايتد بايد شخصيتي فراتر از يك روي ريس معمولي داشته باشد. كاپيتاني كه تيم، تنها به او وابسته نباشد، بلكه مطمئن شود ديگر بازيكنان در نبودش عملكردي مناسب خواهند داشت.