هان اي دل عبرتبين
سيد علي ميرفتاح
سر جدتان تهران را وجهالمصالحه يا وجهالمعامله يا حتي وجهالمنازعه جريانهاي سياسي نكنيد اگر مردم به شما راي دادهاند تا شهردار انتخاب كنيد، شهردار انتخاب كنيد و خودتان را گرفتار ملاحظات سياسي نكنيد. به سياسيون باشد از آب و هوا هم سهم ميخواهند. اينها هنوز رييسجمهور تحليف نكرده و حكمش را نگرفته هر روز برايش خط و نشان ميكشند كه «انا شريك» خيلي هم زشت و زننده شراكتشان را به اطلاع عموم ميرسانند. حتي لازم نميبينند كه كمي در پرده سخن بگويند يا قدري به تعارف و تشريفات برگزار كنند، حتي بلد نيستند، يا بلدند و از ياد بردهاند، يا از ياد هم نبردهاند بلكه چنان وضعيت اضطراري است كه لازم نميبينند تشنگيشان را به قدرت لاپوشاني كنند و در ظاهر هم كه شده خود را شيفته خدمت نشان دهند نه خيلي صريح و دست به كمر سهم ميخواهند. به كم هم قانع نيستند، پايش بيفتد قصه را به دعوا و فحش و نصيحت هم ميكشانند. حالا رييسجمهور هوشيار و زرنگ است از پس اينها برميآيد. از پس آن رقباي جدي و سفت و سخت برآمد، از پس سهمخواهان هم برميآيد وقتي رييسجمهور و معدودي از رفقايش كلنگ ميزدند، اينها هم «هن و هن» كردهاند حالا كه موقع تقسيم غنيمت رسيده سهم ميخواهند. عين اين قصه در مورد شوراي شهر هم هست با اين تفاوت كه اينجا با دولت فرق دارد و اعضاي شورا آن انسجام لازم را ندارند، چه بسا به اينجا رسيدن خود را مرهون و مديون بعضي از رجال و جريانهاي سياسي بدانند. تهران هم البته متاعي نيست كه بشود از آن سر باز زد و آرزوي شهردارياش را كتمان كرد. در روزگار باستان وقتي وضعيت پيچيده ميشد – مثل زمان بهرام گور – تاج را ميان دو شير ميگذاشتند تا آنكه زورآورتر و زيركتر و محقتر است تاج را بربايد و آنكه مدعي و لافزن و طمعكار است از خيرش بگذرد يا لقمه شيران شود. حالا هم باور كنيد بد نبود اگر چنين راهكاري ميانديشيدند تا اصلها را از بدلها بازشناسند و صاحب حقها را از سهمخواهان تمييز دهند. خيليها با برگزار كردن امتحان اجتهاد توسط شوراي نگهبان براي تشخيص احراز صلاحيت علمي نمايندگي خبرگان مخالفند هم به شكلش و هم به محتوايش انتقاد دارند، انتقادها را هم گفتهاند و نوشتهاند. اما من با نفس امتحان به شدت موافقم و به نظرم اگر تبديل به روال شود آن وقت واقعا معلوم ميشود كي چه كاره است و چه در چنته دارد البته هم بايد امتحان نظري كرد هم عملي. بالاخره ميخواهيم امالقراي جهان اسلام را به كف با كفايت يك نفر بسپريم. هر كسي كه شهردار ميشود با تصميمات و حرفهايش ميتواند ما را از ايني كه هستيم گرفتارتر كند، ميتواند از گرفتاريها آزادمان كند. ميتواند اين پست و اين سازمان و اين شهر را سياسيتر از ايني كه هست بكند. ميتواند ما را از اين سياستزدگي خلاص كند ميتواند روز به روز بر گرههاي كور اين شهر بيفزايد، ميتواند به تدبير و ذكاوت گرهها را بگشايد اين مسير سياسيتر شدن تهران چيزي است كه عقل حكم ميكند نگرانش باشيم. سياسي شدن، بهتر بگويم سياستزدگي تهران فينفسه بد و خطرناك است و اينطور نيست كه فكر كنيم دست اصولگرايان بد بوده، دست اصلاحطلبان بيفتد خوب ميشود. نه كار بد مصلحت آن است كه مطلق نكني در عوض اين شهر نياز به نظم و نسق دارد؛ بيسامانيهايش بايد سامان يابد. بايد جلوي تغييراتش – به خصوص تغييرات بيرويهاش- گرفته شود. انضباط مالي به نظرم در صدر اولويتهاي شهرداري است. جلوگيري از عملگرايي بيمحابا هم جزو ضروريات است بايد اين شهر ياد بگيرد كه به مسائلش فكر كند. به جاي كندن و كوبيدن و عوض كردن و ساختن بايد ياد بگيريم درنگ كنيم. درنگ و تامل از اوجب واجبات است و خيلي چيزهاي ديگر كه در اين مقال نميگنجد پس چه عيبي دارد كه به جاي عمل به توصيههاي سياسي- جناحي دنبال شايستههاي امتحان پس داده بگرديم.
حالا كه اينها را گفتم دلم ميخواهد يك نكته ديگر را هم بگويم. حق با آقاي زيباكلام است كه «ما از گذشته درس نميگيريم.» بدتر از ما اين جريانهاي اصلاحطلب و اصولگرا هستند كه دقيقا همان اشتباهاتي را مرتكب ميشوند كه قبلا. اصلاحطلبان اگر ذرهاي از جريانهاي اسبق شوراي شهر درس گرفته بودند، اگر ذرهاي از ندانمكاريهاي اواخر دهه 70 عبرت گرفته بودند، امروز طور ديگري عمل ميكردند و از راه ديگري وارد ميشدند و با زبان ديگري سخن ميگفتند. فاعتبروا يا اهل السياسه.