درباره رمان «حكومت نظامي»
خاطرات دردآلود خواننده تبعيدي در جريان كودتا
گروه كتاب
مانونگو ورا، خواننده تبعيدي محبوب، بعد از دوازده سال به ميهن خود شيلي بازگشته؛ آن هم درست در روزي كه ماتيلده اوروتيا، همسر شاعر بزرگ شيلي پابلو نرودا كه خود از چهرههاي فعال جنبش چپ شيلي بوده، درگذشته و مراسم تشييع جنازه او قرار است فردا برگزار شود.
اين خواننده كه در دهه 1970 يعني زماني كه سراسر اروپا هنگامه اعتراض به كودتاي پينوشه بوده، با ترانههاي خود شوري در عالم افكنده و همزمان با حكومت نظامي به پايتخت هراسزده ميهن بازگشته چرا كه مدتي است به اين فكر رسيده كه ديگر خودش را و ترانههايش را باور ندارد و نميخواهد مخاطبانش را فريب بدهد.
حالا به قول خودش بازگشته تا «خودش را دوباره پيدا كند.» اما اين ميهن كه ميبينند چه شباهتي با آنچه طلب ميكند، دارد و در كجاي اين جهان پرتشويش و بدگماني و خاطرات دردآلود ميتواند تكههايي از آنچه را كه بوده يا ميخواهد باشد پيدا كند؟
اين چهرههاي زخمگين، پشت صورتكهايي چندلايه آيا همان دوستان قديماند؟ اين زني كه امشب در خياباني آكنده از عطر گلهاي آشناي ميهن با او گام ميزند و در جستوجوي شكنجهگري است كه تنها نشانهاش دستي مرطوب و صدايي تودماغي است، چه شباهتي با دختر زيبايي دارد كه مانونگو دوازده سال پيش بيهيچ مقدمه او را واگذاشت
و به خارج رفت؟
اكنون اين زن با آن دنياي مخوفي كه پشت سر نهاده چه چيز مشتركي ميتواند با او داشته باشد؟ يا اين يكي، مردي ميخواره و درهم شكسته و هرزهدهان كه زماني شعرش ورد زبان جوانان همنسلاش بوده كدام رابطه را، از كجا ميتواند با او از سر بگيرد؟اين جوانهايي كه با تيشرت سرخ كنار تابوت ماتيلده اوروتيا پاس ميدهند آيا هنوز به همان آرمانهايي دل بستهاند كه مانونگو ديري است از آنها فاصله گرفته و شايد هيچوقت هم از ته دل به آنها باور نداشته.
شايد اين بازگشت فقط در پاسخ نداي دورادور پيرزني است كه هنوز صدايش آميخته با غرش امواج دريا در گوش او همهمه ميكند و شنوايياش را مختل كرده.
اصلا در اين آشوب جسم و جان و در اين پايتخت زخمگين كه هنوز نشان گلولهها را بر ديوار و طنين فريادها را در خيابانهايش دارد پارههاي كدام هويت نهفته است؟ در پاريس، در جمع شيلياييهاي تبعيدي هويت عبارت بود از نفرتي آشتيناپذير، نوستالژي و هرگز نبخشيدن. اما اينجا روي خاك ميهن اين هويت چه بيمايه و چه دور مينمايد. اينجا كه خيل گدايان آشغالگرد نيمهشب قوانين حكومت نظامي را به مسخره گرفتهاند و بر سر پسماندههاي خوراك در سطلهاي زباله محلات اعياني براي هم چاقو ميكشند.
در جمع اين مردان مرموز و ازخودگذشته، اين جوان كه زماني در خيابان سن زير پنجره ژان پل سارتر ميايستاد و به فيلسوف شب زندهدار فكر ميكرد، ميخواهد كدام گذشته را بازبيابد و چه چيزي را از نو زنده كند؟
اگر در ميهن بماند موسيقي او از اين پس چه ميتواند باشد؟ چه چيزي را كه هنوز پاك و دستناخورده مانده از اين دنياي زخمها و صورتكها بيرون ميتواند بكشد؟
سرتاسر اين رمان پرماجرا فقط در بيست و چهار ساعت ميگذرد. حكومت نظامي تصوير دنياي ژنرالهاي كودتاچي نيست، بلكه مثل همه كارهاي خوسه دونوسو كندوكاوي در روان و در هستي آدمهاي حاضر در همه جاست؛ آدمهايي كه دوازده سال پيش، قبل از يازدهم سپتامبر 1973، شايد خيلي سادهدلانه، فكر ميكردند ديگر قطارشان روي ريل افتاده و تا سر منزل مقصود راهي نمانده است و حالا هريك با باري از تجربههاي غمانگيز و هولناك بايد بكوشند تا در ميهني سراسر ديگرگون شده بارديگر معنايي براي هستي خود بيابند.
اين رمان نوشته خوسه دونوسو است كه با ترجمه عبدالله كوثري و از سوي نشر ني منتشر شده است. رمان حكومت نظامي در 427 صفحه و به قيمت 30 هزار تومان به چاپ رسيده است.